جدول جو
جدول جو

معنی اتخاذ - جستجوی لغت در جدول جو

اتخاذ
گرفتن، فراگرفتن، برگرفتن
تصویری از اتخاذ
تصویر اتخاذ
فرهنگ فارسی عمید
اتخاذ
(سِ کَ / کِ فَ / فِ)
گرفتن. برگرفتن. فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). ایتخاذ. اخذ
لغت نامه دهخدا
اتخاذ
گرفتن، اخذ کردن
تصویری از اتخاذ
تصویر اتخاذ
فرهنگ لغت هوشیار
اتخاذ
((اِ تِّ))
گرفتن، برگرفتن، فراگرفتن
تصویری از اتخاذ
تصویر اتخاذ
فرهنگ فارسی معین
اتخاذ
در گرفتن، فرا گرفتن
تصویری از اتخاذ
تصویر اتخاذ
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اخاذ
تصویر اخاذ
ویژگی کسی که اخاذی می کند
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
رجوع به اتخاذ شود
لغت نامه دهخدا
(اَخْ خا)
بسیار گیرنده. سخت گیرنده
لغت نامه دهخدا
(نَ)
برآغالانیدن سگ را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ وَ)
اتخاذ. گرفتن: استخذ ارضاً، گرفت زمین را، رهائی جستن. (منتهی الارب). رهائی یافتن. رهائی. یلگی. آزادی. رستگاری. رستن، رهانیدن خواستن، برای خود خالص کردن چیزی را. خاص ّ کردن چیزی را برای خود. (منتهی الارب). ویژه کردن از بهر خود. (تاج المصادر بیهقی). خالص گردانیدن. برای خویش ویژه کردن. (زوزنی). برگزیدن برای خود. مختص خویش ساختن: سلطان اگرچه بر استخلاص سیستان و استصفای آن نواحی جازم بود حالی بحکم مصلحت وقت... اطراف آن کار فراهم گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 244). خواست که بنصرت و معاونت و استخلاص مملکت او قیام نماید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 258). در جواب خصم او استخلاص ملک او را مدد دهد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 260). نصر با بابی دوست شد و هردو دل بر استخلاص آمل نهادند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 261). اسلاف ملوک آل سامان عمرهای دراز در آرزوی این ممالک بوده اند و بر آن مال بی اندازه بذل کرده و لشکرها فرستاده و بر امید استخلاص آن جانها فدا کرده و سرها بر باد داده و بدین مراد و آرزو نارسیده. (ترجمه تاریخ یمینی ص 141). اصفهبد شهریاربن شروین را بناحیت کوه فرستاد به استخلاص آن ولایت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 261)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائتخاذ. گرفتن بعض ایشان بعض را در جنگ. (منتهی الارب). گرفتن در جنگ کسی را. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، اقتدا کردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : ائتموا بالامام، اقتدا کرد به امام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
رانها. (غیاث اللغات). جمع واژۀ فخذ، بمعنی ران. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ یَ / یِ)
ناگوار آوردن طعام. (زوزنی). ناگوار شدن. (زوزنی). ناگوار آوردن طعام. (تاج المصادر بیهقی). ابشام. به تخمه بردن. تخمه پیدا کردن طعام
لغت نامه دهخدا
(سَ گَ)
تخمه زده گردیدن از طعام
لغت نامه دهخدا
(سَ گَ / گِ)
لغزیدن، چنانکه پای کسی
لغت نامه دهخدا
(سِ کَ / کِ فُ)
ترش شدن خمیر. ترش کردن خمیر را. آرد تنک سرشتن (؟)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اتخاذ سند
تصویر اتخاذ سند
گفته گیری نورده گیری (نورده سند قباله)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتخاذ کردن
تصویر اتخاذ کردن
ستدن گرفتن گرفتن بر گرفتن فرا گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخاذ
تصویر اخاذ
سخت گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افخاذ
تصویر افخاذ
رانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتخام
تصویر اتخام
ناگوار شدن ناگواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخاذ
تصویر اخاذ
((اَ خّ))
رشوه گیر، باج گیر
فرهنگ فارسی معین
باج ستان، باجگیر، رشوه ستان، رشوه گیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از اتخاذ کردن
تصویر اتخاذ کردن
Adopt
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اتخاذ کردن
تصویر اتخاذ کردن
adopter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اتخاذ کردن
تصویر اتخاذ کردن
adottare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اتخاذ کردن
تصویر اتخاذ کردن
adopteren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اتخاذ کردن
تصویر اتخاذ کردن
adoptieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اتخاذ کردن
تصویر اتخاذ کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اتخاذ کردن
تصویر اتخاذ کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اتخاذ کردن
تصویر اتخاذ کردن
adoptować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اتخاذ کردن
تصویر اتخاذ کردن
усиновлювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اتخاذ کردن
تصویر اتخاذ کردن
усыновлять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اتخاذ کردن
تصویر اتخاذ کردن
รับเลี้ยง
دیکشنری فارسی به تایلندی