جدول جو
جدول جو

معنی اجتباء - جستجوی لغت در جدول جو

اجتباء(شَ رَ)
برگزیدن. (تاج المصادر). گزین کردن. برگزیدگی:
دمنه بدید که شیر... هر ساعت در اصطفاء و اجتباء وی (گاو) می افزاید. (کلیله و دمنه). آدمی چون نور گیرد از خدا
هست مسجود ملائک ز اجتبا.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
اجتباء
برگزیدن، فراهم آوردن، برگزیدگی، ناجوری برگزیدن گزین کردن، فراهم آوردن، گرفتن مال از جایهای آن، برگزیدگی، تمییز تمایز اختلاف، (تصوف) عبارتست از آنکه حق تعالی بنده را بفیضی مخصوص گرداند که از آن نعمتها بی سعی بنده را حاصل آید و آن جز پیمبران و شهدا و صدیقان را نبود و اصطفاء خالص اجتبائی را گویند که در آن بهیچوجهی از وجوه شایبه نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
اجتباء((اِ تِ))
برگزیدن، انتخاب کردن، فراهم آوردن، برگزیدگی
تصویری از اجتباء
تصویر اجتباء
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجتبا
تصویر اجتبا
انتخاب کردن، برگزیدن، فراهم آوردن، برگزیدگی، برتری
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
نگون ایستادن بر مجمر جهت بخور کردن جامه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بخور کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(شَ رَفْ)
بریدن
لغت نامه دهخدا
(شَ شِ)
کشیدن، اجتحاف ترید، بسه انگشت برگرفتن اشکنه را، اجتحاف ماءالبئر، تمام برکشیدن آب چاه را. نزح
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ کُ نَنْ دَ / دِ)
نیکو شدن حال کسی. (تاج المصادر) (زوزنی). درست و نیکو حال شدن.
لغت نامه دهخدا
(شَ وَ)
بددل یافتن.
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ناگوار شمردن
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ شُ پَ زَ)
از بیخ برکندن. (منتهی الارب). از بن برکندن. استیصال. ریشه کن کردن، ربودن، بخویشتن کشیدن. کشیدن بخود:
معده خر، که کشد در اجتذاب
معده آدم، جذوب گندم آب.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ بَ)
سؤال کردن عطا. عطا خواستن. (تاج المصادر). استجداء
لغت نامه دهخدا
(شِ سَ / سُ)
دلیر شدن. (تاج المصادر) (زوزنی). دلیر گردیدن بر کسی. دلیری، بار خرما بریدن. (تاج المصادر) (زوزنی) (منتهی الارب) ، حزر. تخمین کردن و اندازه کردن بار خرما را بر درخت: اجترم النخل. (منتهی الارب) ، کسب کردن: اجترم لاهله، کسب کرد برای اهل خود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ لَ/ لِ زَ)
پاداش عمل خواستن از، چریدن به دهان: اجتست الابل الکلأ، چریدند شتران گیاهها را به دهنهای خود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شِ اَ)
موافقت ناکردن چیزی، چیزی را
لغت نامه دهخدا
(شِ یَ گُ تَ)
دور ساختن از جای. (منتهی الارب) ، نوشیدن همه: اجتلد ما فی الاناء، همه نوشید آنچه در آوند بود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ پَ)
بچیزی که بر تو عرضه کنند نگریستن. (تاج المصادر) (زوزنی). نگریستن بسوی چیزی بتأمل. دیدن.
لغت نامه دهخدا
(شُ کُ نَنْ دَ / دِ)
جنی. (زوزنی). میوه چیدن. باز کردن میوه را. بار از درخت باز کردن. چیدن. اقتطاف. قطف: هرکس بیخ خشک کاشت به اجتنای ثمرتش بهره مند نگشت. (جهانگشای جوینی).
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ رَ / رِ)
مکروه داشتن. (منتهی الارب). ناخوش آمدن هوای جائی. (زوزنی). کراهیت داشتن مقام بجائی اگرچه در نعمت باشی. (تاج المصادر). ناخوش شمردن هوای جائی را: اجتویت البلد، اذا کرهت المقام فیه و ان کنت فی نعمه. (منتهی الارب) ، برگردانیدن کسان از قصد خود: اجتالهم، برگردانید آنها را از قصد. (منتهی الارب) ، برگزیدن. (تاج المصادر) : اجتال منهم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آراستن، غیبت کسی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ وِ)
فله خوردن بچه. (منتهی الارب). فله خوردن بچۀ گوسفند. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(صَ صَ اَ)
احتباء بثوب، در خود پیچیدن جامه را، یا پشت و ساقین را بفوطه بسته نشستن. (منتهی الارب). فراهم بستن پشت و هر دو ساق بفوطه یا دستار خود، در پرده شدن زن بروز دوم از سال نهم خویش
لغت نامه دهخدا
(گُ)
اسیر گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). برده گردانیدن. (منتهی الارب). سبی. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(هَِ مْ مَ پَ رَ)
درآکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (صراح). احتشاء. (یادداشت مؤلف) (ذیل اقرب الموارد) ، دستار بی زیر حنک بستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عمامه بستن بدون آویزان کردن بدور گردن. و برخی گویند: عمامه بسر بستن. (از اقرب الموارد). دستار بر سر بستن. (المصادر زوزنی) ، بچه آوردن زن بعد نومیدی. و با ’باء’ متعدی شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). دختر یا پسر زاییدن پس از نومیدی از بچه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دیده بانی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(عِ)
پنهان شدن. (تاج المصادر بیهقی). در پرده شدن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از اجتراء
تصویر اجتراء
دلیر شدن بر کسی، دلیری دلیر شدن دلیر گردیدن برکسی، دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
برگزیدن گزین کردن، فراهم آوردن، گرفتن مال از جایهای آن، برگزیدگی، تمییز تمایز اختلاف، (تصوف) عبارتست از آنکه حق تعالی بنده را بفیضی مخصوص گرداند که از آن نعمتها بی سعی بنده را حاصل آید و آن جز پیمبران و شهدا و صدیقان را نبود و اصطفاء خالص اجتبائی را گویند که در آن بهیچوجهی از وجوه شایبه نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتباء
تصویر ارتباء
دیدبانی، چشم داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختباء
تصویر اختباء
پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتبار
تصویر اجتبار
شکسته بندی، توانگر کردن، توانگر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتحاء
تصویر اجتحاء
از بن کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتزاء
تصویر اجتزاء
((اِ تَ))
کافی بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجتراء
تصویر اجتراء
((اِ تِ))
دلیر شدن، جرئت پیدا کردن، دلیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجتناء
تصویر اجتناء
((اِ تِ))
میوه چیدن
فرهنگ فارسی معین