- اجرا
- راندن روا کردن امری، وظیفه و راتبه و جیره مقرر کردن برای کسی، کسی را وکیل کردن، امضا کردن، بکار بردن لفظ و عبارت، راتبه وظیفه ادرار جیره. ممال آن (اجری) است، بمرحله عمل گذاشتن حکمی که قطعیت یافته است. یا بموقع اجرا گذاشتن (گذاردن)، اجرا کردن بجریان انداختن بکار بستن از گفتار بکردار آوردن
معنی اجرا - جستجوی لغت در جدول جو
- اجرا
- روانه، انجام، کارگزاری
- اجرا
- روا کردن امری، عمل کردن کاری طبق برنامۀ قبلی، راندن، جاری کردن آب، روان ساختن، مقرری سالیانه به ماموران دیوان و سپاهیان
- اجرا
- Enactment, Enforcement, Implementation, Performance
- اجرا
- принятие , исполнение , реализация , производительность
- اجرا
- Verabschiedung, Vollstreckung, Umsetzung, Leistung
- اجرا
- ухвалення , виконання , впровадження
- اجرا
- uchwalenie, wykonanie, wdrożenie, wydajność
- اجرا
- 执行 , 实施 , 表现
- اجرا
- promulgação, execução, implementação, desempenho
- اجرا
- attuazione, esecuzione, prestazione
- اجرا
- promulgación, ejecución, implementación, actuación
- اجرا
- promulgation, exécution, mise en œuvre, performance
- اجرا
- uitvoering, implementatie, prestatie
- اجرا
- การบังคับใช้ , การดำเนินการ , การแสดง
- اجرا
- pelaksanaan, kinerja
- اجرا
- احترامٌ ,
- اجرا
- कार्यान्वयन , निष्पादन , प्रदर्शन
- اجرا
- חִקּוּק , אכיפה , מִשְׁמוּשׁ , בִּצּוּעַ
- اجرا
- 施行 , 実行 , 実装 , パフォーマンス
- اجرا
- 시행 , 실행 , 구현 , 공연
- اجرا
- kanunlaşma, uygulama, performans
- اجرا
- utekelezaji, maonyesho
- اجرا
- বাস্তবায়ন , কার্যসম্পাদন
- اجرا
- نفاذ , عملدرآمد , کارکردگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع جرم، تن ها پیکرها، توده ها، اجسام (و بیشتر استعمال اجرام در لطیف است و اجسام در کثیف) پیکرها، جرم های فلکی ستارگان،جمع جرم گناهان یا اجرام بسیط (بسیطه)، موجودات و کاینات سماوی وجوی مانند افلاک و کواکب و غیره، اجسام غیر مرکبه و یا مرکب از عناصر متساوی الاجزاءجمع جرم تن ها اجسام (و بیشتر استعمال اجرام در لطیف است و اجسام در کثیف) پیکرها، جرم های فلکی ستارگان،جمع جرم گناهان یا اجرام بسیط (بسیطه)، موجودات و کاینات سماوی و جوی مانند افک و کواکب و غیره، اجسام غیر مرکبه و یا مرکب از عناصر متساوی اجزاء مانند ط نقره آهن. یا اجرام چرخ. افک و ستارگان اجرام سماوی. اجرام بسیط یا اجرام علوی. اجرام بسیط یا اجرام عنصری. اجسام خاکی. یا اجرام فلکی. اجرام بسیط یااجرام مرکب (مرکبه) اجسامی که مرکب از عناصر مختلفه الطبایع باشند
جمع جرل، سنگستان ها
جمع جرز، پارسی تازی گشته گرزها به گلو گیراندن
نیزه زدن
کار بستن، انجام دادن
جمع جرم، تن ها، اجسام، ستارگان، جمع جرم، گناهان
((اِ))
فرهنگ فارسی معین
انجام دادن کار، به اجراء گذاشتن حکم صادر شده، مستمری و حقوق مقرر کردن برای کسی، وظیفه، مستمری
جرم، جمع جرم
اجرام فلکی: در علم نجوم در علم نجوم ستارگان، سیارات، خورشید و ماه، اجرام سماوی
اجرام سماوی: در علم نجوم ستارگان، سیارات، خورشید و ماه
اجرام فلکی: در علم نجوم در علم نجوم ستارگان، سیارات، خورشید و ماه، اجرام سماوی
اجرام سماوی: در علم نجوم ستارگان، سیارات، خورشید و ماه
آنچه واقع شده، آنچه جاری شده، آنچه رخ داده، شرح حال، حادثه، پیشامد
اتفاق، حادثه، عارضه، کیفیت