ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت. واقع در 195هزارگزی جنوب کهنوج و دوهزارگزی باختر راه مالرو انگهران و مارزدر. به این ناحیه ده تن زندگی می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت. واقع در 195هزارگزی جنوب کهنوج و دوهزارگزی باختر راه مالرو انگهران و مارزدر. به این ناحیه ده تن زندگی می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
حخیش. جخشمش، نام جد پنجم زرتشت، در نسخ مروج الذهب. این کلمه در تاریخ طبری بصورت ’حخشنش’ و در بندهشن و دینکرت بصورتهای ’چیحنش موش’ و ’کاخش موش’ دیده شده است. رجوع به مزدیسناو تأثیر آن در ادبیات فارسی جدول مقابل ص 69 شود
حخیش. جخشمش، نام جد پنجم زرتشت، در نسخ مروج الذهب. این کلمه در تاریخ طبری بصورت ’حخشنش’ و در بندهشن و دینکرت بصورتهای ’چیحنش موش’ و ’کاخش موش’ دیده شده است. رجوع به مزدیسناو تأثیر آن در ادبیات فارسی جدول مقابل ص 69 شود
بضم اول و کسر ثالث وجود و هستی. (ناظم الاطباء). هویت که تشخص و تعین باشد. (انجمن آرا) (آنندراج). بمعنی هویت از مجعولات دساتیر است. (یادداشت مرحوم دهخدا)
بضم اول و کسر ثالث وجود و هستی. (ناظم الاطباء). هویت که تشخص و تعین باشد. (انجمن آرا) (آنندراج). بمعنی هویت از مجعولات دساتیر است. (یادداشت مرحوم دهخدا)
یا اجیرالأجیر. سمعانی در انساب آرد: ماعرفت بهذا الوصف احداً الا فی تاریخ نسف من جمیع ابی العباس المستغفری قال اجیرالأجیر غیر منسوب الیه کان اجیر طفیل بن زید التمیمی فی بیته ادرک محمد بن اسماعیل البخاری حین قدم نسف روی عنه ابویعلی عبدالمؤمن بن خلف حکایات عن طفیل بن زید منها ما وجدت بخط ابی یعلی علی ظهر کتاب الجامع الذی کان عنده بخط جماد بن شرات (؟) شاکر سمعت اجیرالأجیر یقول سمعت جدّک طفیل بن زید یقول قلت لمحمد بن اسماعیل کان البیکندی محمد بن سلام یقول ینبغی ثلاث تسبیحات فی الصلوه یعنی فی الرکوع والسجود فقال محمد عندی حیث اذا وضع رأسه للسجود و استمکن جاز
یا اجیرالأجیر. سمعانی در انساب آرد: ماعرفت بهذا الوصف احداً الا فی تاریخ نسف من جمیع ابی العباس المستغفری قال اجیرالأجیر غیر منسوب الیه کان اجیر طفیل بن زید التمیمی فی بیته ادرک محمد بن اسماعیل البخاری حین قدم نسف روی عنه ابویعلی عبدالمؤمن بن خلف حکایات عن طفیل بن زید منها ما وجدت بخط ابی یعلی علی ظهر کتاب الجامع الذی کان عنده بخط جماد بن شرات (؟) شاکر سمعت اجیرالأجیر یقول سمعت جدّک طفیل بن زید یقول قلت لمحمد بن اسماعیل کان البیکندی محمد بن سلام یقول ینبغی ثلاث تسبیحات فی الصلوه یعنی فی الرکوع والسجود فقال محمد عندی حیث اذا وضع رأسه للسجود و استمکن جاز
مزدور. (غیاث) (مؤید). پیشیار. مزدبگیر. شخصی که انجام عملی را متعهد میشود در برابر مزدی. - اجیر خاص، اجیری که متعهد میشود عملی را شخصاً در مدت معین انجام دهد. اجیر خاص حق ندارد که برای شخص دیگری غیر از مستأجر عملی را انجام دهد، و در صورت تخلف مستأجر حق خواهد داشت که عقد اجاره را فسخ و یاتعهد اجیر را لغو و اجرهالمثل عمل انجام نشده را مطالبه و یا به اخذ منافع حاصل از عمل اجیر قناعت نماید. - اجیر شدن، مزدور شدن. - اجیر کردن، مزدورکردن. بمزدوری گرفتن. مزد کردن. رجوع به مزد کردن شود. - اجیر مطلق، اجیری که انجام عملی را متعهد میشود در مدت معین، ولی بدون تعهد مباشرت یا با تعهد اجیر، ولی بدون تعیین مدت یابدون هیچیک از آنها. اجیر مطلق بر خلاف اجیر خاص میتواند عملی را غیر از عمل تعهدشده انجام دهد، مگر در صورتی که عمل مزبور منافی با عمل تعهدشده باشد که دراین مورد ممنوع است. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اجیر، فعیل بمعنی فاعل است، یعنی دریافت کننده اجرت. و چنین کس را مستأجر بفتح جیم نیز مینامند و اجیر در اصطلاح شرع بر دو گونه باشد: یکی اجیر مشترک، در این صورت صیغۀ مشترک را مصدر میمی منظور دارند و بصورت اضافه تلفظ کنند. و گاهی همان کلمه را صفت منظور و کلمه مرکب را بصورت صفت و موصوف خوانند. و این قسم اجیر اجیری است که پیمان و قرارداد را روی عمل و کار مخصوص او می بندند. و در این صورت معقودعلیه عمل خواهد بود و اجیر استحقاق اجرت خواهد یافت و چنین اجیری مجاز است که برای دیگران نیز کار کند و بهمین جهه او را مشترک نامند. مانند قصار و غیره. دیگری اجیر خاص باشد، و او آن کس است که پیمان را بطور مطلق روی منافع او می بندند. و او استحقاق دریافت اجرت پیدا خواهد کرد، در صورتی که در مدت عقد پیمان اجاره خود را تسلیم مستأجر کند ولو آنکه برای او کاری هم صورت ندهد. و همچنین اجیر را اجیر وحد بسکون حاء مهمله نیز نامند و از وحد، وحدت خواهند. یا اجیر وحد بفتح حاء خوانند و از وحد، واحد در نظر گیرند، یعنی اجیر یگانه مستأجر. بنابراین اجیر مشترک در هر دو صورت ترکیب اضافی باشد. (خلاصۀآنچه در جامعالرموز و غیر آن از شروح مختصر الوقایه است). ج، اجراء
مزدور. (غیاث) (مؤید). پیشیار. مزدبگیر. شخصی که انجام عملی را متعهد میشود در برابر مزدی. - اجیر خاص، اجیری که متعهد میشود عملی را شخصاً در مدت معین انجام دهد. اجیر خاص حق ندارد که برای شخص دیگری غیر از مستأجر عملی را انجام دهد، و در صورت تخلف مستأجر حق خواهد داشت که عقد اجاره را فسخ و یاتعهد اجیر را لغو و اجرهالمثل عمل انجام نشده را مطالبه و یا به اخذ منافع حاصل از عمل اجیر قناعت نماید. - اجیر شدن، مزدور شدن. - اجیر کردن، مزدورکردن. بمزدوری گرفتن. مزد کردن. رجوع به مزد کردن شود. - اجیر مطلق، اجیری که انجام عملی را متعهد میشود در مدت معین، ولی بدون تعهد مباشرت یا با تعهد اجیر، ولی بدون تعیین مدت یابدون هیچیک از آنها. اجیر مطلق بر خلاف اجیر خاص میتواند عملی را غیر از عمل تعهدشده انجام دهد، مگر در صورتی که عمل مزبور منافی با عمل تعهدشده باشد که دراین مورد ممنوع است. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اجیر، فعیل بمعنی فاعل است، یعنی دریافت کننده اجرت. و چنین کس را مستأجر بفتح جیم نیز مینامند و اجیر در اصطلاح شرع بر دو گونه باشد: یکی اجیر مشترک، در این صورت صیغۀ مشترک را مصدر میمی منظور دارند و بصورت اضافه تلفظ کنند. و گاهی همان کلمه را صفت منظور و کلمه مرکب را بصورت صفت و موصوف خوانند. و این قسم اجیر اجیری است که پیمان و قرارداد را روی عمل و کار مخصوص او می بندند. و در این صورت معقودعلیه عمل خواهد بود و اجیر استحقاق اجرت خواهد یافت و چنین اجیری مجاز است که برای دیگران نیز کار کند و بهمین جهه او را مشترک نامند. مانند قصار و غیره. دیگری اجیر خاص باشد، و او آن کس است که پیمان را بطور مطلق روی منافع او می بندند. و او استحقاق دریافت اجرت پیدا خواهد کرد، در صورتی که در مدت عقد پیمان اجاره خود را تسلیم مستأجر کند ولو آنکه برای او کاری هم صورت ندهد. و همچنین اجیر را اجیر وَحْد بسکون حاء مهمله نیز نامند و از وَحد، وحدت خواهند. یا اجیر وَحَد بفتح حاء خوانند و از وَحد، واحد در نظر گیرند، یعنی اجیر یگانه مستأجر. بنابراین اجیر مشترک در هر دو صورت ترکیب اضافی باشد. (خلاصۀآنچه در جامعالرموز و غیر آن از شروح مختصر الوقایه است). ج، اُجَراء
ازو. از وی، چنانکه گویند ازیش بستان، یعنی ازو بگیر و از وی بستان. (برهان). ازش. رجوع به ازش شود. حسین خلف این کلمه را با این معنی آورده است، شاید در بعض لهجه ها بوده است لکن من نشنیده ام
ازو. از وی، چنانکه گویند ازیش بستان، یعنی ازو بگیر و از وی بستان. (برهان). ازش. رجوع به ازش شود. حسین خلف این کلمه را با این معنی آورده است، شاید در بعض لهجه ها بوده است لکن من نشنیده ام
ارجیس. نام شهری باستانی به ارمینیه نزدیک خلاط. شهریست قدیم از نواحی ارمینیۀ کبری قرب خلاط و اکثر اهل آن نصاری باشند. طول آن 66 درجه و ثلث و ربع و عرض آن 40 درجه و ثلث و ربع است و بدان منسوبست فقیه صالح ابوالحسن علی بن محمد بن منصور بن داود الارجیشی. (معجم البلدان). بستانی گوید ارجیش شهرکیست در ولایت ارزروم که ارسیسا خوانده میشد. موقع آن بر ساحل شمالی بحیرۀ وان، در سفح کوه آرارات است و آن کرسی قضائی است در لواء وان که بهمین اسم خوانده میشود. ارجیش بسال 25 هجری قمری بر دست حبیب بن مسلمه الفهری فتح شد و آن اول شهریست که باذ کردی در سال 373 هجری قمری بر آن مسلط گردید و حسین بشنوی کرد شاعر از آن چنین یاد کرده است: البشنویه انصار لدولتکم و لیس فی ذاخفاً فی العجم والعرب انصار باذ بارجیش و شیعته بظاهرالموصل الحدباء فی العطب بباجلایا جلونا عنه غمغمه و نحن فی الروع جلائون للکرب. و سپس باذ کشته شد و شهر مزبور از دست قوم او بیرون شد و بعدها پادشاه روم آنرا بسال 382 هجری قمری محاصره کرد و سپس سلطان محمد سلجوقی بسال 496 هجری قمری بدان جای درآمد و در سنۀ 601 گرجیان شهر و اطراف آنرا غارت و خراب کردند و سپس بلبان مملوک شاه ارمن بن سکمان در سال 603هجری قمری بر آن تملک یافت و آنگاه ملک الاوحد نجم الدین بن الملک العادل الایوبی بسال 604 بر آن مسلط گردید و سپس گرجیان بسال 605 بدانجا شدند و شهر را در حصارگرفته تصرف و غارت کردند و اهل آنرا به اسارت بردندو شهر را آتش زدند و خراب کردند و بعد قوم تاتار بدانجا دست یافتند و شنیعترین اعمال را مرتکب شدند. قضای آن از مرکز لواء 18 ساعت مسافت دارد و مشتمل بر 107 قریه و عده ای جوامع و مدارس است و سکنۀ آن در حدود یازده هزار است و اکثر مسلمانان باشند. (ضمیمۀ معجم البلدان). ارجیش بزبان ارمنی قدیم ارچش، نام شهر قدیم ارمنستان، واقع در شمال شرقی دریاچۀ وان، به 39 درجه طول شمالی و 43 درجه و 20 دقیقه عرض شرقی. در قدیم مانند امروز دنبالۀ قسمت شمال شرقی دریاچۀ مزبور را بنام ارجیش میخواندند. در قرون وسطی، مجموع این بخش را عرب بنام دریاچۀ ارجیش مینامید. قول مستوفی جغرافی نویس ایرانی (که در حدود سال 740هجری قمری کتاب خود را تألیف کرده است) مؤید این گفتار است. از قرن دهم ارجیش با حکومت اخلاط مشترک گردید. و قرائن میرساند که این شهر در قدیم وجود داشته است. در یونانی ارسیسا و در کتیبه های میخی ارزشکو (؟). بقول ثپدشیان مذکور است: چون دریاچۀ وان همواره بسمت شمال پیش میرود، آب آن از نیمۀ قرن پیش انقاض ارجیش را کاملاً احاطه کرده است. تقریباً در یک فرسنگ و نیمی شمال غربی ارجیش، شهر کوچک ارجیش جدید یا اگانتز قرار دارد و آن مقر ساخلو ترکان است و ایستگاه پست در طریق وان به ارزروم است. (دائرهالمعارف اسلام). و ارجیش را قلعه ای بوده است: برادرزادۀ (بیرام خواجه) قرامحمد در قلعۀ ارجیش بود، لشکریان پیرامون او گرفتند و در مرغزار ارجیش متمکن شدند. (ذیل جامعالتواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو ص 203). و رجوع به حبط ج 2 ص 186، 197، 198 شود.
ارجیس. نام شهری باستانی به ارمینیه نزدیک خلاط. شهریست قدیم از نواحی ارمینیۀ کبری قرب خلاط و اکثر اهل آن نصاری باشند. طول آن 66 درجه و ثلث و ربع و عرض آن 40 درجه و ثلث و ربع است و بدان منسوبست فقیه صالح ابوالحسن علی بن محمد بن منصور بن داود الارجیشی. (معجم البلدان). بستانی گوید ارجیش شهرکیست در ولایت ارزروم که ارسیسا خوانده میشد. موقع آن بر ساحل شمالی بحیرۀ وان، در سفح کوه آرارات است و آن کرسی قضائی است در لواء وان که بهمین اسم خوانده میشود. ارجیش بسال 25 هجری قمری بر دست حبیب بن مسلمه الفهری فتح شد و آن اول شهریست که باذِ کردی در سال 373 هجری قمری بر آن مسلط گردید و حسین بشنوی کرد شاعر از آن چنین یاد کرده است: البشنویه انصار لدولتکم و لیس فی ذاخفاً فی العجم والعرب انصار باذ بارجیش و شیعته بظاهرالموصل الحدباء فی العطب بباجلایا جلونا عنه غمغمه و نحن فی الروع جلائون للکرب. و سپس باذ کشته شد و شهر مزبور از دست قوم او بیرون شد و بعدها پادشاه روم آنرا بسال 382 هجری قمری محاصره کرد و سپس سلطان محمد سلجوقی بسال 496 هجری قمری بدان جای درآمد و در سنۀ 601 گرجیان شهر و اطراف آنرا غارت و خراب کردند و سپس بلبان مملوک شاه ارمن بن سکمان در سال 603هجری قمری بر آن تملک یافت و آنگاه ملک الاوحد نجم الدین بن الملک العادل الایوبی بسال 604 بر آن مسلط گردید و سپس گرجیان بسال 605 بدانجا شدند و شهر را در حصارگرفته تصرف و غارت کردند و اهل آنرا به اسارت بردندو شهر را آتش زدند و خراب کردند و بعد قوم تاتار بدانجا دست یافتند و شنیعترین اعمال را مرتکب شدند. قضای آن از مرکز لواء 18 ساعت مسافت دارد و مشتمل بر 107 قریه و عده ای جوامع و مدارس است و سکنۀ آن در حدود یازده هزار است و اکثر مسلمانان باشند. (ضمیمۀ معجم البلدان). ارجیش بزبان ارمنی قدیم ارچش، نام شهر قدیم ارمنستان، واقع در شمال شرقی دریاچۀ وان، به 39 درجه طول شمالی و 43 درجه و 20 دقیقه عرض شرقی. در قدیم مانند امروز دنبالۀ قسمت شمال شرقی دریاچۀ مزبور را بنام ارجیش میخواندند. در قرون وسطی، مجموع این بخش را عرب بنام دریاچۀ ارجیش مینامید. قول مستوفی جغرافی نویس ایرانی (که در حدود سال 740هجری قمری کتاب خود را تألیف کرده است) مؤید این گفتار است. از قرن دهم ارجیش با حکومت اخلاط مشترک گردید. و قرائن میرساند که این شهر در قدیم وجود داشته است. در یونانی ارسیسا و در کتیبه های میخی ارزشکو (؟). بقول ثپدشیان مذکور است: چون دریاچۀ وان همواره بسمت شمال پیش میرود، آب آن از نیمۀ قرن پیش انقاض ارجیش را کاملاً احاطه کرده است. تقریباً در یک فرسنگ و نیمی شمال غربی ارجیش، شهر کوچک ارجیش جدید یا اگانتز قرار دارد و آن مقر ساخلو ترکان است و ایستگاه پست در طریق وان به ارزروم است. (دائرهالمعارف اسلام). و ارجیش را قلعه ای بوده است: برادرزادۀ (بیرام خواجه) قرامحمد در قلعۀ ارجیش بود، لشکریان پیرامون او گرفتند و در مرغزار ارجیش متمکن شدند. (ذیل جامعالتواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو ص 203). و رجوع به حبط ج 2 ص 186، 197، 198 شود.
سبکتر. سبکسارتر. - امثال: اطیش من ذباب. اطیش من عفر. اطیش من فراشه. (یادداشت مؤلف) ، جمع واژۀ ظرب، سنگ برآمدۀ تیزاطراف یا کوه پست گسترده... (از متن اللغه) ، اظراب لجام، گره هایی است که در کناره های آهن لگام است. (از اقرب الموارد). گره هایی در اطراف آهن لگام. (از متن اللغه)
سبکتر. سبکسارتر. - امثال: اطیش من ذباب. اطیش من عِفر. اطیش من فراشه. (یادداشت مؤلف) ، جَمعِ واژۀ ظَرِب، سنگ برآمدۀ تیزاطراف یا کوه پست گسترده... (از متن اللغه) ، اظراب لجام، گره هایی است که در کناره های آهن لگام است. (از اقرب الموارد). گره هایی در اطراف آهن لگام. (از متن اللغه)