جدول جو
جدول جو

معنی اجالد - جستجوی لغت در جدول جو

اجالد
(اَ لِ)
جمع واژۀ اجلاد و اجلد
لغت نامه دهخدا
اجالد
جمع اجلد، زمین هموار
تصویری از اجالد
تصویر اجالد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تجالد
تصویر تجالد
شمشیر زدن، جنگ کردن با شمشیر
فرهنگ فارسی عمید
(اِ/اُ)
چیزی مانند طاق خرد و کوتاه. طاق عمارت
لغت نامه دهخدا
(شَ اَ)
رجوع به اجاله شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
زمین هموار، ستبر شدن
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
ابن سعید بن عمیر از همدان، مکنی به ابی عمیر. راویۀ اخبار است و هیثم بن عدی از او بسیار روایت کند و مجالد حدیث نیز شنوده. و نزد محدثین ضعیف است. وفات او به سال 144 بوده است. (ابن الندیم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی از ویژگی های بارز محدثان، دقت در نقل حدیث همراه با بررسی دقیق زنجیره راویان بود. آنان با استفاده از فنون پیشرفته نقد حدیث، توانستند روایات صحیح را از میان انبوهی از احادیث جعلی یا ضعیف جدا کنند. محدث کسی بود که با بررسی دقیق سند (اسناد روایت)، متن حدیث، و تطبیق آن با منابع دیگر، به راستی آزمایی سنت پیامبر اسلام می پرداخت و آن را حفظ می کرد.
لغت نامه دهخدا
(عُ لِ)
شیر خفته. (منتهی الارب). اللبن الخاثر جداً. (اقرب الموارد) ، شیر دفزک زده و جغرات شده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بیکدیگر شمشیر زدن. (دهار). بشمشیر زدن بعض ایشان مر بعض را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با یکدیگر شمشیر زدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ دِ)
جمع واژۀ اجدل
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
جمع واژۀ اجرد. زمین های بی نبات. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ رِ)
موضعی است در بلاد بنی عبدالقیس و گفته اند وادی ای است که از سراه بقریۀ مطار بنی مضر جاری است. (مراصد).
لغت نامه دهخدا
(اَ وِ)
جمع واژۀ جواد
لغت نامه دهخدا
(شَ)
گردانیدن. (تاج المصادر). برگردانیدن: یقال فی المیسر اجل السهام و کذلک اجالوا الرأی بینهم. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ جلد و جلد و جلید.
- اجلادالانسان، تن مردم و کالبد وی. ج، اجالد
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
مضطر گردانیدن. (منتهی الارب) ، هودج پست، سقف که بر اطرافش دیوار نباشد. (منتهی الارب). (معنی اخیر در تاج العروس یافته نشد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تجالد
تصویر تجالد
یکدیگر را با شمشیر زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجلاد
تصویر اجلاد
جمع جلد، پوست ها پوسته ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجالت
تصویر اجالت
گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجالد
تصویر تجالد
((تَ لُ))
جنگ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجالت
تصویر اجالت
((اِ لَ))
دور گردانیدن چیزی
فرهنگ فارسی معین