جدول جو
جدول جو

معنی اترور - جستجوی لغت در جدول جو

اترور
(اُ)
شاگرد شحنه. (مهذب الأسماء). چاکر شحنه. شاگرد سلطان که بی وظیفه همراه باشد، سرهنگ زاده، غلام کوچک. پسر خرد. کودک رسیدۀ ببلوغ، پیادۀ کوتوال، چاووش. و او سیاه نپوشد. رجوع به سیاه پوش شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اترار
تصویر اترار
زرشک، درختچه ای خاردار با برگ های دندانه دار و کوچک که ریشه، ساقه، میوه و برگهای آن مصرف دارویی دارد، میوۀ خوشه ای، قرمز رنگ و ترش مزۀ این گیاه که به عنوان چاشنی غذا به کار می رود، امبرباریس، زارج، زراج، سرشک، انبرباریس، برباریس، زراک، زرک، دارشک
فرهنگ فارسی عمید
اقدام ازپیش طراحی شده برای کشتن مخالفان و یا ایجاد رعب و وحشت در میان مردم
فرهنگ فارسی عمید
(سُ)
بیوکندن. (زوزنی). بیفکندن. افکندن. فکندن. انداختن، انداختن دست را بزخم شمشیر، بریدن، دور کردن. دور انداختن کسی را از جای خود، انداختن کودک چوب خود را بچوب دراز در بازی غوک چوب، یعنی الک دولک: اترّ الغلام القله بالمقلاء، چوب زد کودک غوک چوب را
لغت نامه دهخدا
(اِ حِ)
بریده شدن و بریدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج). لازم است و متعدی. (آنندراج)، دور افتادن از شهر خویش، بیرون افتادن استخوان. (منتهی الارب) (آنندراج)، ساقط شدن دست. (منتهی الارب)، فربه و با گوشت شدن. (آنندراج). به همه معانی. رجوع به تر (ت ر ر) شود
لغت نامه دهخدا
(تِ رُ، رْ)
مأخوذ از فرانسه و بمعنی قتل سیاسی بوسیلۀ اسلحه در فارسی متداول شده است. تازیان معاصر اهراق را بجای ترور بکار برند و این کلمه در فرانسه بمعنی وحشت و خوف آمده و حکومت ترور هم اصول حکومت انقلابی است که پس از سقوط ژیروندنها (از 31 مه 1793 تا 1794 میلادی) در فرانسه مستقر گردید و اعدامهای سیاسی فراوانی را متضمن بود. رجوع به تروریست شود
لغت نامه دهخدا
(اُ وَ)
بلغت زند و اوستانباتات باش-د یعنی رستنیها. (برهان). و آن در اوستا اورورا است به معنی رستنی. (یشتها ج 1 ص 559 و 607). هم ریشه اربر لاتینی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مشهور به جویبار، قصبۀ مرکز دهستان گیلخواران بخش مرکزی شهرستان شاهی است که در 21 هزارگزی شمال شاهی و 18 هزارگزی شمال باختری ساری در دشت واقع است، ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل مرطوب و 3100 تن سکنه، آب آنجا از چاه تأمین میشود و محصول عمده آن پنبه و غلات و کنجد و صیفی و شغل مردمش زراعت و راه آن بشاهی وکیاکلا شوسه است، کار خانه پنبه پاک کنی دولتی در این قصبه دایر است، بازار عمومی جمعه در یک هزارگزی جنوب قصبه واقع است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
نام شهریست در ساحل غربی رود سیحون و این نام قدیم فاراب است. و هم اکنون خرابه های این شهر در نه فرسنگی جنوب شهر ((ترکستان)) و یا ((حضرت)) دیده میشود. و مولد ابونصر حکیم مشهور بدین جا بوده است و امیرتیمور بدانجا درگذشته است: و جغتای و اوکتای را بر سر لشکر که بمحاصرۀ اترار نامزد کرده بودند... (جهانگشای جوینی). رجوع به حبط1 ص 425 و 426 و 427 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مرضی است جلدی که بهندی ردّ گویند. کذا فی المحمودی. (شعوری)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
ترنج. اترج
لغت نامه دهخدا
(اُ)
ظرّ. (اقرب الموارد) (متن اللغه). رجوع به ظر شود. سنگ و یا سنگ گرد تیزاطراف. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). ظرظور. ظرر. ظرره. (منتهی الارب). مظرور. (اقرب الموارد). رجوع به کلمه های مذکور شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
نوعی گیاه از طایفۀ مرکب دارای شیرۀ تلخ مخصوص سواحل مدیترانه. (از المرجع و فرهنگ فرانسوی بفارسی نفیسی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از نواحی قدیم ایطالیا بین رود تیبر و جبال اپنن و دریای تیره. مردم این سرزمین ازنژاد آریائی بودند و اصل ایشان بنا بگفتۀ هرودتوس از لیدی بود. چون در عقل و هوش بر دیگر ساکنین ایطالیا برتری داشتند زودتر بتمدن نائل شدند و بنا بقول معروف از پانزده قرن پیش از میلاد تأسیس مدینه ها کردند. آثار و ابنیۀ اتروریا بسیار بوده است لکن تسلط روم بر آن سرزمین یکباره آن آثار نابود کرد. رومیان غالب آداب و رسوم دینی و مدنی و سیاسی را از مردم اتروریا فرا گرفته بودند. پول مسکوک پیش از آنکه رومیان بر اتروریا مسلط شوند در آن سرزمین رائج و ضرب سکه معمول بود. محل اتروریای قدیم را امروز تسکان می نامند. (فرهنگ ترجمه تمدن قدیم تألیف فوستل دکولانژ)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اتروج
تصویر اتروج
بادرنگ (گویش گیلکی) ترنج ترمل گوگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترور
تصویر ترور
بریده شدن و بریدن چیزی را، ساقط شدن دست، هراس و ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اورور
تصویر اورور
رستنی ها نباتات (بیشتر در آیین زردشتی بکار میرود)،جمع اورورها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امرور
تصویر امرور
شوکه الجمال: شنگ از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اترار
تصویر اترار
نام شهری است در ترکستان زرشک از گیاهان زرشک اثرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتروب
تصویر اتروب
مرضی که پوست بدن را نرم و شل کند و به هندی (رد) گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اترار
تصویر اترار
زرشک، اثرار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترور
تصویر ترور
((تِ رُ))
هراس، هراس افکندن، ایجاد وحشت کردن، کشتن ناگهانی یک فرد بدون آن که فرد مورد نظر فرصتی برای دفاع یا مقابله داشته باشد، شخصیت با دروغ و جوسازی شخصیت اجتماعی کسی را زیر سوال بردن و وجهه اجتماعی او را مخدوش کردن
فرهنگ فارسی معین
آدمکشی، قتل، وحشت، خوف، هراس
فرهنگ واژه مترادف متضاد