جدول جو
جدول جو

معنی احدی - جستجوی لغت در جدول جو

احدی
مؤنث واژۀ احد، یک، یکی
تصویری از احدی
تصویر احدی
فرهنگ فارسی عمید
احدی
(اِ دا)
تأنیث احد. یکی، مقام الوهیت: و گفت یا ابراهیم، جناب احدیت ترا سلام می رساند. (قصص الانبیاء)
لغت نامه دهخدا
احدی
(اُ حُ)
هر صحابی که غزوۀ احد را درک کرده باشد
لغت نامه دهخدا
احدی
(اَ حَ)
هیچ کس. کسی. دیّار.
لغت نامه دهخدا
احدی
(اَ حَ)
منصب داری باشد از انواع منصبداران هند و آن از عهد اکبرشاه معمول گردید. (چراغ هدایت). و در بهار عجم آمده که جماعت احدیان تنها منصب ذات دارند و سوار و پیاده متعینۀ سرکار با خود ندارند - انتهی. و گویند که احدی از طرف پادشاه برای اجرای حکمی بر امر متسلط می شود و بعضی مردم که احدی بسکون حاء گویند صحیح نیست. (غیاث). و ظاهراً بهمین معنی در ایران نیز معمول بوده است:
سرو را سختن با قدش از نابلدی است
الف شمع به پیش قد شوخش احدی است.
محسن تأثیر.
لغت نامه دهخدا
احدی
هیچکس، کسی
تصویری از احدی
تصویر احدی
فرهنگ لغت هوشیار
احدی
((اَ حَ))
یک تن، هیچکس، کسی، منسوب به احد، مربوط به خدای یگانه، فرقه ای از سپاهیان پادشاه هند
تصویری از احدی
تصویر احدی
فرهنگ فارسی معین
احدی
هیچ کسی
تصویری از احدی
تصویر احدی
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احدیت
تصویر احدیت
یکی بودن، یگانه بودن، یکتایی، یگانگی، یگانگی خدا، در تصوف مقام الوهیت
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
احادیا. بیونانی افعی است. (فهرست مخزن الأدویه). و در تحفۀ حکیم مؤمن احیدیا و احادیا آمده است
لغت نامه دهخدا
(حِ)
یکی از شعرای ایران. وی به عهد جلال الدین محمداکبر پادشاه به هند رسید اما ناکام به وطن خود بازگشت. از اوست:
کور میخواهم ز گریه دیدۀ اغیار را
تا نبیند چشم بد دیگر جمال یار را.
#
واحدی تائب و زاهد شده بودی دو سه روز
باز عاشق شده ای جای مبارکباد است.
(تذکرۀ صبح گلشن) (قاموس الاعلام ترکی)
(مولانا...) ولد مولانا معرف مشهدی است و هم ساکن آن دیار. این مطلع از اوست:
تا ترا طرۀ عنبر شکنی پیدا شد
دل آوارۀ ما را وطنی پیدا شد.
(مجالس النفائس چ 1323 ص 83 و 258).
و شاید هم او باشد که اشعارش در شرفنامۀ منیری آمده است
یکی از شعرای عثمانی و فرزند قره داودزاده سلیمان چلبی است. وی ابتدا تابع طریقۀ علما بود پس از آن به سیر و سلوک گرائید و سپس کنج زهد و قناعت را برگزید. (قاموس الاعلام ترکی ج 6)
لغت نامه دهخدا
(حِ دی ی)
منسوب به واحد
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ / رِ کَ دَ)
رجوع به احدیت شود، هوشیارتر. دوراندیش تر. حزوم تر.
- امثال:
احذر من ذئب، حازم تر از گرگ. قالوا انه یبلغ من شده احترازه ان یراوح بین عینیه اذا نام فیجعل احدیهما منطبقه نائمه و الاخری مفتوحه حارسه بخلاف الأرنب الذی ینام مفتوح العینین لا من احتراز ولکن خلقه. (مجمع الأمثال).
احذر من ظلیم، حازم تر از شترمرغ. قالوا انه یکون علی بیضه فیشم ّ ریح القانص من غلوه فیأخذه حذره و ینشد لبعضهم: اشم ّ من هیق و اهدی من جمل. (مجمع الأمثال).
احذر من عقعق، حازم تر از عکّه.
احذر من غراب، حازم تر از کلاغ. و ذلک انهم یحکون فی رموزهم ان الغراب قال لأ̍بنه اذا رمیت فتلوّص، ای تلو فقال یا ابه انی اتلوص قبل ان ارمی. (مجمع الأمثال).
احذر من قرلی، حازم تر از کاروانک و احزم ایضاً. و هو طائر من طیر الماء شدید الحزم و الحذر یطیر فی الهواء و ینظر باحدی عینیه الی الأرض. (مجمع الأمثال)
لغت نامه دهخدا
(اُ حُ دی یَ)
نام سال سیم هجرت رسول صلوات الله علیه به مدینه و آن مطابق با سال شانزدهم بعثت است و غزوۀ احد در آن سال روی داده است، لطیف تر: هو احرّ حسناً منه، او لطیف تر است از آن یک در حسن و خوبی
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ دی یَ / یِ)
درمهای قل هواللهی، و آن نوعی مسکوک سیمین است در قدیم
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ/ رِ فَ / فِ دَ)
یگانگی:
ای بر احدیّتت ز آغاز
خلق ازل و ابدهم آواز.
مکتبی.
لغت نامه دهخدا
کر پشت کج پشت کج پشت کوژ مرد کوژپشت آنکه سینه اش فرو شده و پشتش بر آمده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حادی
تصویر حادی
راننده شتران که شترها را با خواندن آواز براند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکدی
تصویر اکدی
منسوب به اکد هر چیز مربوط و متعلق به اکد، زبان مردم اکد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعدی
تصویر اعدی
دشمن تر، ستمکار تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احری
تصویر احری
سزاوارتر شایسته تر اولی اصلح در خورتر بسزاتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندی
تصویر اندی
امیدواری، تعجب و شگفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوحدی
تصویر اوحدی
بی همتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهدی
تصویر اهدی
راهدان تر راهبرتر رهدان تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احدل
تصویر احدل
کژ میان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واحدی
تصویر واحدی
تکی یگانگی منسوب به واحد
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به احمد، منسوب به احمد رسول الله ص: ملت احمدی، دینار ط که بنام احمد بن طولون نامیده شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احنی
تصویر احنی
کوژپشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احلی
تصویر احلی
شیرین تر شیرین تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابدی
تصویر ابدی
جاودانی، پایندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احدیت
تصویر احدیت
یگانه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احدیه
تصویر احدیه
یگانگی، مقام الوهیت، غیر قابل قسمت بودن ذات خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایدی
تصویر ایدی
جمع ید، دست ها جمع ید دستها دستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احدیت
تصویر احدیت
((اَ حَ یَُ))
یگانگی، مقام الوهیت، یکتایی خدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابدی
تصویر ابدی
همیشگی، جاوید
فرهنگ واژه فارسی سره