جدول جو
جدول جو

معنی ابکم - جستجوی لغت در جدول جو

ابکم
زبان بسته، لال، گنگ، بکم
تصویری از ابکم
تصویر ابکم
فرهنگ فارسی عمید
ابکم
(اَ کَ)
گنگ. گنگ لاج. مؤنث: بکماء. ج، بکم:
زیرا که جهان ز آزمایش
بس نادره ناطقی است ابکم.
ناصرخسرو.
کرد عقلم نصیحتی محکم
که نکوگوی باش یا ابکم.
سنائی.
همه گویندۀ فسق و فجوریم
ز هزل و ژاژ گفتن ابکمی کو.
سنائی.
گر فی المثل باکمه و ابکم نظر کنی
بی آنکه در تو معجز عیسی مریم است
بینا شود بهمت تو آنکه اکمه است
گویا شود بمدحت تو آنکه ابکم است.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
ابکم
((اَ کَ))
گنگ
تصویری از ابکم
تصویر ابکم
فرهنگ فارسی معین
ابکم
خاموش، گنگ
تصویری از ابکم
تصویر ابکم
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابام
تصویر ابام
وام، قرض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشکم
تصویر اشکم
شکم، قسمت میانی بدن جانوران که معده، روده ها، کبد و چند عضو دیگر در آن قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احکم
تصویر احکم
عادل تر، محکم تر، استوارتر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ کُ)
نام بیابانهائی به بادیه و آنرا بکرات نیز نامند
لغت نامه دهخدا
(اَ کا)
گرینده تر
لغت نامه دهخدا
(اَ)
وام. قرض
لغت نامه دهخدا
(اُ)
ابام و ابیّم، نام دو راه کوهستانی است به نخلۀ یمانیه و میان آن دو کوهی است که به یک ساکت پیمایند
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
علتی است، نام گیاهی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِرَ)
نام شهری یا قریه ای است به نواحی حلب
لغت نامه دهخدا
(اَ دُ)
در مؤیدالفضلا به معنی عدل و انصاف و نگاه و خشم و گناه و نرمی آمده و بنظر مجعول می آید
لغت نامه دهخدا
(اَلَ)
مرد سطبرلب، نهلک خرما، یعنی برگ خرما. (مهذب الاسماء). خوصه
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ / اُ لُ)
برگ مقل، رأس التوأم الغربی
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ)
از پهلوی اشکمب، شکم. (مؤید الفضلا ج 1 ص 139) (هفت قلزم) (شعوری) (شرفنامۀ منیری). شکم. شاعری در هجو گفته:
اشکمش آمد فراخ او را ز بطن مادرش
شورپشتی دارد از پشت پدر آن بدلجام.
(آنندراج).
آن حصۀ مجوف انسان و حیوان که نام تکلّمیش شکم و نام عربیش بطن است... لفظ مذکور مأخوذ از پهلوی است. مخفف آن شکم اکنون در تکلم فارسی مستعمل است و در پهلوی اشکومب بوده است. (از فرهنگ نظام) : ان ّ اباهریره اصیب به (بوجعالبطن) فقال له صلی اﷲ علیه و سلم: اشکم درد! معناه بالفارسیه اء بک وجعالبطن ؟ فقال نعم. فأمره ان یصلی. (تذکرۀ ضریر انطاکی ج 2 ص 48 س 114).
چو آبستنان اشکم آورده پیش
چو خرمابنان پهن فرق سری.
منوچهری.
ای کت اشکم پر ز نعمت جان تهی
چون کنی بیدادکایزد داور است.
ناصرخسرو.
و بدست راست خنجری کشیده و در اشکم آن شیر یا کرگدن زده. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 127).
شیر بی دم ّ و سر و اشکم که دید
این چنین شیری خدا هم نافرید.
مولوی.
خیک اشکم گو بدر از موج آب
گر بمیرم هست مرگم مستطاب.
مولوی.
آن دل مردی که از زن کم بود
آن دلی باشد که کم زاشکم بود.
مولوی.
و رجوع به شکم شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تبکم کلام بر کسی، بند گردیدن سخن بر او. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). درماندن در سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
قریه ای به مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 59 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(اَ کُ)
جمع واژۀ بکر. شتربچگان یا شتران جوانه یاشتران پنج ساله تا شش ساله یا شتربچگان به سال دوم درآمده یا شتربچگانی که دندان نیش نه برآورده باشند
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
شب خیزتر. سحرخیزتر: ابکر من غراب
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
صفت و چگونگی ابکم. گنگی. گنگ لاجی
لغت نامه دهخدا
(سَ حَ)
گنگ گردانیدن.
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
نام جائی به بصره
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبکم
تصویر تبکم
درماندن در سخن ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبکم
تصویر آبکم
نوعی از مار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکم
تصویر اشکم
شکم بطن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احکم
تصویر احکم
استوارو دانشمند تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابام
تصویر ابام
وام، قرض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابهم
تصویر ابهم
آگنده میان پر گنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابکا
تصویر ابکا
گریاندن گریانیدن بگریه واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابکام
تصویر ابکام
جمع بکیم، گنگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکم
تصویر اشکم
((اِ کَ))
شکم، بطن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابام
تصویر ابام
قرض، دین. وام، اوام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابکام
تصویر ابکام
گنگان
فرهنگ واژه فارسی سره