جدول جو
جدول جو

معنی اجرعین - جستجوی لغت در جدول جو

اجرعین
(اَ رَعَ)
موضعی است به یمامه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اربعین
تصویر اربعین
روز چهلم شهادت حسین بن علی (ع)
روز چهلم درگذشت کسی
در تصوف چله
چهل روز
چهل
فرهنگ فارسی عمید
(اَ مَ)
ج اجمع (در حالت رفع). همه. همگی. همگان، کوفتن، چنانکه گازر جامه را. (منتهی الارب). کوفتن قصّار جامه را
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
جمع واژۀ اکرم:اکرم الاکرمین. (یادداشت مؤلف). رجوع به اکرم شود، (اصطلاح ادبیات و نقاشی) روشی که جهان را بیشتر از نظر عواطف و احساس می نگرد تا حقیقت واقع خارجی، به عبارت دیگر کوشش هنرمند مصروف نمایش دادن حقایقی است که بر حسب احساسات و تأثرات شخصی خود درک کرده است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ سَ)
رجوع به اخرسان شود، خاموش بودن. خاموش شدن. و در مثل است: مخرنبق لینباع، ای ساکت لداهیه یریدها. (منتهی الارب) ، دوسیدن بزمین
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
اکتعون: رأیتهم اجمعین اکتعین، از اتباع است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ اکتع در حالت نصبی و جری. رجوع به اکتع و اکتعون و ابتعون شود، درکوزه آب خوردن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
جمع واژۀ اقرب در حالت نصبی و جری
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
دهی است از دهستان حاجیلو بخش کبودراهنگ شهرستان همدان. محلی جلگه و سردسیر است با 510 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات، انگور، حبوبات، لبنیات، صیفی و شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَیْ)
موضعی است که یکی ازایّام عرب در آنجا روی داده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ فَ)
تثنیۀ اجوف (در حال نصب و جر). رجوع به اجوفان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اجّانه
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ تَ)
حوزۀ قضائیۀ سنجاق لازستان. مرکز لواء آن باتوم. سابقاً جزو مملکت عثمانی و سپس در جزو متصرفات روسیه درآمد و این حوزۀ قضائیه از دو ناحیه مرکب بود: اجارۀ علیاو اجارۀ سفلی و همه مردم آنجا مسلمان بودند و پس از تصرف دولت روس بیشتر آنان به عثمانی مهاجرت کردند. اکنون دارای 25000 تن سکنه است. (قاموس الأعلام)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اجّانه و انجانه و ایجانه
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُو هََ کُ)
مقلوب ارجعنان. میل کردن. چسبیدن، مهیا شدن بکاری
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
تثنیۀ اجرد. دو روز یا دو ماه: مارأیته منذ اجردان. (منتهی الارب) ، بیک بار افتادن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
دو قبیله است: بنوعبس و ذبیان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَجْ)
بهندی اسم نانخواه است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به نانخواه شود
لغت نامه دهخدا
(اِبَ عَ)
تثنیۀ اصبع. دو انگشت:
من چو کلکم در میان اصبعین
نیستم در صف ّ طاعت بین بین.
مولوی.
و در این بیت اشاره به حدیث علی (ع) است که فرمود: قلب المؤمن بین اصبعین من اصابعالرحمن:
نور غالب ایمن از کسف و غسق
در میان اصبعین نور حق.
مولوی.
و رجوع به اصابعالرحمن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ مَ)
رجوع به اصرمان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رَعی یَ)
تأنیث اذرعی ّ منسوب به اذرعات.
- خمر اذرعیه، شراب منسوب به اذرعات، موضعی بشام
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
ج اجمع (در حالت نصب و جرّ). همه. همگی. همگان: کلّهم اجمعین. سلام اﷲ علیهم اجمعین
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ زارع، در حالت نصبی و جری. رجوع به زارع شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
در حالت نصب و جرّ، دو، پرآب گردانیدن حوض. اثابه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
کوهی است در جنوب ادلب از اعمال حلب، دارای هوای نیک و آبهای عذب و متنزهات خرم وچهل دیر در آنست و موقع آن در وادی اللجاه است و وجه تسمیۀ آن به اربعین از این جهت است که چهل راهب راکه آنجا بودند بکشتند و گویند بمناسبت آنکه چهل ناسک را در ناحیۀ جبل سیناء در اواخر قرن چهارم میلادی بکشتند، آنجا را اربعین خواندند. (ضمیمۀ معجم البلدان). کوهی است در جنوب قصبۀ اریحا از اعمال حلب و بعضی قبور قدیمه در آنجاست و در جزیره العرب پاره ای مواضع نیز بهمین اسم معروف است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تثنیه هجره بنگری به هجرتان تثنیه هجرت درحالت نصبی وجی (درفارسی مراعات این قاعده نکنند)، هجرتان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مسرع، پیکان تیز رفتار جمع مسرع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجردین
تصویر مجردین
جمع مجرد، یالغوزان لغندران
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجرم، بزهکاران جمع مجرم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجرعین
تصویر متجرعین
جمع متجرع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصبعین
تصویر اصبعین
دو انگشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربعین
تصویر اربعین
چله، چهلم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجرب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : تشکیل مصلحت خانه ملفقه از عقلا وقت و مجربین عصر. . ، جمع مجرب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربعین
تصویر اربعین
((اَ بَ))
چهل، چهلم، چله، چهل روزی که صوفیان در گوشه ای نشسته به ریاضت و عبادت پردازند، چهلمین روز درگذشت شخص، چهل روز بعد از روز عاشورا، بیستم ماه صفر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اربعین
تصویر اربعین
چله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجرایی
تصویر اجرایی
انجامی
فرهنگ واژه فارسی سره