جدول جو
جدول جو

معنی اتحادیه - جستجوی لغت در جدول جو

اتحادیه
باهماد هنگمه اجتماعی که برای دفاع از منافع اقتصادی مشترک تشکیل میشود سندیکا، انجمن
فرهنگ لغت هوشیار
اتحادیه
((اِ تِّ یُِ))
انجمن، هر انجمنی که اهدافی مشترک داشته باشد، تشکیلات صنفی برای حمایت از حقوق شغل و حرفه مشخص
تصویری از اتحادیه
تصویر اتحادیه
فرهنگ فارسی معین
اتحادیه
انجمن، سندیکا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اتحادیه
الاتّحاد
تصویری از اتحادیه
تصویر اتحادیه
دیکشنری فارسی به عربی
اتحادیه
Confederation
تصویری از اتحادیه
تصویر اتحادیه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
اتحادیه
confédération
تصویری از اتحادیه
تصویر اتحادیه
دیکشنری فارسی به فرانسوی
اتحادیه
confederación
تصویری از اتحادیه
تصویر اتحادیه
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
اتحادیه
конфедерация
تصویری از اتحادیه
تصویر اتحادیه
دیکشنری فارسی به روسی
اتحادیه
Föderation
تصویری از اتحادیه
تصویر اتحادیه
دیکشنری فارسی به آلمانی
اتحادیه
федерація
تصویری از اتحادیه
تصویر اتحادیه
دیکشنری فارسی به اوکراینی
اتحادیه
konfederacja
تصویری از اتحادیه
تصویر اتحادیه
دیکشنری فارسی به لهستانی
اتحادیه
联邦
تصویری از اتحادیه
تصویر اتحادیه
دیکشنری فارسی به چینی
اتحادیه
federação
تصویری از اتحادیه
تصویر اتحادیه
دیکشنری فارسی به پرتغالی
اتحادیه
federazione
تصویری از اتحادیه
تصویر اتحادیه
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
اتحادیه
konfederasi
تصویری از اتحادیه
تصویر اتحادیه
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
اتحادیه
संघ
تصویری از اتحادیه
تصویر اتحادیه
دیکشنری فارسی به هندی
اتحادیه
federatie
تصویری از اتحادیه
تصویر اتحادیه
دیکشنری فارسی به هلندی
اتحادیه
وفاق
تصویری از اتحادیه
تصویر اتحادیه
دیکشنری فارسی به اردو
اتحادیه
ফেডারেশন
تصویری از اتحادیه
تصویر اتحادیه
دیکشنری فارسی به بنگالی
اتحادیه
muungano
تصویری از اتحادیه
تصویر اتحادیه
دیکشنری فارسی به سواحیلی
اتحادیه
federasyon
تصویری از اتحادیه
تصویر اتحادیه
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
اتحادیه
연합
تصویری از اتحادیه
تصویر اتحادیه
دیکشنری فارسی به کره ای
اتحادیه
สหภาพ
تصویری از اتحادیه
تصویر اتحادیه
دیکشنری فارسی به تایلندی
اتحادیه
פדרציה
تصویری از اتحادیه
تصویر اتحادیه
دیکشنری فارسی به عبری
اتحادیه
連邦
تصویری از اتحادیه
تصویر اتحادیه
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِتْ تِ)
طریقه ای که پیروان آن معتقد بیکی شدن خالق با مخلوقی باشند
لغت نامه دهخدا
متمادیه در فارسی مونث متمادی: دیر باز دیرند مونث متمادی: ادوار متمادیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعادیه
تصویر متعادیه
مونث متعادی و ناهموار کلوخدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفادیه
تصویر انفادیه
مونث انفادی، جمع انفادیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتصادیه
تصویر اقتصادیه
مونث اقتصادی: امور اقتصادیه، جمع اقتصادیات
فرهنگ لغت هوشیار
نام گروهی است که گویند زمانه هرگز از پیامبری تهی نباشد تا رستخیز دراسلام بااین بر نام دو گروه پدید آمده اند گروهی از شاخه کیسانیه که از پیروان اسحق بن عمرو می باشند و گروه دیگر از غلاه شیعه (گزافگویان) که از پیروان اسحق بن حارث می باشند و در باور آنان پیامبری (نبوت) و پیشوایی (امامت) هردو یکی است (فضل بن شادان نیشابوری)
فرهنگ لغت هوشیار
پذیرفتاری زبانزد فرزانی، واپس هنری پیروی از شیوه های ادبی و هنری پیشینیان
فرهنگ لغت هوشیار
مونث اتفاقی، قضیه شرطیه متصله و آن قضیه ایست که در او حکم شود بصدق تالی بر فرض صدق مقدم و علاقه بین آنها موجود نیست بلکه بمجرد صدق آن دو این قضیه اتفاق میافتد مثلا: اگر انسان سخنگوست پس خر عرعر کننده است. بعضی گفته اند اتفاقیه فقط عبارتست از صدق تالی خواه مقدم راست باشد یا دروغ و اینرا اتفاقیه عامه و اولی را اتفاقیه خاصه گویند و میان آن دو (از نسب) عموم و خصوص است زیرا هر وقت مقدم راست آمد تالی راست است و عکس آن درست نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتفاقیه
تصویر اتفاقیه
((اِ تِّ یُِ))
اتفاق افتاده، واقع شده، گاه به گاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتحادگر
تصویر اتحادگر
Unifier
دیکشنری فارسی به انگلیسی