جدول جو
جدول جو

معنی اثرماط - جستجوی لغت در جدول جو

اثرماط(اَ)
اثرماط سقاء، منتفخ گردیدن مشک.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایرمان
تصویر ایرمان
مهمان، مهمان ناخوانده، طفیلی، برای مثال دل دستگاه توست به دست جهان مده / کاین گنج خانه را ندهد کس به ایرمان (خاقانی - ۳۰۹)
فرهنگ فارسی عمید
(اَ رَ)
دو کوه است از دیار بنی باهله. عمرو بن احمر راست:
فیا راکباً أما عرضت فبلّغن
قبائلنا بالاخرمین و جورم.
(ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
جمع واژۀ کریم. (ناظم الاطباء). رجوع به کریم شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ربودن حق را. (منتهی الارب). و رجوع به التماظ شود
لغت نامه دهخدا
در اوستا ’ایریامن’ که بطبقۀ پیشوایان دینی و روحانیان اطلاق میشد، این کلمه در ادبیات پهلوی ’ائرمان’، در شاهنامه سه بار ایرمان به معنی مهمان آمده، بدیهی است که این واژه در فارسی معنی اصلی خود را از دست داده و تحول بسیار پیدا کرده است، در سانسکریت و اوستا ’اری یامن’ بمعنی یار و دوست و نیز نام یکی از خدایان وداست، (از حاشیۀ برهان چ معین)، پیشوا، موبد:
چو مؤبد بدید اندر آمد بدر
ابا او یکی ایرمان دگر،
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2147)،
زنان کدخدایان و کودک همان
پرستار و مزدور با ایرمان،
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2140)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِخوَرْ / خُرْ)
تیز رفتن. تیز گذشتن. تیز در چیزی درآمدن. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
تثنیۀ اخرم. دو اخرم سر کتف. دو استخوان سوراخ دار یکی در طرف حنک اعلی و دیگری در دو کتف از جانب بازو و دو زائده که در طرف گو کتف است ودر سر کتف گوی که زائدۀ سر استخوان بازو در آن است و طرف این گو دو زائده دارد یکی بالا و دیگری زیر
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
خاموش گردیدن
لغت نامه دهخدا
(اُ طِ)
یکی از نواحی آسیای صغیر: اما آن یازده ناحیت (از روم) که بر مشرق خلیج است نام وی این است: برقسیس. ابسیق. ابطماط... (حدودالعالم)
لغت نامه دهخدا
خاموش بودن.
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
خشم گرفتن.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ دَ)
شتابی کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
اشکال و زحمت و رنج، خوب ترین طرف جامه، سطح از هر چیزی، (ناظم الاطباء)،
- اورۀ افلاک، فلک الافلاک و عرش، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
بلوکی است از کردستان ایران واقع در جنوب غربی سنندج و متصل بکردستان عثمانی که به دو قسمت منقسم میشود: اورمان تخت و اورمان کهون. مردمان هر دو اورمان... صنعتشان آهنگری و قنداغ سازی و باروت کوبی و محصول آنجا انار و انجیر و گردو و توت و ذرت و بلوط است. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آب ستدن بستم.
لغت نامه دهخدا
(نِ)
ذکی گردیدن. تیزخاطر شدن. تحرمز
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
پیشی گرفتن بعد پیشی گرفتن کسی در دویدن: اغتمط اغتماطاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دویدن با کسی و سبقت گرفتن او را بعد از سبقت گرفتن وی در آغاز. (از اقرب الموارد) ، پروردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ طُ)
نام یکی ازپادشاهان یونان است. گویند گل مختوم در زمان او یافته شد و صورت او را بر آن نقش میکرده اند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
اثرماط. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اثرماط. منتفخ گردیدن.
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
شب و روز. (منتهی الارب). ملوان، برگزیده، بقیه ای از علم که برگزیده و نقل کرده شود از سلف، بقیۀ پیه
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بلغت اهل یمن درخت کادی راگویند و آن درختی است مانند درخت خرما و کادی گل آن درخت است در نهایت خوشبوئی و آن در ملک دکن بسیار است. (برهان). کادی. کدر. (اختیارات بدیعی). کیوره
لغت نامه دهخدا
(اَ غِ)
جمع واژۀ ثغام
لغت نامه دهخدا
(یَکْ کَ / کِ / یِکْ کَ / کِ شِ)
در آبروی کسی رخنه کردن و عیبناک نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عیب کردن کسی را و او را بچیزی که در او نیست متهم ساختن. (از متن اللغه) ، بازداشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بازداشتن و منصرف ساختن کسی را، حبس کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
سپید شدن. (تاج المصادر بیهقی). سپیدلب یا سپیدبینی گردیدن اسب. (منتهی الارب). سپید شدن لب زبرین اسب. (زوزنی). سپید شدن لب بالایین اسب
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
اصرمانی. ورکاک و زاغ. (منتهی الارب). صرد وغراب. (قطر المحیط) (اقرب الموارد) (تاج العروس).
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایرمان
تصویر ایرمان
مهمان میهمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهتماط
تصویر اهتماط
بد گفتن دشنام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخرماس
تصویر اخرماس
خاموش بودن خامشیدن خوار گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارماط
تصویر ارماط
واژه یمنی کاوی از درختان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اورمان
تصویر اورمان
اشکال و زحمت و رنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایرمان
تصویر ایرمان
مهمان، مهمان ناخوانده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایرمان
تصویر ایرمان
وخشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایرمان
تصویر ایرمان
روحانی
فرهنگ واژه فارسی سره