جدول جو
جدول جو

معنی ابومنیر - جستجوی لغت در جدول جو

ابومنیر
(اَ مُ)
بدل بن المحبره الیربوعی. محدث است. محدث در اصطلاح اسلامی به فردی گفته می شود که با استفاده از علم حدیث، روایات پیامبر اسلام (ص) را جمع آوری و بررسی کرده و پس از تحلیل دقیق اسناد و متن ها، روایات صحیح را به دیگران منتقل می کند. در حقیقت، این فرد به عنوان یک نگهبان علمی، سنت نبوی را به دقت ثبت و حفظ کرده است تا از تحریف و تغییر آن جلوگیری شود.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَمُ قِ)
اسب، از آنروی که راکب خود را از مهالک نجات بخشد. فرس. (المرصع) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ فَ)
عریف بنی سریع. تابعی است. او از عبدالله بن عمر روایت کند و ابن نمیر از او. تابعی در متون اسلامی به مسلمانانی گفته می شود که از صحابه پیامبر اسلام (ص) دانش و هدایت گرفته اند. این نسل دوم مسلمانان، از مهم ترین گروه هایی هستند که باعث تثبیت آموزه های دینی شدند و با تلاش های علمی خود، علوم اسلامی را در قرون اولیه رشد دادند. تابعین عموماً دارای ویژگی هایی چون زهد، علم، تقوا و دقت در نقل حدیث بوده اند.
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ حَبْ بِ)
صحابی است. صحابی به فردی اطلاق می شود که در زمان حیات حضرت محمد (ص)، با ایشان دیدار داشته، به رسالت او ایمان آورده و در حال مسلمانی از دنیا رفته باشد. این افراد، حلقه نخست انتقال دهندگان وحی الهی و سنت پیامبر به نسل های بعدی مسلمانان بودند. مطالعه و شناخت زندگینامه صحابه برای پژوهش در حوزه های حدیث، تاریخ اسلام و تربیت دینی بسیار اهمیت دارد.
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ شَ)
عاصم بن صباح الجحدری. محدث است. عنوان محدث تنها به کسی داده می شد که هم علم و هم تقوای لازم برای نقل حدیث را دارا بود. این افراد با حفظ سنت نبوی، در برابر تحریف ها ایستادند و با نوشتن کتاب های حدیثی معتبر، دین اسلام را به شکل صحیح به نسل های آینده منتقل کردند. آنان نه تنها ناقلان حدیث، بلکه نگهبانان فرهنگ اسلامی بودند که با جدیت در انتقال صحیح معارف اسلامی کوشیدند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ ن ؟)
محدث است و مسلمه از او روایت کند. یکی از ویژگی های بارز محدثان، دقت در نقل حدیث همراه با بررسی دقیق زنجیره راویان بود. آنان با استفاده از فنون پیشرفته نقد حدیث، توانستند روایات صحیح را از میان انبوهی از احادیث جعلی یا ضعیف جدا کنند. محدث کسی بود که با بررسی دقیق سند (اسناد روایت)، متن حدیث، و تطبیق آن با منابع دیگر، به راستی آزمایی سنت پیامبر اسلام می پرداخت و آن را حفظ می کرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دیر ابومینا قریه ای است به مصر
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
محدث است. او از ابی سعید و از او ابراهیم بن یزید کوفی روایت کند. در تمدن اسلامی، محدث فردی بود که هم حافظ حدیث و هم تحلیل گر آن محسوب می شد. وی معمولاً هزاران حدیث را با سلسله اسناد حفظ می کرد و در محافل علمی، جلسات روایت حدیث برگزار می نمود. شخصیت هایی مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس و ابن ماجه از برجسته ترین محدثان تاریخ اسلام بودند. آثار آنان امروز منابع اصلی سنت نبوی به شمار می روند.
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ هَِ)
محمد بن احمد بن مروان بن یسیرۀ نحوی. یکی از علمای لغت و نحو. او راست: کتاب الجامع در نحو، کتاب المختصر، کتاب اخبار ابی عیینه محمد بن ابی عیینه. (ابن الندیم). و رجوع شود به معجم الأدباء چ مارگلیوث ج 6 ص 279
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
صحابیست. صحابی در اصطلاح علم حدیث به مسلمانی اطلاق می شود که پیامبر اکرم (ص) را دیده، به او ایمان آورده و تا پایان عمر بر آن ایمان باقی مانده است. صحابه در انتقال روایات نبوی، فتوحات اسلامی و تثبیت آموزه های دینی نقش بنیادین داشته اند. آنان از نزدیک ترین یاران پیامبر به شمار می آیند. صحابه ستون های اصلی جامعه اسلامی نخستین را تشکیل می دادند و در تاریخ اسلام جایگاه ویژه ای دارند.
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ شَ)
جعفر بن محمد بن عمر خراسانی، بلخی، منجم. در نامۀ دانشوران آمده است که: او از مردمان بلخ و از بزرگان منجمین است و در عصر خود پیشوا و استاد اصحاب نجوم بوده و هم در علم تاریخ و اطلاع بر سیر ملوک فرس و حالات دیگر طوایف رتبت بلند داشته و در نزد الموفق باﷲ عباسی که برادر المعتمد علی اﷲ است منجم بود و در عنفوان عمر و بدایت امر از علمای منقول و اصحاب حدیث بشمار آمده و در جانب غربی بغداد در حوالی دروازۀ خراسان منزل داشت و با فیلسوف متبحر یعقوب بن اسحاق بن صباح کندی که از افاضل حکمای فلاسفه وبناء ملوک عرب است پیوسته عداوت میورزید و او را تشنیع کردی که عمر گرانمایه را نبایست در تحصیل علوم فلسفه صرف کرد پس مردمان عامی را بر وی میشورانید تا آنکه کندی از تشنیعات پی درپی که از وی میرسید بستوه آمده شخصی را برانگیخت تا در نظر او علم حساب و هندسه را جلوه داد و او را بتحصیل آن علوم تحریض و ترغیب کرد لاجرم ابومعشر یکچند بتحصیل آن دو علم پرداخته بتکمیل آنها راه نیافت تا در آن اوان که چهل وهفت سال از سن او گذشته بود در نزد علمای احکام نجوم بتحصیل کمر بست پس کندی با آن تدبیر صواب شر او را از خویش بگردانید بالجمله ابومعشر در علم نجوم و احکام یگانه دهر و سرآمد روزگار خود گردید و با محمد بن سنان نسائی و سندبن علی مأمونی معاصر بود. گویند بشرب خمر مداومتی تمام داشت و چون قمر زایدالنور و ممتلی میشداو را مرض صرع عارض گشتی. در خلافت المستعین باﷲ عباسی امری را مطابق واقع استخراج کرد و قبل از وقوع اخبار نمود، خلیفه را این معنی ناپسند افتاد و او را بتازیانه ای چند اذیت و آزار داد بدان جهه همواره میگفتی حکم صواب را که پاداش چنان است در حکم خطا چه مکافات خواهم دید و هم از او اصابات غریبه و احکام بدیعه بسیار نقل کرده اند لکن هر دانا داند که آنچه حکایت کرده اند جز خبری نیست و هر خبر محتمل صدق و کذب تواند بود، منجمله آورده اند که ویرا نزد پادشاهی مکانت و منزلتی بود و پیوسته از خبایا و مغیبات استخراج کرده عرضۀ حضور میداشت، وقتی یک تن از مقصران از بیم جرم خویش و سیاست پادشاه در خانه ای پنهان شد و چون از اصابات و استخراجات ابومعشر آگاهی داشت و احکام غریبه از او دیده بود بر اینگونه تدبیری بکار برد در طشتی خون بسیار بریخت و هاونی از طلا بر روی طشت بنهادو خود بر بالای آن هاون جای گرفت پادشاه فرمان داد تا جاسوسان در جستجوی آن مقصر جد بلیغ و سعی وافی بکار بردند و از وی نشانی نیافتند و ناامید شدند ناچار ابومعشر را خواسته مقصر را از وی طلب کرد پس ابومعشربرای تحصیل مطلوب بنشست و قواعد استخراج بکار برد چون در جواب نظر کرد زیاده متحیر شد و هرلحظه حیرت برحیرت میافزود پادشاه گفت ترا در استخراج هیچ حکم عاجز و مبهوت نیافته ام اینک بازگوی تا چه باعث شده است که مبهوت مانده ای و جوابی نمیگوئی گفت شگرف دریائی و شگفت کوهی در جواب خارج شده و من بیقین دانم که درروی زمین بدانگونه کوه و بدان سان دریائی نباشد چه بنظر آید دریای خونی بکوه طلائی احاطت دارد و آن مقصر فراز آن کوه را مأمن کرده باز به فرمان پادشاه تکرار عمل کرد دوم بار نیز چنان یافت که اول بار دیده بود گفت جواب همین است که دیده ام و امر همان است که شنیده اید چون پادشاه از هر راه ناامید شد فرمان داد تامنادیان در آن بلد ندا دردادند که مقصر و هر آن کس که او را پناه داده در امان پادشاه باشند چون مقصر ندای امان بشنید آسوده خاطر بحضور شتافت پادشاه او را از مأمن و گریزگاه خویش بازپرسید او تدبیر خویش بعرض رسانید پادشاه را از حیلت او شگفت آمد و بر نظر صائب ابومعشر تحسین کرد و این حکایت را به اشخاص متعددنسبت داده اند چنانکه ملکزادۀ دانشمند اعتضادالسلطنه وزیر علوم و معادن در برج سوم از فلک السعاده تفصیل آنرا نوشته است و ما آن عبارات را بعینها نقل میکنیم: روایت شده است که چون هلاکوخان دارالخلافۀ بغداد را مفتوح ساخت ابن حاجب نحوی از خوف سلطان الحکما خواجه نصیرالدین طوسی که سابقۀ عداوتی مابین آنها بود مختفی شد و از خوف اینکه خواجه بزائجۀ سؤال فلکی یاقرعۀ رمالی از موضع او خبردار شود طشتی را طلبیده و در او خون ریخت و در میان خون هاونی از طلا بنهاد وخود بر روی هاون نشست و خواجه از قاعده استخراج خبایا موضع او را استنباط کرد و او را در کوهی از طلا دید که آن کوه در میان دریائی از خون بود از این بابت حیرت میکرد تا اینکه او را بحیل دیگر دست آورد چون از موضع وی سؤال کرد تفضیل را بیان کرد مایۀ تحیر هلاکوخان و سایرین شد و حال آنکه میانۀ زمان خواجه وابن حاجب مدتی فاصله است و فتح بغداد در سنۀ ششصد و پنجاه و شش هجری اتفاق افتاده چنانکه شاعر گفته:
سال هجرت ششصد و پنجاه و شش
روز یکشنبه چهارم از صفر
شد خلیفه پیش هولاکو روان
دولت عباسیان آمد بسر.
و وفات ابن حاجب ملقب به جمال الدین چنانکه درتاریخ ابن خلکان مذکور است بیست و ششم شوال سال ششصد و چهل و شش در اسکندریه واقع شده و همین حیرت سید نعمت اﷲ جزایری در زهرالربیع کرده و نسبت این قصه را به ابی جعفر منجم میدهد که یکی از ملوک مجهول الاسم شخصی از اکابر دولت خود را که مقصر شده بود خواست بدست آرد آن مرد همین حیله را ورزید و ابوجعفر این حکم را کرد بعد از آنکه سلطان از او درگذشت خود حیله را بیان نمود. این نیز کذب محض است و از قبیل هذیان و افسانه خواهد بود در تاریخ ابن خلکان این حکایت را از ابومعشر بلخی روایت کرده و خواجه در شرح شصت و یکم از ثمرۀ بطلیموس گوید: گفته اند که ابراهیم مهدی در وقتی که از مأمون پنهان شده بود در بغداد یکی از منجمان در سرّ نزد او تردّد کردی روزی مأمون منجمان را سئوال کرد از مکان ابراهیم ایشان در طالع وقت نظر میکردند آن منجم گفته بود تا طشتی بزرگ را آب ریخته بودند و کرسی در میان آب نهاده و ابراهیم را در کرسی نشانده منجمان گفتند او در کشتی است و بجانب هندوستان رفته است و هم آورده اند که انگشتری پادشاه در حرم سرا مفقود شد از آن روی بنهایت خشمگین و اندوهناک گردیده ابومعشر را خواسته انگشتری از او طلب کرد و سوگند یاد کرد که اگر یافت نشود چند کس از اهالی حرم رازهر قهر بچشاند پس ابومعشر ارتفاعی بگرفت و در طالعوقت نظر انداخت بعد از تأمل عرضه داشت که انگشتری سایۀ خدا را خدا فراگرفته عاکفان حضور را از آن سخن تعجب دست داد بعضی از مردمان نادان بر آن جواب بخندیدند چون تفحص به نهایت رسید انگشتری در میان مصحف بالای لفظ جلاله یافتند در بعضی کتب قصه ای نقل شده است اگرچه خردمندان اینگونه قصص و حکایات را در سلک فسانه و هذیان منخرط میدانند ولی محض اشتغال خاطر در رشتۀ تحریر برآوردیم. ابومعشر حکایت کند در هندوستان پادشاه دانشمندی بود که از دقایق و اسرار نجومیه اطلاع کامل داشت و بقوت ریاضت ستارۀ مریخ را در قبضۀ تسخیر آورده بود اتفاقاً از سلاطین همسامان وی پادشاهی با او بخصومت برخاست و با سپاه بسیار بمملکت او روی نهاد و او را در خاطر بیمی نمیگذشت تا لشکر دشمن نزدیک شدند و پادشاه بستارۀ مریخ که در قبضۀ تسخیر داشت شکایت برده هلاک دشمنان را از وی درخواست کرد پس شبی با خاصان خویش در بزم عشرت نشسته که ناگاه ظرفی از مس بشکل مثلث از هوا در آن بزم فرود آمد چون در آن ظرف نظر انداختند سری دیدند که هم در آن ساعت از بدن جدا شده بود و خون تازه میریخت حاضران را از مشاهدۀ آن حال هراسی بخاطر بهم رسیده از مجلس فرار کردندپادشاه با کمال وقار در تکیه گاه خود نشسته بر اضطراب و هراس آن گروه میخندید چون لختی بگذشت فراریان جمع شدند پادشاه گفت همانا دشمن ما را مریخ بکشت و اینک سر او است که زینت بزم عیش شده و این اقبال و فیروزی از نتایج آن روزی است که من تن بریاضت داده و مرابجنون و به بیخردی نسبت میدادید اکنون که بر فواید آن زحمات آگاه شدید همه دانید که سخنان شما زیاده بیجا و ناملایم بود، محض عفو و اغماض که شعار سلاطین است از سخنان ناهنجار درگذشتیم پس حاضران زمین ادب بشکرانۀ عفو و اغماض بوسه دادند آنگاه ایشان را گفت هیچ دانید که این ظرف از چه روی شکل مثلث پذیرفته گفتندپادشاه بهتر داند گفت هنگامیکه ما بدان ریاضت کمر بستیم ستارۀ مریخ که منظور بود در تثلیث شمس بود بدین جهه این ظرف مثلث گردیده پادشاه مقتول را پسری بوداز سرّ قتل پدر مستحضر شد بقصد مکافات برخاسته در تسخیر مریخ بنشست و با چهارهزار نفر از براهمه برای دعوت و ریاضت مندل کشیده درون مندل به آداب مقرره مشغول شدند چون یکماه بگذشت صاعقه ای از آسمان فرود آمده همه را بیکبار بسوخت در تفسیر کبیر در ذیل آیۀ و لاتذرن آلهتکم. (قرآن 23/71) ، از ابومعشر حکایت شده که بدعت بت پرستی از گروهی ناشی و پدید آمد که خدا را جسم و صاحب مکان دانند چه آن گروه را عقیده آن است که خداوند نوری است بزرگترین نورها و در فراز عرش جای دارد و ملائکه که در اطراف عرش حلقه زده اند نورهائی باشند که از آن نور اعظم بسی کوچکترند بر حسب این عقیدت بتی بزرگ بر طبق نور اعظم و بتهای کوچک بر طبق نورهای کوچک ساخته پرستش کردند بدان نیت که ما خود خدا و ملائکه را عبادت میکنیم بالجمله ابومعشر زیاده از یکصد سال عمر کرد و در سال دویست و هفتاد و دو هجری در شهر واسط از دنیا برفت و در فنون علم خاصه علم نجوم تصنیفات نافعه و تألیفات شریفه بدین تفصیل یادگار بگذاشت: کتاب الطبایع. کتاب الالوف [فی بیوت العبادات] . کتاب المدخل الکبیر. کتاب القرانات [خطاب به ابن بازیار] . کتاب الدول و الملل. کتاب الملاحم. کتاب الاقالیم. کتاب الهیلاج. والکدخدا. کتاب المقالات.کتاب النکت. کتاب زیج کبیر که جامع اکثر علوم فلکیه است لیکن در آن کتاب متعرض براهین و استدلال نشده است. کتاب مدخل صغیر. کتاب زیج هزارات که شصت و چند باب است. کتاب موالید کبیر. کتاب موالید صغیر که تمام نکرده است. کتاب هیئات فلک. کتاب الاختیارات علی منازل القمر. کتاب طبایع الکبر. کتاب السهمین و اعمارالدوله. کتاب قران النحسین، [زیج صغیر معروف بزیج قرانات متضمن معرفت اوساط کواکب در قران زحل و مشتری] فی برج السرطان. کتاب الصور والحکم علیها. کتاب المزاجات. کتاب اضواء. کتاب المسائل. کتاب اثبات علم النجوم. کتاب الکامل و الشامل. که تمام نکرده. کتاب الجمهره که در آن کتاب جمیع اقوالی که در باب موالید گفته اند جمع کرده است. کتاب الاصول. کتاب تفسیر المنامات من النجوم. کتاب القواطع علی العلامات. کتاب زیج القرانات والاحتراقات. کتاب الاوقات علی اثناعشریه الکواکب. کتاب سهام المأکولات والملبوسات. کتاب طبایع البلدان، کتاب الامطار و الرّیاح. بعضی گفته اند که سندبن علی منجم مأمونی کتاب مدخل که از مصنفات شریفۀ وی بوده به ابی معشر بخشیده است و وی آن کتاب را انتحال کرده و بخود منسوب داشت زیرا که وی در کبر سن تعلم نجوم نمود و رتبۀ تصنیف چنان کتابی نداشت و همچنین کتاب هشت مقاله که در موالید است و کتاب دیگر که در قرانات است از تصنیفات سندبن علی منجم بوده اند - انتهی. ابومعشر در بیست و دوم رمضان سال 272 هجری قمری درگذشت.
از جملۀ کتب او کتاب موالید الرجال و النساء و سنی الموالید و کتاب المذاکرات که آنرا بنام شادبن فخر کرده است، احکام تحاویل سنی العالم، کتاب مثالات در موالید، کتاب اسرارالنجوم، کتاب علم الادوار در احکام نجوم، کتاب السر و کتاب زائرجات را نام برده اند و ابومعشر از عبداﷲ بن یحیی برمکی و از محمد بن جهم برمکی نقل میکند. قاضی صاعد در طبقات آورده که ابومعشر را تألیفات مهمه است و از تعدیل کواکب و تاریخ ایرانیان و دیگر ملل اطلاعات وسیعه دارد و او را در نیمه های ماههای قمری صرع بوده و عادت به شرابخواری داشته و معاصر ابوجعفر بن سنان بتانی است. و در بیت ذیل خاقانی اشاره به مصروع بودن او کرده:
حکم بومعشر مصروع نگیرم گرچه
نامش ادریس رصددان بخراسان یابم ؟
ورجوع به فهرست ابن الندیم و به طبقات قاضی صاعد و تاریخ الحکمای قفطی چ لیپزیک ص 6 س 14 و ص 7 س 3 و 69 س 7 و 152 س 17 و 153 و 154 و 163 س 3 و 187 س 9 و 220 و 241 س 21 و 242 س 5 و 265 س 11 و 284 س 2 و 286 س 14 و 322 و 347 س 2 و 358 س 3 و 359 س 3 و 377 س 19 و مجمل التواریخ چ طهران ص 9 و 469 و روضات الجنات ص 159 و لکلرک ج 1 ص 299 شود
لغت نامه دهخدا
نام خمّاری به مکّه در جاهلیّت. و گویند ابوسفیان در خانه این خمّار با سمیّه زوجه عبید بیارامید و او به زیاد بن ابیه حامله گشت
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ یَ)
پیادۀ قاضی. فراش احضار مدعی علیه قاضی را.
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ کَ)
صحابی انصاری است. صحابی انصاری به کسانی گفته می شود که از قبایل اهل مدینه، مانند خزرج و اوس، بودند و زمانی که پیامبر اسلام (ص) به مدینه هجرت کرد، به او ایمان آوردند. این گروه از یاران پیامبر در جنگ های مختلف مانند جنگ بدر، احد، و حنین حضور داشتند و در حفظ و گسترش اسلام سهم بسزایی داشتند. ویژگی بارز صحابه انصاری صداقت و فداکاری آنها در حمایت از پیامبر و آموزه های اسلام بود که همیشه در تاریخ اسلام باقی خواهد ماند.
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ ؟)
شعیب بن حسین اندلسی. یکی از کبار شیوخ متصوفه. مولد او به قطنیاته قریه ای به اشبیلیه است. ابوین او تهیدست و بی چیز بودند و او پس از درس قرآن شغل جولاهی آموخت لیکن دل او بدین شغل آرام نمی یافت و در خود شوقی وافر بعلم می دید عاقبت بقصد فراگرفتن علوم و آداب به فاس که در این وقت مجمع علما و دانشمندان بسیار بود شد و بدانجادر علوم نقلیه و عقلیّه بمرتبۀ قصوی رسید و سپس خاطر او بطریقت تصوف گرائید و با ریاضات و مجاهدات بدانجا رسید که اصحاب و مریدان او را قطب و غوث وقت گفتند و پس از سالی چند بزیارت خانه شد و درک صحبت شیخ عبدالقادر گیلانی کرد و چون بازگشت به بجایه اقامت گزید و مردم از هر سو روی به وی کردند تا آنجا که سلطان موحدی ابویوسف یعقوب بن منصور از نفوذ کلمه و کثرت اصحاب و هواداران وی متوهم گشت و در سال 549 هجری قمریاز والی بجایه درخواست تا شیخ را نزد او به تلمسان فرستد و شیخ با گروهی از مریدان عازم تلمسان شد و در چند فرسنگی آنجا برباط عباذ که برساحل رود اسر است درگذشت و جسد وی را در رباط بخاک سپردند قبر او هم تا به امروز مزار است. و محمد الناصر بن ابویوسف یعقوب المنصور بر قبر او قبه ای کرد و هریک از ملوک و امراء چیزی بر آن افزودند
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ خَیْ یِ)
سکونی. محدث است. محدث در اصطلاح اسلامی به فردی گفته می شود که با استفاده از علم حدیث، روایات پیامبر اسلام (ص) را جمع آوری و بررسی کرده و پس از تحلیل دقیق اسناد و متن ها، روایات صحیح را به دیگران منتقل می کند. در حقیقت، این فرد به عنوان یک نگهبان علمی، سنت نبوی را به دقت ثبت و حفظ کرده است تا از تحریف و تغییر آن جلوگیری شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ جُ بَ)
صحابیست. واژه صحابی به افرادی گفته می شود که در زمان حیات حضرت محمد (ص)، ایشان را ملاقات کرده و مسلمان شده اند. این افراد در ثبت سنت نبوی و گسترش اسلام نقش کلیدی داشته اند. وجود صحابه در جنگ ها، هجرت ها و فعالیت های اجتماعی صدر اسلام، بخش مهمی از تاریخ اسلامی را شکل داده است. صحابه ستون های اصلی جامعه اسلامی نخستین را تشکیل می دادند و در تاریخ اسلام جایگاه ویژه ای دارند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بو بُ حَ)
تیس. (المزهر). بز نر
لغت نامه دهخدا
(اَ نُمَ)
محدث است و از هیثم بن مالک روایت کند. نقش محدث در جهان اسلام به عنوان یک محقق و محقق کننده حدیث، اساس علم حدیث و کلام اسلامی را تشکیل می دهد. محدثان با بهره گیری از حافظه قوی و ابزارهای تحلیلی، به استخراج احادیث صحیح از میان روایات متنوع پرداخته و این احادیث را برای استفاده مسلمانان در دروس فقهی، کلامی، اخلاقی و تاریخی به ثبت رساندند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بو بَ)
عتبه بن اسید ثقفی. صحابیست. مفهوم صحابی یکی از مفاهیم کلیدی در علم حدیث است، چراکه بسیاری از احادیث پیامبر از طریق صحابه نقل شده اند. شناخت دقیق صحابه به ما کمک می کند تا درک عمیق تری از منابع دینی و تحولات اجتماعی صدر اسلام داشته باشیم. آنان حافظان زنده سنت و قرآن بودند. صحابه ستون های اصلی جامعه اسلامی نخستین را تشکیل می دادند و در تاریخ اسلام جایگاه ویژه ای دارند.
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
مگس. (مهذب الأسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
یزید بن کیسان. محدث است. محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد.
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
ولیدبن داود بن محمد بن عباده الصامت. محدث است. و ابواویس از او روایت کند. واژه محدث در ادبیات اسلامی به کسی اطلاق می شود که نه تنها حافظ حدیث باشد، بلکه با فنون تحلیل سند و متن نیز آشنا باشد. این افراد اغلب تحصیلات گسترده ای در علم رجال و درایه حدیث داشته اند و می توانستند در صحت سنجی احادیث، نقش حیاتی ایفا کنند. یکی از ویژگی های مهم محدثان، بی طرفی و صداقت علمی در نقل روایت بود که اعتبار منابع اسلامی را حفظ کرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ ذِ)
نصیر. از علمای نحو. شاگرد کسائی است
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دهی از دهستان ماهور و میلاتی بخش خشت شهرستان کازرون 79 هزارگزی شمال باختری کنار تخته دامنۀ شمالی کوه بزان. کوهستانی گرمسیر و مالاریائی. سکنۀ آن 374 تن. آب آن از چشمۀ شیرین و محصول آن غلات و تنباکو و شغل اهالی زراعت و قالی بافی است و راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران جلد 7). قصبۀ ناحیۀ ماهور میلاتی از ولایت قشقائی فارس بمسافت سی و هشت فرسخ از شیراز دور افتاده. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(اَ حُ دَ)
هرماس بن زیاد. صحابیست. عنوان صحابی از ارزشمندترین عناوین در فرهنگ اسلامی است. افرادی که با پیامبر اسلام (ص) دیدار کرده، ایمان آورده و تا پایان عمر مؤمن باقی مانده اند، این لقب را کسب کرده اند. این اشخاص ستون های اصلی جامعه اسلامی نخستین را تشکیل می دادند و در تاریخ اسلام جایگاه ویژه ای دارند.
لغت نامه دهخدا
(اَ غُ نَ)
شاعری از بنی مبذول بن لوی
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
مولی عبدالله بن جحش حجازی. او از محمد بن عبدالله روایت کرده است
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
صرد. (المرصّع)
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
نام قصبه ای به 87 هزارگزی شمال شرقی قاهره
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ مَ)
قسمی ماهی که آنرا ام الشریط نیز گویند
نره. (منتهی الارب). شرم مرد
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ مَ)
او از عاصم جحدری و از وی هارون نحوی روایت کند
لغت نامه دهخدا
صاحب حبیب السیر گوید: در جمادی الاول سنۀ سبع و عشرین و خمسمائه (527 هجری قمری). حسن گرگانی بر دست ابومنصور و ابراهیم خیرآبادی متوجه عالم ابدی گردید
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابومنجل
تصویر ابومنجل
کرکس ماده چرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابومنقار
تصویر ابومنقار
نیزه ماهی
فرهنگ لغت هوشیار