جدول جو
جدول جو

معنی اثربخش - جستجوی لغت در جدول جو

اثربخش
اثردار، کارگر، کاری، موثر، مفید
متضاد: بی اثر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوربخش
تصویر نوربخش
نوربخشنده، نوردهنده
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
محمد بن عبدالله (سید...) موسوی خراسانی، ملقب و مشهور و متخلص به نوربخش. از اکابر عرفای قرن نهم هجری است و سلسلۀ نوربخشیه از فرق صوفیه بدو منسوب است. وی به سال 795 هجری قمری در قصبۀ قاین خراسان تولد یافت و پس از تحصیلات مقدماتی به حوزۀ درس ابن فهد حلی راه یافت و در طریقت مرید علاءالدولۀ سمنانی و خواجه اسحاق ختلانی شد و خواجه اسحاق او را برکشید و به نوربخش ملقب ساخت و سرانجام بر مسند ارشادش نشاند. اما چون بر اثر تفتین گروهی مورد غضب شاهرخ میرزا واقع گشت متواری و فراری شد. پس از درگذشت شاهرخ (به سال 850) سید به ری آمد و بساط ارشاد گسترد و عاقبت به سال 869 هجری قمری در قریۀ سولقان درگذشت و به خاک سپرده شد. پس از او منصب ارشاد نصیب فرزندش شاه قاسم فیض بخش گشت. نوربخش همه عمر جامۀ سیاه می پوشید که سنت مشایخ او این بوده است. از اشعار اوست:
شستیم نقش غیر ز الواح کاینات
دیدیم عالمی که صفات است عین ذات
قدوسیان عالم علوی برند رشک
بر حال آدمی که شود مظهر صفات
آن کس که متصف به صفات کمال شد
حقا که اوست علت غائی ّ کاینات.
(از ریحانهالادب ج 4 ص 243).
و رجوع شود به الذریعه و مجالس المؤمنین ص 149 و ریاض العارفین ص 154 و طرایق الحقایق ج 3 ص 30 شود
لغت نامه دهخدا
(رِ نُ / نِ / نَ)
روشنی دهنده. روشنی بخشاینده. (ناظم الاطباء) :
مدبر همه خلق است و کردگار جهان
ضیادهنده شمس است و نوربخش قمر.
فرخی.
چون کف تو رازقی است نورده و نوربخش
نان سپید فلک آب سیاه است و سم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(وَ)
آنکه هنر نماید و به دیگران هنر آموزد:
کو آنکه سخندان مهین بود به حکمت
کو آنکه هنربخش بهین بود به آداب.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
مخفف گوهربخش. بخشندۀ گوهر. سخی:
رفتند خسروان گهربخش زیر خاک
از ما نصیب شان رضی اﷲ عنهم است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دِ خَ لَ)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل و در 10000گزی شمال باختری ده دوست محمد نزدیک مرز افغانستان و در جلگه واقع و هوای آن گرم و معتدل است. 100 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه هیرمند و محصولات آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ساکنین آن از طایفۀ سارانی هستند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
یکی از فرمانروایان بابری هندست (در 1037 هجری قمری)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
بخشندۀ افسر. تاج بخش:
قباد قلعه ستان قایماز افسربخش
که صاحب افسر ایران غلام او زیبد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام هوشنگ پسر سیامک است. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج). از القاب هوشنگ پسر سیامک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اثر بخش
تصویر اثر بخش
موء ثر کارگر اثر و نشان بجا گذارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوربخش
تصویر نوربخش
نوردهنده نورپاش پرتوافکن
فرهنگ لغت هوشیار
اثربخش، عامل، کارگر، موثر
متضاد: بی اثر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از اثر بخشی
تصویر اثر بخشی
فعّالٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از اثر بخشی
تصویر اثر بخشی
Effectiveness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اثر بخشی
تصویر اثر بخشی
efficacité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اثر بخشی
تصویر اثر بخشی
эффективность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اثر بخشی
تصویر اثر بخشی
Effektivität
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اثر بخشی
تصویر اثر بخشی
ефективність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اثر بخشی
تصویر اثر بخشی
skuteczność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اثر بخشی
تصویر اثر بخشی
效率
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اثر بخشی
تصویر اثر بخشی
efetividade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اثر بخشی
تصویر اثر بخشی
efficacia
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اثر بخشی
تصویر اثر بخشی
تاثیر پذیری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اثر بخشی
تصویر اثر بخشی
effectiviteit
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اثر بخشی
تصویر اثر بخشی
কার্যকারিতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از اثر بخشی
تصویر اثر بخشی
ufanisi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از اثر بخشی
تصویر اثر بخشی
효과적
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از اثر بخشی
تصویر اثر بخشی
効果的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از اثر بخشی
تصویر اثر بخشی
יעילות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از اثر بخشی
تصویر اثر بخشی
efectividad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اثر بخشی
تصویر اثر بخشی
efektivitas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اثر بخشی
تصویر اثر بخشی
ความมีประสิทธิภาพ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اثر بخشی
تصویر اثر بخشی
प्रभावशीलता
دیکشنری فارسی به هندی