- ابیت
- نامی است که عرب به ماه اپیفی که در تقویم مصریان یا قبطیان معمول بوده داده است نام ماه اول سال عبرانیان که سپس نام نیسان گرفت تقریبا معادل با آوریل
معنی ابیت - جستجوی لغت در جدول جو
- ابیت ((اَ یَّ))
- مقام بلند و رفیع طلبیدن، از کارهای پست دوری کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بلندی، پشته، فزونی
نام نخستین ماه سال عبری که سپس نیسان نامگذاری شده
جمع بیت، دو مصراع شعر
شکوه و جلال
پدری، پدریگری، پرورش پروریدن پدری پدر شدن، غذا دادن پروردن
جاودانگی پایندگی هماییکی جاودانی پایندگی دیرندگی بی کرانگی در زمان، جمع ابدیات، (تصوف) نعتی از نعوت الهی اشاره بترک انقطاع و محو اوقات است در سر مد مقابل ازلیت
فرانسوی آماس گوش
آبی نیلگون کبود ازرق آسمان گون
آشکارتر گویاتر
کشیش پیشوای ترسایان زنگبان گیاهی که ریشه اش شبیه شلغم است و برگش شبیه اسپست و تخمش شبیه زردک و در کنار دریا روید
سفید، سپید رنگ
جرقه شرر شراره آتش آتش خرد که از هیمه سوزان یا اخگر جهد
شکنجه
شکوه
پایندگی، همیشگی، جاودانگی
آزار
ویرایش
پرورده، عهد و پیمان داده
دلاور پابر جا، توسن اسپ تیز رو
هستی جود، جمع انیات توضیح (هستی را انیت خوانند بتازی و ماهیت دیگر است و انیت دیگر)
پلید، ناپاک، ضد طیب
نوعی از پارچه نخی ساده که بیشتر آستر لباس کنند
باز داشتن کسی را از حاجت او
رنج دادن، آزار دادن، آزار
آبی رنگ، نیلگون، آسمانگون
پدری، کنایه از اصل و نژاد
دوام، جاودانی، پایندگی، آخرت، ابد
نوعی پارچۀ نخی ساده که بیشتر آستر لباس می کنند
بیت ها، دو مصراع از شعر، خانه ها، جمع واژۀ بیت
شب را در جایی به سر بردن، جای خوابیدن، خوابگاه
بزرگی، جلال و شکوهی که باعث ترس و احترام در مخاطب می شود
به سر در آمده بر روی افتاده گوشت تباه گوشت بویناک حلوایی است که از مغز بادام و پسته و گرد کان و کنجد و امثال آن پزند: (ور همه زندگان ترینه شوند تو کبیتای کنجدین منی) (طیان) توضیح کبیتا حلوا جوزی است که مردم بشرویه آنرا حلوای مغزی میگویند و از شیره انگور و گاهی از شکر تنها و یا با شیره انگور میسازند بدین صورت که شیره انگور یا شکر در آب حل شده را در دیگ چدنی میریزند و با آتش کم بجوش میاورند و چوبک کوفته و سفیده تخم مرغ را با شاخه خرما آن قدر میزنند تا بصورت کف در آید و بتدریج آنرا در دیگ چدنی و روی شیره جوش آمده می افشانند و با چمچه چوبین آن قدر بهم میزنند و باصطح معمولی و زر میدهند که سفید شود و بقوام آید. آنگاه بسر قاشق پاره ای بر میدارند و در هوای سرد نگاه میدارند و سر انگشت بر آن میزنند. اگر ریز ریز شد عمت آنست که بقوام آمده و رسیده است و گرنه باز هم میزنند تا شکننده شود و پس از آن حلوا را در سینی میریزند و قرصهایی از آن میسازند و گاه با کنجد و مغز بادام و جوز و پسته مخلوط میکنند و مردم طبس و بشرویه آن قسم را که از شیره انگور تنهاست} حلوا مغزی {مینامند و قسمی را که با شکر آمیخته است} حلوا تق تقو {میگویند. وز محشری قبیطی را به} پر گینج سپید {و} بر گنج {تفسیر کرده است و عموم لغویین آنرا معادل} ناطف {گرفته اند و مولف بحر الجواهر طرز ساختن ناطف را بیان کرده است و گفته او موافق است با آنچه در پختن حلوا مغزی معمولست (فروزانفر) مرحوم قزوینی نیز در کبیتا و قبیطی و ناطف را همان حلوا مغزی دانسته است
(کشتی رانی) منتهی الیه سینه کشتی است که فقط برای تزیین سازند