جدول جو
جدول جو

معنی اثکول - جستجوی لغت در جدول جو

اثکول(اُ)
خوشه.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اکول
تصویر اکول
پرخور، بسیار خوار
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
موضعی است در خوزستان که ذکر آن در فتوح اسلام آمده است. (معجم البلدان) (مراصد)
لغت نامه دهخدا
(شِ وَ)
بن گرفتن. استوار شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
فراخ شکم. (دهار) (مهذب الاسماء). بسیارخورنده. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از اقرب الموارد). پرخور و ربوس و رزد و رژد و رس. (ناظم الاطباء). اکال. پرخور. پرخوار. جواظ. شکم خواره. شکم باره. رس. شکمو. شکم بنده. بسیارخوار. بلع. بسیارخورنده. (یادداشت مؤلف). قضوف. (منتهی الارب) :
عاد را باد است حمال خذول
همچو بره در کف مرد اکول.
مولوی، زیرک تر. (آنندراج) (دهار) (غیاث اللغات). نعت تفضیلی از کیّس. کیس تر. باکیاست تر. اعقل. زیرک تر.
- امثال:
اکیس من قشه. (یادداشت مؤلف).
، پاک و صافی تر. (از حاشیۀ مثنوی مولوی) :
واگزین آئینه ای کاو اکیس است
اندکی صیقل گری او را بس است.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اَکْ وَ)
زمین بلند شبیه به کوه. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
جمع واژۀ اکل. خوراکیها. طعمه ها. (فرهنگ فارسی معین) :
یک زمین خرمی با عرض و طول
اندر او بس نعمت و چندین اکول.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
نعت مؤنث است از ثکل، مانند ثاکل و ثکلی و ثکلانه. زنی که فرزند یا دوستش نایافت یافوت شده باشد، هبول، فلات ثکول، بیابانی که رونده در آن گم گردد و هلاک شود
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
دیوانه. (زوزنی). احمق.
لغت نامه دهخدا
(عُ)
خوشۀ خرما. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شاخ خرد. (منتهی الارب) ، سر شاخ یا شاخ بزرگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
عثکال. خوشۀ خرما. (مهذب الاسماء). اثکول. ج، اثاکل، اثاکیل
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
لازم شدن ثکل زنی را. بی فرزند شدن او. اهبال. (تاج المصادر).
لغت نامه دهخدا
(اُ)
خوشه.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
معرب از فارسی اسپیدبا، نوعی آش مرکب از آب گوشت و قطعاتی از گوشت و اسفناج و مغز گندم و سرکه. تلفظ معمول کلمه اسفیدباج است. (دزی)
لغت نامه دهخدا
نام دریایی است (ظ: دریاچه یا رود) بخلخ. (حدودالعالم)
لغت نامه دهخدا
خوشه، یکی از کسانی میباشد که با ابراهیم معاهده کرد (سفر پیدایش 14: 13 و 24). (قاموس کتاب مقدس ص 72).
- وادی اشکول، وادیی است در زمین کنعان (سفر اعداد 13: 23 و 24 و 32: 9، سفر تثنیه 1: 24). بعضی را گمان چنان است که این وادی در مکان عین الخشکله در شمال جرول واقع بود و بگمان پالمر و دریک در مکان تلهای انگور بود که در نزدیکی هفت چاه واقع میباشد. و فان لیپ میگوید که خوشه های انگور در آنجا دیدم که هر یک 18 قیراط طول داشت و نیز میگوید که فعلاً هم در جنوب زمین مقدس خوشه های انگور بسنگینی دو رطل یافت میشود. (قاموس کتاب مقدس ص 73)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
جمع واژۀ اثل. درختان شوره گز
لغت نامه دهخدا
شکمو دله ژرد شکمبنده: شکمبنده را چون شکم سیر گشت سیر کند بد دلی گرچه باشد دلیر (اقبالنامه نظامی) رس دل (گویش مازندرانی) دلیک پرخور بسیار خور شکمخواره، جمع اکل خوراکیها طعمه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عثکول
تصویر عثکول
سرشاخه، خوشه خرما، غوره انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکول
تصویر اکول
پرخور، شکم باره
فرهنگ فارسی معین
بسیارخوار، پرخور، رژد، شکم پرست، شکمباره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
غاری که به صورت آغل طبیعی گوسفندان مورد استفاده ی دامداران
فرهنگ گویش مازندرانی