جدول جو
جدول جو

معنی اجتبان - جستجوی لغت در جدول جو

اجتبان(شَ وَ)
بددل یافتن.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجتبا
تصویر اجتبا
انتخاب کردن، برگزیدن، فراهم آوردن، برگزیدگی، برتری
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
ناگوار شمردن
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ بَ)
بددل یافتن. (تاج المصادر). جبان یافتن. بزدل یافتن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ تبن
لغت نامه دهخدا
(سَ)
تبّان پوشیدن
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
دو قبیله است: بنوعبس و ذبیان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ)
برگزیدن. (تاج المصادر). گزین کردن. برگزیدگی:
دمنه بدید که شیر... هر ساعت در اصطفاء و اجتباء وی (گاو) می افزاید. (کلیله و دمنه). آدمی چون نور گیرد از خدا
هست مسجود ملائک ز اجتبا.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
(شَ رَفْ)
بریدن
لغت نامه دهخدا
(شَ شِ)
کشیدن، اجتحاف ترید، بسه انگشت برگرفتن اشکنه را، اجتحاف ماءالبئر، تمام برکشیدن آب چاه را. نزح
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ کُ نَنْ دَ / دِ)
نیکو شدن حال کسی. (تاج المصادر) (زوزنی). درست و نیکو حال شدن.
لغت نامه دهخدا
(شُ لَ / لِ)
جرین ساختن. (جرین، آردو مانند آن و خرمنگاه و جای خرما خشک کردن باشد) ، اجتسرت السفینهالبحر، بدریا افتاد کشتی و روان شد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
پنهان شدن. (تاج المصادر) (زوزنی). پوشیده شدن. (منتهی الارب) ، ازبیخ برکندن. (منتهی الارب). ز بن برکندن. (زوزنی). استیصال. ذوع: قصد خاندانهای قدیم و دودمان کریم نامبارک باشد و اقدام بر استیصال و اجتیاح پادشاهان منکر و ملوم. (ترجمه تاریخ یمینی) ، ببردن سرما میوه را. (تاج المصادر). زدن سرما سردرختی را
لغت نامه دهخدا
(اِحْ)
شیر خود را خود مکیدن. (منتهی الارب). ارتضاع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ خوا / خا)
مرکب از ’ا’، علامت نفی + جنبان بمعنی متحرک، و کلمه را بمعنی ساکن و بیحرکت گرفته اند و آن برساختۀ مؤلف دساتیر است. رجوع به برهان قاطع و آنندراج شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
در بغل پنهان کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چیزی را زیر بغل پنهان کردن. (از اقرب الموارد) ، آتش نادادن آتش زنه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روشن ناشدن آتش زنه: اغتلث الزند لم یور. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اجترام
تصویر اجترام
خرما کنی بار خرما بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتراء
تصویر اجتراء
دلیر شدن بر کسی، دلیری دلیر شدن دلیر گردیدن برکسی، دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتراح
تصویر اجتراح
ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذال
تصویر اجتذال
شادمانی کردن شادمانی شادمانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذاذ
تصویر اجتذاذ
بریدن و شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذاب
تصویر اجتذاب
بسوی خود کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتداث
تصویر اجتداث
کورکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجترار
تصویر اجترار
نشخوار شتر
فرهنگ لغت هوشیار
برگزیدن گزین کردن، فراهم آوردن، گرفتن مال از جایهای آن، برگزیدگی، تمییز تمایز اختلاف، (تصوف) عبارتست از آنکه حق تعالی بنده را بفیضی مخصوص گرداند که از آن نعمتها بی سعی بنده را حاصل آید و آن جز پیمبران و شهدا و صدیقان را نبود و اصطفاء خالص اجتبائی را گویند که در آن بهیچوجهی از وجوه شایبه نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتزاع
تصویر اجتزاع
چوب از درخت بریدن، چوب بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتساس
تصویر اجتساس
دست بسودن پرواسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتساع
تصویر اجتساع
نا سازگاری میان دو چیز ناسازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجبان
تصویر اجبان
بزدل شمردن ترسودانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتنان
تصویر اجتنان
پوشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التبان
تصویر التبان
شیر مکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
برگزیدن، فراهم آوردن، برگزیدگی، ناجوری برگزیدن گزین کردن، فراهم آوردن، گرفتن مال از جایهای آن، برگزیدگی، تمییز تمایز اختلاف، (تصوف) عبارتست از آنکه حق تعالی بنده را بفیضی مخصوص گرداند که از آن نعمتها بی سعی بنده را حاصل آید و آن جز پیمبران و شهدا و صدیقان را نبود و اصطفاء خالص اجتبائی را گویند که در آن بهیچوجهی از وجوه شایبه نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتبار
تصویر اجتبار
شکسته بندی، توانگر کردن، توانگر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتحاف
تصویر اجتحاف
ربودن، کشیدن آب از چاه آبکشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتباء
تصویر اجتباء
((اِ تِ))
برگزیدن، انتخاب کردن، فراهم آوردن، برگزیدگی
فرهنگ فارسی معین