پیوسته شدن. (زوزنی). پیوستن.بچیزی پیوستن. پیوسته شدن کار. (تاج المصادر). پیوستگی. رسیدن. اتحاد. التصاق. ملاصقت. تلاصق: تا نبودم من بحیدر متصل علم حق با من نمی جست اتصال. ناصرخسرو. بنگر که هست منکر من، یا برادرم دارد چنانکه داشت همی با من اتصال. ناصرخسرو. سبب اتصال وی (بوصادق تبانی) بیارم بدین دولت، در این فصل. (تاریخ بیهقی)، پر کردن ظرف را، خداوند مواشی مانده شدن، پیوند گرفته را بازشکستن
پیوسته شدن. (زوزنی). پیوستن.بچیزی پیوستن. پیوسته شدن کار. (تاج المصادر). پیوستگی. رسیدن. اتحاد. التصاق. ملاصقت. تلاصق: تا نبودم من بحیدر متصل علم حق با من نمی جست اتصال. ناصرخسرو. بنگر که هست منکر من، یا برادرم دارد چنانکه داشت همی با من اتصال. ناصرخسرو. سبب اتصال وی (بوصادق تبانی) بیارم بدین دولت، در این فصل. (تاریخ بیهقی)، پر کردن ظرف را، خداوند مواشی مانده شدن، پیوند گرفته را بازشکستن