جدول جو
جدول جو

معنی اتیته - جستجوی لغت در جدول جو

اتیته
(اَ تی تَ)
ماده یعنی ریم و خون که در ریش گرد آید. اتیه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

شهری از بربر
لغت نامه دهخدا
(اُ تَ شَ)
مردی از قوم که تباه عقل و ضعیف باشد و حرب کردن نتواند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ تَ دَ)
نام موضعی است. (منتهی الارب) ، خوارتر. ذلیل تر.
- امثال:
اتیم من المرقّش، یعنون المرقش الاصغر و کان متیّماً بفاطمه بنت المنذر الملک و له معها قصّه طویله و بلغ من امرها اخیراً ان قطع المرقش ابهامه باسنانه وجداً علیها و فی ذلک یقول:
و من یلق خیراً تحمد الناس امره
و من یغو لایعدم علی الغی ّ لایما
الم تر ان ّ المرء یجذم کفّه
و یجشم من لوم الصدیق المجاشما.
ای یکلف نفسه الشداید مخافه لوم الصدیق ایاه. و اتیم، افعل من المفعول، یقال تامه الحب ّ و تیّمه، ای عبّده و ذلله. و تیم اﷲ مثل قولک عبداﷲ. قال لقیط:
تامت فؤادک لم یحزنک ما صنعت
احدی نساء بنی ذهل بن شیبانا.
(مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(اَتْ)
جمع واژۀ تیه، مکانی که در پیش آن سراب بیابان باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ تَ)
یک قطعه از چیز ریزه ریزه شده، و آن اخص از فتیت است. (اقرب الموارد). رجوع به فتیت شود
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
تبابه که حلوایی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عصیده. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَتْ یَ / اَ تی یَ)
اتیهالجرح، مادۀ زخم و آنچه برآید از آن. (منتهی الارب). مادّۀ قرحه. ریم و خون که در ریشی گرد آید. اتیته
لغت نامه دهخدا
(اَ یَهْ)
معجب تر.
- امثال:
اتیه من احمق ثقیف، هذا من التیه الذی هو الصّلف و احمق ثقیف هو یوسف بن عمر، کان امیرالعراقین من قبل هشام بن عبدالملک و کان اتیه و احمق عربی امر و نهی فی دولهالاسلام. و من حمقه ان حجاماً کان یحجمه فلما اراد ان یشرط ارتعدت یده فاحس ّ بذلک یوسف و کان حاجبه قائماً علی رأسه فقال له قل لهذا البائس لاتخف و کان قصیراً جدّا قمیا فکان الخیاط عند قطع ثیابه اذا قال له یحتاج الی زیاده اکرمه و حباه و اذا قال یفضل شی ٔ اهانه و اقصاه. (مجمعالامثال میدانی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از فتیته
تصویر فتیته
ریز ریز شده، خرده نان و خرما مونث فتیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتیت
تصویر اتیت
فرانسوی آماس گوش
فرهنگ لغت هوشیار
اتی، دوباره، بازهم، یکی دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
این واژه در قرون گذشته در گیلان و قبل از آن که واژه ترکی (خانم)
فرهنگ گویش مازندرانی