جدول جو
جدول جو

معنی اثربی - جستجوی لغت در جدول جو

اثربی
(اَ رَ/ رِ)
منسوب به اثرب (مدینۀ منوره) ، آنکه دندان پیشین و رباعیۀ وی افتاده است، یا خاص است به افتادن دندان پیشین. (منتهی الارب). دندان پیشین شکسته. (تاج المصادر). دندان بیفتاده. شکسته دندان. (زوزنی). مؤنث: ثرماء، (اصطلاح عروض) اجتماع قبض و خرم یا فعول خرم شود و عول بماند. چون فعل از فعولن بواسطۀ قبض و ثلم خیزد، اثرم خوانند. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم) ، اثرمان، شب و روز. (منتهی الارب). ملوان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ثَ)
منسوب به ثرب که چادرپیه باشد.
- فتق ثربی. رجوع به فتق شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
یثرب. مدینۀ منوره. (منتهی الارب) (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(اَ ثَ ری ی)
منسوب به اثر. (منتهی الارب). منسوب است به اثر که بمعنی حدیث و طلب آن و تبعیت از آن میباشد. (سمعانی). محدّث. اخباری: حسین اثری بن عبدالملک. عبدالکریم اثری بن منصور
لغت نامه دهخدا
(اَ را)
نامی از نامهای مردان، عظیم شدن: اثعل الأجر، خلاف کردن: اثعل القوم علینا، سخت گردیدن کار که ندانند به چه روی برآید: اثعل الأمر، انبوه ناک گردیدن جای آب برداشتن: اثعل الورد، اثعلت الارض، روباه ناک شد زمین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ را)
مرد بسیارمال. مقابل ثروی، زن بسیارمال
لغت نامه دهخدا
(اُ را)
اسم مصدر از اثره، آب روان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ رُ)
جمع واژۀ ثرب
لغت نامه دهخدا
(اَ با)
زیادتر. زیاده. افزون: و لاتکونوا کالتی نقضت غزلها من بعد قوه انکاثاً تتخذون ایمانکم دخلاً بینکم ان تکون امهٌ هی اربی من امه انما یبلوکم اﷲ به و لیبینن لکم یوم القیمه ماکنتم فیه تختلفون. (قرآن 92/16) ، و نباشید مانند آنکه گسیخت رشتۀ خود را از پس توانائی، میگیرید سوگندهای خودتان را بخیانت میان شما که باشد گروهی که آن گروه افزون از گروهی، جز این نیست می آزماید شما را خدا به آن و تا روشن کند برای شما روز رستخیز آنچه را بودید در آن اختلاف میکردید. (تفسیر ابوالفتوح ج 3 ص 285)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ بی ی)
آذربایجانی. آذری. اذربیجانی. نسبتی است به غیر قیاس: ولتالمن النوم علی الصوف الاذربی (کلام ابی بکر از کامل مبرد)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
شهریست تجاری در فرانسه از اعمال رن علیا، از ناحیۀ ریبوویلّه، دارای 3976 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(اُ رَ با)
سختی. سختی زمانه، اربیکاک از امری، بازایستادن از کاری
لغت نامه دهخدا
(یَ رِ بی ی)
منسوب به یثرب. اهل یثرب. از مردم یثرب. از مردم مدینه
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ بی ی)
روی بسیار سپید حسین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
منسوب است به اثارب. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اربی
تصویر اربی
زیاده، زیادتر
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از رنگ های بز (خرمایی رنگ)
فرهنگ گویش مازندرانی