یا ایوکه. حاکم جورجه. او در اوائل کار چنگیز ایلچی نزد چنگیز فرستاد و اظهار اطاعت کرد و خلو دارالملک ختا را از التان خان خبر داد و چنگیز به ختادو امیر تومان فرستاد و کرسی ختا را متصرف گردید. رجوع به حبیب السیر چ طهران ج 2 ص 8 و 9 شود
یا ایوکه. حاکم جورجه. او در اوائل کار چنگیز ایلچی نزد چنگیز فرستاد و اظهار اطاعت کرد و خلو دارالملک ختا را از التان خان خبر داد و چنگیز به ختادو امیر تومان فرستاد و کرسی ختا را متصرف گردید. رجوع به حبیب السیر چ طهران ج 2 ص 8 و 9 شود
رسالت. ج، الائک. (اقرب الموارد). بمعنی پیغام، و بعضی این لغت را مغولی دانند. (آنندراج). پیام. الوک. (اقرب الموارد). و رجوع به الوک شود: و نزلهای بسیار با الوکه روان کرد. (جهانگشای جوینی). گورخان وزیر ملک خود محمودتای را به استیفاء واجبات اموال قراری بفرستاد با الوکه های درشت تر. (جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 89)
رسالت. ج، اَلائِک. (اقرب الموارد). بمعنی پیغام، و بعضی این لغت را مغولی دانند. (آنندراج). پیام. اَلوک. (اقرب الموارد). و رجوع به الوک شود: و نزلهای بسیار با الوکه روان کرد. (جهانگشای جوینی). گورخان وزیر ملک خود محمودتای را به استیفاء واجبات اموال قراری بفرستاد با الوکه های درشت تر. (جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 89)
بوک. بود که. (فرهنگ فارسی معین). باشد که. (آنندراج). بود که و شاید که. (ناظم الاطباء) : دعای من به تو بر، بوکه مستجاب شود دعا کنم به تو بر، تا بود که سگ گردی. سوزنی. هرچه اندوختم این طایفه را رشوه دهم بوکه در راه گروگان شدنم مگذارند. خاقانی. سیل خونین که به ساق آمد و تا ناف رسید به لب آمد چه کنم بوکه بسر می نرسد. خاقانی. بوکه از عکس بهشت و چار جو جان شود از یاری حق یارجو. مولوی. با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته ای بوکه بویی بشنویم از خاک بستان شما. حافظ. صحبت حکام ظلمت شب یلداست نور ز خورشید جوی بوکه برآید. حافظ (دیوان چ غنی ص 156). و رجوع به بوک شود
بوک. بود که. (فرهنگ فارسی معین). باشد که. (آنندراج). بود که و شاید که. (ناظم الاطباء) : دعای من به تو بر، بوکه مستجاب شود دعا کنم به تو بر، تا بود که سگ گردی. سوزنی. هرچه اندوختم این طایفه را رشوه دهم بوکه در راه گروگان شدنم مگذارند. خاقانی. سیل خونین که به ساق آمد و تا ناف رسید به لب آمد چه کنم بوکه بسر می نرسد. خاقانی. بوکه از عکس بهشت و چار جو جان شود از یاری حق یارجو. مولوی. با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته ای بوکه بویی بشنویم از خاک بستان شما. حافظ. صحبت حکام ظلمت شب یلداست نور ز خورشید جوی بوکه برآید. حافظ (دیوان چ غنی ص 156). و رجوع به بوک شود