جدول جو
جدول جو

معنی اثرمطاط - جستجوی لغت در جدول جو

اثرمطاط(اَ)
اثرماط. منتفخ گردیدن.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
اثرماط سقاء، منتفخ گردیدن مشک.
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو)
بادکردن از خشم. (از اقرب الموارد). برآماسیدن از خشم، انقباض به چیزی یا برای چیزی. (از قطر المحیط). ترنجیده شدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
اثرماط. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(نَسْ / نِسْ یَ / یِ خوَرْ / خُرْ)
دوموی شدن (منتهی الارب). دومویه شدن. اشمئطاط. اشمیطاط. و رجوع به مصادر فوق شود، جامۀ اشمونی، جامه ای از کالاهای بخارا بود. رجوع به شرح احوال رودکی ص 65 شود
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ / لِ کَ)
پیسه گردیدن. (منتهی الأرب). سیاه سپید شدن. ارقیطاط.
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
شب و روز. (منتهی الارب). ملوان، برگزیده، بقیه ای از علم که برگزیده و نقل کرده شود از سلف، بقیۀ پیه
لغت نامه دهخدا
(کُ خوا / خا)
گول گردیدن. (منتهی الأرب) : ارطّی فان ّ خیرک فی الرطیط، یعنی احمق باش که خیر تو در حماقت است. در حق شخصی گویند که در حماقت بخت مند وباروزی بود و در وقت تعاقل محروم و بی نصیب. (منتهی الأرب).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بلغت اهل یمن درخت کادی راگویند و آن درختی است مانند درخت خرما و کادی گل آن درخت است در نهایت خوشبوئی و آن در ملک دکن بسیار است. (برهان). کادی. کدر. (اختیارات بدیعی). کیوره
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ثطّ
لغت نامه دهخدا
پیسه گردیدن، برگ درآوردن، گرفتن روزینه (روزینه شورزغال ترکی یا سیورغال)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارطاط
تصویر ارطاط
جمع رطل، نیم من ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارماط
تصویر ارماط
واژه یمنی کاوی از درختان
فرهنگ لغت هوشیار