جدول جو
جدول جو

معنی ابومنجاب - جستجوی لغت در جدول جو

ابومنجاب
(اَ ؟)
حمامه (؟). (المرصع)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ مِ)
اسد. (المزهر) (المرصع). شیر
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
نصر بن زیاد الطائی. محدث است. محدّث در علوم اسلامی به کسی گفته می شود که علاوه بر نقل حدیث، علم رجال، علم درایه، و فنون بررسی سند و متن حدیث را به خوبی می داند. این افراد در طول قرون اولیه اسلام، پایه گذاران نظام حدیثی بودند و با دسته بندی راویان، ایجاد شاخص های اعتماد و تفکیک احادیث صحیح از جعلی، علوم اسلامی را از تحریف حفظ کردند. وجود محدث در هر نسل نشانه پویایی دین اسلام بود.
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
نام قریه ای به مصر در خرۀ بحیره نزدیک اسکندریه. (مراصدالاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
محدث است و از عبدالله بن زیاد روایت کند. محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد.
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ جَ)
نوعی از مرغان آبی با منقار طویل مانند داس و منجل. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
بادیس بن منصور بن بلکین بن زیری حمیری صنهاجی. پدر معز بن بادیس. حاکم افریقیه از دست حاکم نصیرالدولۀ عبیدی (386- 406 هجری قمری). و رجوع به بادیس... شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابومنقار
تصویر ابومنقار
نیزه ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابومنجل
تصویر ابومنجل
کرکس ماده چرخ
فرهنگ لغت هوشیار