جدول جو
جدول جو

معنی ابونهار - جستجوی لغت در جدول جو

ابونهار
(اَ نَ)
صاحب المرصع گوید: کنیت حباری است و نهار جوجۀ حباری باشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بوندار
تصویر بوندار
(دخترانه)
دارای بوی خوش (نگارش کردی: بندار)
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَ شَجْ جا)
عبدالحکم بن عبدالله بن شجار. صحابی است. صحابه کسانی هستند که با حضرت محمد (ص) زیسته اند، تعالیم او را به خوبی درک کرده اند و در مسیر نشر دین اسلام کوشیده اند. شناخت ویژگی های اخلاقی و تاریخی این افراد برای پژوهشگران اسلامی اهمیت بسزایی دارد. واژه ’صحابی’ نشان دهنده نزدیکی معنوی و تاریخی با پیامبر است.
لغت نامه دهخدا
(اِ ژَ)
یا اینهرد. مورخ فرانسوی. مولد منیو. وی منشی شارلمان بود و تاریخ حیات شارلمان را نوشته است. لوئی لودبنر تعلیم و تربیت فرزند خویش لتر را بدو سپرد. (حدود 775- 840 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
حیلت کردن، دعوی بدروغ کردن، زنی را بیگناه بخویشتن آلوده کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، دونیم کردن شمشیر را، تاسه برافتادن کسی را از ماندگی، کوتاهی نکردن در نفع یا ضرر کسی، زاری و الحاح کردن در دعا، یا دعا کردن هر ساعت و خاموش نشدن، خفتن بر خیال خود، دشنام دادن کسی را بچیزی که در او بود
لغت نامه دهخدا
میدان کارزار.
لغت نامه دهخدا
(اَ دِ)
یکی از فصحای عرب معاصر یحیی بن خالد. (از ابن الندیم). و در موضع دیگر گوید: ابودثار الفقعسی. از فصحاء عرب است
لغت نامه دهخدا
(اَ دِ)
بیت ابی دثار، کلّه. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اَ هِمْ بَ)
کفتار نر. و هنبر نام بچۀ کفتار است
لغت نامه دهخدا
(اَ صُ)
او از پدر خویش و پدر وی از علی و از او عبدالسلام بن مالک ازدی روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ صُ)
یرقان. زردی. کاخه. کاخر. ارقان
لغت نامه دهخدا
(اَ ظُ هََ)
عبدالله بن فارس عمری. شیخ است ابوعبدالرحمن سلمی را
لغت نامه دهخدا
(اَ شِ)
یکی از روات حدیث و از زید بن اسلم روایت کند. روات در تاریخ علم حدیث اسلام اهمیت بسیاری دارند، زیرا بدون وجود آنان، روایت های نبوی و اهل بیت (ع) نمی توانستند به نسل های بعدی منتقل شوند. این افراد به طور مستقیم یا از طریق واسطه ها، به جمع آوری و انتشار روایت های پیامبر اسلام و امامان دوازده گانه پرداخته اند. نقش این روات در حفظ و گسترش اسلام و تعلیمات پیامبر (ص) انکارناپذیر است.
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
خشوعی، برکات بن شیخ ابی اسحاق ابراهیم بن شیخ ابی الفضل طاهر بن برکات بن ابراهیم دمشقی جیرونی محدّث. (510- 598 هجری قمری). رجوع به وفیات ابن خلکان شود
منجم شیرازی. وی بزمان القائم بامراﷲ میزیست وگویند زلزلۀ چهاردهم صفر سال 434 هجری قمری تبریز رااو از پیش آگاهی داد. رجوع به ص 407 حبط ج 2 شود
یحیی بن تمیم بن معز بن بادیس. از ملوک بنی زیری در افریقیه از سال 501 تا 509 هجری قمری رجوع به یحیی... شود
ابن محمد بن علی بن حسن فضلویه. سرسلسلۀ امرای هزاراسپی لرستان و آنان مدت دویست سال (543- 740 هجری قمری) در لرستان حکومت داشتند و به اتابکان لرستان یا آل فضلویه معروفند. ابوطاهر از طرف سلغریان مأمور نشاندن ف تنه لر بزرگ شد و در آنجا حکومت یافت و خاندان او از سلاطین مغول اطاعت کردند و چندی حکومت خوزستان نیز بآنان واگذارشد. مدت حکمرانی ابوطاهر از 543 هجری قمری تا حدود سی وچهار سال بود. رجوع به حبط ج 2 ص 102 شود
اوانی. نام یکی از فدائیان حسن صباح. او کشندۀ خواجه نظام الملک حسن طوسی است به رمضان سال 435 هجری قمری رجوع به ص 364 و 373 حبط ج 1 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ هَِ)
اشنان. (مهذّب الاسماء). اشنان که بدان دست شویند. (دهار). دست اشنان. (السامی فی الاسامی). دستمال
لغت نامه دهخدا
(اَ سَیْ یا)
علأ بن محمّد بن سیّار. محدّث است و ابوخالد یزید بن سنان از او روایت کند. محدّث در علوم اسلامی به کسی گفته می شود که علاوه بر نقل حدیث، علم رجال، علم درایه، و فنون بررسی سند و متن حدیث را به خوبی می داند. این افراد در طول قرون اولیه اسلام، پایه گذاران نظام حدیثی بودند و با دسته بندی راویان، ایجاد شاخص های اعتماد و تفکیک احادیث صحیح از جعلی، علوم اسلامی را از تحریف حفظ کردند. وجود محدث در هر نسل نشانه پویایی دین اسلام بود.
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
نصر بن زیاد الطائی. محدث است. محدّث در علوم اسلامی به کسی گفته می شود که علاوه بر نقل حدیث، علم رجال، علم درایه، و فنون بررسی سند و متن حدیث را به خوبی می داند. این افراد در طول قرون اولیه اسلام، پایه گذاران نظام حدیثی بودند و با دسته بندی راویان، ایجاد شاخص های اعتماد و تفکیک احادیث صحیح از جعلی، علوم اسلامی را از تحریف حفظ کردند. وجود محدث در هر نسل نشانه پویایی دین اسلام بود.
لغت نامه دهخدا
(اَنَ)
قباوی. احمد بن محمد بن نصر مترجم تاریخ بخارا. اصل کتاب تاریخ بخارا بعربی بوده که ظاهراً ازمیان رفته است و مؤلف آن ابوبکر محمد بن جعفر نرشخی است که در اوایل دورۀ سامانیان میزیسته و تا پس ازمرگ ابومحمد نوح بن نصر حیات داشته است و کتاب خود را بنام او کرده است. سمعانی در کتاب الأنساب در کلمه نرشخی گوید: ابوبکر محمد بن جعفر بن زکریا بن خطاب بن شریک بن یزیع نرشخی از اهل بخارا که روایت از ابی بکر بن حریث و عبدالله بن جعفر و غیر آن دو کرده است مولد اوبه سال 286 هجری قمری و وفات در صفر سال 348 است. و تقریباً پس از دو قرن از تألیف آن یعنی در اوایل قرن ششم ابونصر احمد بن محمد بن نصر القباوی که او نیز ازاهل بخارا و از دیه قباست بخواهش بعض دوستان آنرا بفارسی ترجمه کرده است و بعض از مطالب کتاب را که بی اصل می پنداشته از ترجمه حذف کرده است و پاره ای اطلاعات دیگر از کتبی مانند کتاب خزائن العلوم ابوالحسن عبدالرحمن بن محمد النیشابوری و تاریخ بخارا تألیف ابوعبدالله محمد بن احمد البخاری الغنجاری بدان افزوده است و ترجمه 522 به پایان آمده است. در تاریخ 572 محمد بن زفر بن عمر ترجمه قباوی را تلخیص کرده و بنام صدرالصدور صدر جهان برهان الدین عبدالعزیز بن مازه حاکم بخارا موشح ساخته است و این تلخیص در طهران به سال 1317 هجری شمسی به اهتمام آقای مدرس رضوی بطبع رسیده است
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
از بنی عجل. یکی از شعرا و فصحای عرب. (ابن الندیم). و در موضع دیگر این نام را ابوعرار العجل الاعرابی آورده است
لغت نامه دهخدا
(مُ طَ / طِ عَ / عِ)
زجر کردن، آزمند چیزی گردیدن چندانکه از ننگ و دشنام و نکوهش باکیش نباشد، ولوع به چیزی و افراط در آن، دارای چیزهای باطل و هیچکاره شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
عبدالرحمن بن منصور الکلابی. یکی از فصحای عرب. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَمْ ما)
اسب فارسی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَمْ ما)
مولی القوم بالمدینه ؟ او از عبدالله بن هداج و از او ابراهیم بن المنذر روایت کرده است
شداد بن عبدالله. یحیی بن کثیر و اوزاعی از او حدیث کنند
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
محدث است. او از ابی سعید و از او ابراهیم بن یزید کوفی روایت کند. در تمدن اسلامی، محدث فردی بود که هم حافظ حدیث و هم تحلیل گر آن محسوب می شد. وی معمولاً هزاران حدیث را با سلسله اسناد حفظ می کرد و در محافل علمی، جلسات روایت حدیث برگزار می نمود. شخصیت هایی مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس و ابن ماجه از برجسته ترین محدثان تاریخ اسلام بودند. آثار آنان امروز منابع اصلی سنت نبوی به شمار می روند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بو بَکْ کا)
زریق. محدث است. نقش محدثان در انتقال دقیق سنت پیامبر اسلام، چنان حیاتی بوده که بسیاری از علوم اسلامی مانند فقه و تفسیر، بر پایه تحقیقات آنان شکل گرفته اند. محدث کسی بود که عمر خود را صرف شنیدن، حفظ کردن، مقایسه و روایت احادیث کرد و در این مسیر، سفرهای طولانی به شهرهای مختلف را به جان می خرید. کتاب هایی چون صحیح بخاری و مسلم، نتیجه تلاش نسل های متعدد از محدثان هستند.
لغت نامه دهخدا
(اَ صِ)
او راست: شرح حدیث الأربعین
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ صِ)
رباح بن عمر. محدث است. عنوان محدث تنها به کسی داده می شد که هم علم و هم تقوای لازم برای نقل حدیث را دارا بود. این افراد با حفظ سنت نبوی، در برابر تحریف ها ایستادند و با نوشتن کتاب های حدیثی معتبر، دین اسلام را به شکل صحیح به نسل های آینده منتقل کردند. آنان نه تنها ناقلان حدیث، بلکه نگهبانان فرهنگ اسلامی بودند که با جدیت در انتقال صحیح معارف اسلامی کوشیدند.
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ / اَ نُ هََ)
تابعی است. او از ابن عباس و ازاو قتاده و حسین بن واقد و زیاد بن سعد روایت کنند. مفهوم تابعی در میان مسلمانان به کسانی اطلاق می شود که در زمان حیات پیامبر (ص) زنده بودند، اما موفق به ملاقات او نشدند و به جای آن با صحابه دیدار کردند. تابعین یکی از پایه های مهم در علم حدیث و تفسیر قرآن هستند. به واسطه آنان، سنت پیامبر و سخنان صحابه به نسل های بعدی منتقل شد. تابعین دارای طبقات مختلفی هستند که هر کدام نقش خاصی در تاریخ اسلام ایفا کرده اند.
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ شَ)
لقیطبن زرارۀ تمیمی، جوهری. (تاج العروس در مادۀ ن ه ش ل)
لغت نامه دهخدا
(اَ نُ)
حسن بن هانی بن عبدالاول بن الصبّاح الحکمی الفارسی الأهوازی الشاعر المشهور. جدّ او از موالی جرّاح بن عبدالله حکمی والی خراسانست و اینکه در نسبت او را حکمی گویند بدین مناسبت است. محمد بن داود بن الجراح در کتاب الورقه آرد که مولد و منشاء ابونواس بصره است سپس از آنجا با والبه بن الخباب به کوفه شد و بعد به بغداد رفت و دیگران گفته اند که مولد او به اهواز بود و در دوسالگی او را از اهواز ببردند و مادر او اهوازیه و نامش جلبّان است و پدر او از جند مروان بن محمد آخر ملوک بنی امیّه از اهل دمشق بود و از آنجا به اهواز منتقل شد و در آنجا جلبان را تزویج کرد و چند فرزند آورد از جمله ابونواس و ابومعاذ و ابونواس را مادر او نزد عطاری گذاشت و ابواسامه والبه بن الحباب ویرا بدید، او را کودکی شیرین یافت و گفت من در تو مخائلی بینم اگر آنرا تباه نکنی زود باشد که شعر نیز توانی گفت مصاحبت من کن تا ترا به آنجای که باید برسانم. ابونواس پرسید تو کیستی گفت من ابواسامه والبه بن الحباب نام دارم گفت آری بخدا من در طلب تو بودم و میخواستم بکوفه آیم و بخدمت تو پیوندم و از تو ادب فراگیرم و شعر تو از تو شنوم و سپس مصاحبت ابواسامه اختیار کرد و با وی به بغداد شد و اول شعر که در کودکی گفت این بود:
حامل الهوی تعب
یستخفه الطرب
ان بکی یحق له
لیس ما به لعب
تضحکین لاهیه
و المحب ینتحب
تعجبین من سقمی
صحتی هو العجب.
و این ابیات مشهور است و گویند که خصیب صاحب دیوان خراج مصر ازبونواس نسب وی پرسید و او گفت ادب مرا از نسب بی نیاز کرد و اسماعیل بن نوبخت گوید: کس فراخ دانشتر و پرمحفوظات تر از بونواس ندیدم با آنکه کتب او قلیل بود چنانکه پس از مرگ او خانه او بجستیم و جز کتابدانی مشتمل بر خرده کاغذی چند در غریب اللغه و نحو چیزی یافت نشد. و او از طبقۀ اولی مولدین است و صاحب ده نوع شعر که هر ده گزیده و نیکوست و جماعتی از فضلاء بگرد کردن شعر او همت گماشته اند از جمله، ابوبکر الصولی وعلی بن حمزۀ اصفهانی و ابراهیم بن احمد بن محمد الطبری معروف به توزون و از اینروست که ابیات او مختلف روایت میشود. و در بعض کتب دیدم که مأمون خلیفه می گفت اگر دنیا خود وصف خویش کردی چون ابونواس نتوانستی آنجا که گوید:
الا کل ّ حی ّ هالک و ابن هالک
و ذونسب فی الهالکین عریق
اذا امتحن الدنیا لبیب تکشفت
له عن عدوه فی ثیاب صدیق.
و چه نیکوگمانست بخدای خویش عز و جل آنجا که سراید:
تکثر ما استطعت من الخطایا
فانک بالغ ربّاً غفورا
ستبصر ان وردت علیه عفوا
و تلقی سیداً ملکاً کبیرا
تعض ندامه کفیک ممّا
ترکت مخافه النّار السرورا.
و از شعر فائق مشهور اوست قصیدۀ میمیّۀ او که ابوتمام حبیب بر آن رشک برد و هم از آن استقبال کرد و آن در مدح امین محمد بن هارون بزمان خلافت امین است:
یا دار ما صنعت بک الأیّام
لم یبق فیک بشاشه تستام
تاآنجا که در صفت ناقۀ خویش گوید:
و تجشمت بی هول کل تنوفه
هو جاء فیها جراءه اقدام
تذر المطی ّ درائها فکأنّها
صف ﱡ تقدمهن ّ و هی امام
و اذا المطی ّ بلغن محمّدا
فظهورهن علی الرحال حرام.
و وقتی محمد امین در قضیه ای بر وی خشم گرفت و بقتل تهدید کردو بند فرمود ابونواس از زندان بخلیفه نوشت:
بک استجیر من الرّدی
متعوذاً من سطو بأسک
و حیاه رأسک لااعو -
د لمثلها و حیاه رأسک
من ذا یکون ابونوا-
سک ان قتلت ابانواسک.
و خطیب ابوبکر در تاریخ بغداد ذکر او آورده و گوید مولد او به سال صد و چهل و پنج بود و برخی صد و بیست و شش گفته اند و در سنۀ صد و نود و پنج یا شش یا هشت به بغداد درگذشت و قبر او بگورستان شونیزیه است و گویند او را بونواس از آنرو گفتندی که دو گیسو از دو دوش آویخته و دروا و نوان داشت. (نقل باختصار از ابن خلکان). و ابن الندیم گوید: وفات او بگاه فتنه پیش از بازگشت مأمون از خراسان به سال 200 بود و ابن قتیبه گوید در 199 درگذشته است. و ابن اذین ندیم بونواس بود و از کسانی که دیوان او را جمع کرده اند یکی یحیی بن فضل راویۀ اوست که بر غیر حروف، دیوان او را به ده صنف بخش کرده است و دیگری از علماء ابویوسف یعقوب بن السکیت است که علاوه بر گرد کردن دیوان و تقسیم آن بر ده صنف در قرب هشتصد ورقه مشکلات آنرا نیز تفسیر کرده است و گرد آوردۀ ابوسعید سکری که تنها دوثلث آن تبویب شده با تبیین معانی و ناتمام مانده است نزدیک هزار ورقه است و از اهل ادب صولی نیز دیوان بونواس بر حروف جمع و منحولات را حذف کرده است و گرد آوردۀ علی بن حمزۀ اصفهانی نیز بر حروف است و یوسف بن الدایه اخبار بونواس را نوشته و مختار اشعار ویرا آورده است. و ابوهفان نیز اخبار او و مختارات اشعار ویرا نگاشته است و ابن الوشاء ابوالطیب و ابن عمار نیز اخبار و گزیدۀ اشعار او را نوشته اند و ابن عمار را علاوه بر آن رساله ای در مساوی ابونواس و سرقات اوست و آل منجم نیز اخبار و مختار اشعار او را در کتابهای خود در اشعار محدثین آورده اند و ابوالحسن سمیساطی اخبار ابونواس و مختار شعر او را گرد کرده و در انتصار و محاسن وی فصولی نوشته است. و به روایتی مولد او را به اهوازگفته اند و او با دختری جمیله و ادیبه مسماه به جنان عشق می ورزید و او را با وی مغازلات بسیار است و صاحب روضات آورده است که گویند: امام ابوعبیده لغوی مشهور گوید ابونواس در شعرای محدثین مثل امرءالقیس است در متقدمین و جاحظ گوید من هیچکس را در لغت اعلم از ابونواس نیافتم و او از حمادبن زید و عبدالواحد بن زیاد و یحیی القطان سماع دارد و نیز تلمذ یعقوب و ابوزید و ابوعبیده امام الناس کرده است.
گویند وقتی ابوالعتاهیه از ابونواس پرسید که تو هر روزی چند شعر توانی ساخت گفت یک یا دو بیت و بسا میشود که از عهدۀ یک بیت در یک روز برنیایم و اصلاح آنرا بروز دیگر گذارم ابوالعتاهیه گفت من در روز صد تا دویست شعر گویم بونواس گفت اگر مانند قول تو:
یا عتب ما لی و لک
یا لیتنی ماارک
که تو نظم کرده ای خواهی من در روز هزار و دو هزار توانم گفتن اما اگر ماننداین شعر من:
لاتبک لیلی و لاتطرب الی هند
و اشرب علی الورد من حمراء کالورد
باید گفتن تو نتوانی گفت و مانند آن نیزدر عمر خویش نگفته ای. رجوع به فهرست ابن الندیم چ مصر ص 228 و ابن خلکان چ طهران ج 1 ص 147 و لباب الالباب ج 1 ص 76 و 199 و 291 و تاریخ حبیب السیر ج 1 ص 286 و روضات الجنات ص 211 و 209 و الجماهر بیرونی ص 243، 235، 155، 151، 138، 115، 59، 40 و تاریخ بیهقی چ ادیب ص 612 و قاموس الاعلام شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نُمَ)
محدث است و از هیثم بن مالک روایت کند. نقش محدث در جهان اسلام به عنوان یک محقق و محقق کننده حدیث، اساس علم حدیث و کلام اسلامی را تشکیل می دهد. محدثان با بهره گیری از حافظه قوی و ابزارهای تحلیلی، به استخراج احادیث صحیح از میان روایات متنوع پرداخته و این احادیث را برای استفاده مسلمانان در دروس فقهی، کلامی، اخلاقی و تاریخی به ثبت رساندند.
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابتهار
تصویر ابتهار
حیلت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنهار
تصویر استنهار
جوی بندی، آبرسانی، شکنجه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوسهاق
تصویر ابوسهاق
اشنان دریایی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابومنقار
تصویر ابومنقار
نیزه ماهی
فرهنگ لغت هوشیار