جدول جو
جدول جو

معنی اثرنباج - جستجوی لغت در جدول جو

اثرنباج(وَ)
پر برشته شدن (یعنی بریان شدن) پوست بره: اثرنبج جلدالجمل، اذا شوی فیبس اعالیه، حال ناخوش، بزرگواری موروثی که زبانزد مردم باشد، بقیه ای از علم که برگزیده شود، نشانی است در باطن سپل شتر که به آهن کرده شود تا بدان پی آن شتر گیرند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
بریان شدن پوست بره و خشک گردیدن بالای آن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، جمع واژۀ فرنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ تَ)
کوشش نمودن در کار: اعرنجج، کوشش نمود در کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بشمشیر زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با شمشیر خود زدن: اعضه سیفی، ضربته به، و فی الاساس: ’اعض السیف بساق البعیر’. (از اقرب الموارد). بشمشیر بزدن. (تاج المصادر بیهقی) ، خداوند شتران خار و عض خوار گردیدن. (منتهی الارب). خداوند شتران خارخوار گردیدن. (ناظم الاطباء). خداوند شتران خارخورنده گردیدن: اعض القوم، اکلت ابلهم العض. (از اقرب الموارد) ، دورتک و بسیارآب گشتن چاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دورتک و تنگ گلو بودن چاه و گویند پرآب شدن چاه باشد. (از اقرب الموارد) ، خارناک و کثیرالعض شدن زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بسیارعض شدن زمین. (از اقرب الموارد) ، و فی الحدیث: من تعزی بعزاءالجاهلیه فاعضوه بهن ابیه و لاتکنوا، ای قولوا له اعضض ایر ابیک و لاتکنوا عنه بالهن، تنکیلاً له و تأدیباً. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ شِ کَ)
آمادۀ خشم و تندی گردیدن. (منتهی الارب) ، برگشتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یَ کَ / کِ)
سر فروافکندن، آن جهان. آن سرای. عقبی. آخرت (مقابل دنیا).
- اخری القوم، کسی که در آخر قوم باشد
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
ورترنجیدن از سرما. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، جمع واژۀ قسم. سوگندها. (غیاث اللغات) (سیوطی)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
اثرماط. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بسیارگوشت شدن سینه
لغت نامه دهخدا
بسیار شدن گوشت سینه
لغت نامه دهخدا
بی تکیه خواب کردن. (منتهی الارب). خفتن بی وساده
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بخش افجۀ شهرستان تهران با 196 تن سکنه. آب آن از رود خانه افجه و محصول آن غلات و بنشن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1) ، احتکار. حکره. (یادداشت مؤلف) ، کرایۀ انبار. کرایۀ کالای بانبار سپرده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سخن آمیخته و ناپیدا گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تخلیط در کلام. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(قَبَ)
پسران کوتاه بالا آوردن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ ربع. رجوع به ربع شود، ج ربع. رجوع به ربع شود، جمع واژۀ رباعی. رجوع به رباعی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ثبج. (منتهی الارب) ، مردبیرون آمده پشت. (منتهی الارب). کوژپشت. پشت کوز، مرد بزرگ شکم. (منتهی الارب). مؤنث: ثبجاء
لغت نامه دهخدا
تصویری از انباج
تصویر انباج
درهم و بر هم گفتن
فرهنگ لغت هوشیار