جدول جو
جدول جو

معنی اجتشاء - جستجوی لغت در جدول جو

اجتشاء
(شِ اَ)
موافقت ناکردن چیزی، چیزی را
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِقْ)
ائتشاء. به شدن شکستگی استخوان. (منتهی الارب) (آنندراج). به شدن استخوان. (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ جش ء
لغت نامه دهخدا
(اِ تی)
رجوع به ایتشاء شود
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ)
برگزیدن. (تاج المصادر). گزین کردن. برگزیدگی:
دمنه بدید که شیر... هر ساعت در اصطفاء و اجتباء وی (گاو) می افزاید. (کلیله و دمنه). آدمی چون نور گیرد از خدا
هست مسجود ملائک ز اجتبا.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ شُ پَ زَ)
از بیخ برکندن. (منتهی الارب). از بن برکندن. استیصال. ریشه کن کردن، ربودن، بخویشتن کشیدن. کشیدن بخود:
معده خر، که کشد در اجتذاب
معده آدم، جذوب گندم آب.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ بَ)
سؤال کردن عطا. عطا خواستن. (تاج المصادر). استجداء
لغت نامه دهخدا
(شِ سَ / سُ)
دلیر شدن. (تاج المصادر) (زوزنی). دلیر گردیدن بر کسی. دلیری، بار خرما بریدن. (تاج المصادر) (زوزنی) (منتهی الارب) ، حزر. تخمین کردن و اندازه کردن بار خرما را بر درخت: اجترم النخل. (منتهی الارب) ، کسب کردن: اجترم لاهله، کسب کرد برای اهل خود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ لَ/ لِ زَ)
پاداش عمل خواستن از، چریدن به دهان: اجتست الابل الکلأ، چریدند شتران گیاهها را به دهنهای خود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
پیچیده گیاه شدن زمین. (منتهی الارب). کبیده شدن گیاه زمین
لغت نامه دهخدا
(شِ یَ گُ تَ)
دور ساختن از جای. (منتهی الارب) ، نوشیدن همه: اجتلد ما فی الاناء، همه نوشید آنچه در آوند بود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ کُ نَنْ دَ / دِ)
جنی. (زوزنی). میوه چیدن. باز کردن میوه را. بار از درخت باز کردن. چیدن. اقتطاف. قطف: هرکس بیخ خشک کاشت به اجتنای ثمرتش بهره مند نگشت. (جهانگشای جوینی).
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ رَ / رِ)
مکروه داشتن. (منتهی الارب). ناخوش آمدن هوای جائی. (زوزنی). کراهیت داشتن مقام بجائی اگرچه در نعمت باشی. (تاج المصادر). ناخوش شمردن هوای جائی را: اجتویت البلد، اذا کرهت المقام فیه و ان کنت فی نعمه. (منتهی الارب) ، برگردانیدن کسان از قصد خود: اجتالهم، برگردانید آنها را از قصد. (منتهی الارب) ، برگزیدن. (تاج المصادر) : اجتال منهم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ پَ)
بچیزی که بر تو عرضه کنند نگریستن. (تاج المصادر) (زوزنی). نگریستن بسوی چیزی بتأمل. دیدن.
لغت نامه دهخدا
(صَ بَ / بِ)
پر گردیدن. (منتهی الارب). آکنده شدن. (تاج المصادر).
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ زَ)
رشوه ستدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). رشوت ستاندن. رشوت گرفتن. رشوه خوردن. پاره گرفتن. تبرطل، شیر مکیدن. رضاع. (زوزنی). شیر خود را خود مکیدن. (منتهی الارب). شیر خود خوردن. (تاج المصادر بیهقی) : ارتضعت العنز، اذا شربت لبن نفسها
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بوی خوش کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دارای مواشی بسیار زه شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بسیار شدن اولاد مواشی قوم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ)
از دور دیدن آتش را و قصد روشنی آن کردن. (ناظم الاطباء). دیدن ازدور بشب آتش را و آهنگ رفتن سوی آن کردن. (از اقرب الموارد). بشب از دور دیدن آتش را و قصد روشنی آن نمودن. (منتهی الارب). این کلمه بدان معنی هم بنفسه و هم با ’باء’ متعدی شود چنانکه گویند: اعتشی النار و اعتشی بالنار، یعنی بشب از دور دید آتش... (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابتشاک
تصویر ابتشاک
دروغ گفتن، بریده شدن سخن گفتن بی اندیشه، بردن آبرو، دورشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذاب
تصویر اجتذاب
بسوی خود کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذاذ
تصویر اجتذاذ
بریدن و شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذال
تصویر اجتذال
شادمانی کردن شادمانی شادمانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتراح
تصویر اجتراح
ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجترار
تصویر اجترار
نشخوار شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتشار
تصویر ابتشار
خوشحال شدن، خوشنود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتداث
تصویر اجتداث
کورکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتحاء
تصویر اجتحاء
از بن کندن
فرهنگ لغت هوشیار
برگزیدن، فراهم آوردن، برگزیدگی، ناجوری برگزیدن گزین کردن، فراهم آوردن، گرفتن مال از جایهای آن، برگزیدگی، تمییز تمایز اختلاف، (تصوف) عبارتست از آنکه حق تعالی بنده را بفیضی مخصوص گرداند که از آن نعمتها بی سعی بنده را حاصل آید و آن جز پیمبران و شهدا و صدیقان را نبود و اصطفاء خالص اجتبائی را گویند که در آن بهیچوجهی از وجوه شایبه نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتراء
تصویر اجتراء
دلیر شدن بر کسی، دلیری دلیر شدن دلیر گردیدن برکسی، دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتزاء
تصویر اجتزاء
((اِ تَ))
کافی بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجتراء
تصویر اجتراء
((اِ تِ))
دلیر شدن، جرئت پیدا کردن، دلیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجتباء
تصویر اجتباء
((اِ تِ))
برگزیدن، انتخاب کردن، فراهم آوردن، برگزیدگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتشاء
تصویر ارتشاء
((اِ تِ))
رشوه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجتناء
تصویر اجتناء
((اِ تِ))
میوه چیدن
فرهنگ فارسی معین