جدول جو
جدول جو

معنی اثبجه - جستجوی لغت در جدول جو

اثبجه(اَ بِ جَ)
جمع واژۀ ثبج، بمعنی وسطالشی ٔ. (مراصد) ، کاهلی کردن
لغت نامه دهخدا
اثبجه(اَ بِ جَ)
صحرائی است دارای کوههای معروف به جبال الاثبجه بنی جعفر بن کلاب را. (مراصد الأطلاع)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُ بی یَ)
جماعت. گروه. ج، اثابی
لغت نامه دهخدا
(اَ بِ رَ)
نام عده ای از کوههای مکه که هر یک را ثبیر گویند. (مراصد الاطلاع) ، اثجی متاعه، حرکت داد و متفرق ساخت و زیر و بالا کرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ ثَبْ بَ جَ)
بوم یا عقاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط). بوم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ثَ بَ جَ)
متوسطمیان جید و ردی. نه خیاره و نه رذاله
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
مرد پهن پشت. (منتهی الارب) (تاج المصادر). فراخ پشت. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
بنی اثبج، قبیله ای بزرگ از قبائل بنی هلال که در افریقیه مسکن گرفته اند و در تاریخ مغرب مشاهیری از این قبیله برخاسته اند. (قاموس الأعلام)
لغت نامه دهخدا