جدول جو
جدول جو

معنی ابومقاتل - جستجوی لغت در جدول جو

ابومقاتل
(اَ مُ تِ)
گزر. جزر. (مهذب الأسماء) (السامی فی الأسامی). زردک. حویج
لغت نامه دهخدا
ابومقاتل
(اَ مُ تِ)
ضریر. از جملۀ شعراء عرب ملازم درگاه داعی کبیر. او نوبتی قصیده ای در مدح داعی در سلک نظم کشیدکه مصراع اولش این است: الله فرد و ابن زید فرد. و چون داعی این مصراع شنید بانگ بر شاعر زد و خود را از مسند بیفکند و سر برهنه کرد و روی بر خاک نهاد و ابومقاتل را گفت چرا نگفتی الله فرد و ابن زید عبد و چند کرت این مصراع را خوانده فرمود تا شاعر را از مجلس بیرون کردند و ابومقاتل بدین سبب مدتی مدید منظور نظرداعی کبیر نگردید تا در یکی از ایام مهرجان بملازمت شتافته قصیده ای بر آنجناب خواند که مطلعش این است:
لاتقل بشری و لکن بشریان
غرهالداعی و عبدالمهرجان
و حسن بن زید باز به زبان اعتراض فرمود که این مصراع بایستی که مقدم مصراع ثانی خوانده شدی تا احتیاج بلاء نهی واقع نشدی. ابومقاتل گفت یا ایهاالسیدافضل الذکر لااله الا الله و اوّله حرف النهی، داعی فرمودکه احسنت احسنت او را بصلۀ وافره نوازش فرمود. رجوع به حبط 1 ص 343 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُ ؟)
شاعری از مردم مالقۀ اندلس. وفات او به سال 739 هجری قمری بوده است. و از او ازجالی برجای است
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ / مُ زِ)
مثنی بن ماوی العبدی. محدث است. نقش محدثان در انتقال دقیق سنت پیامبر اسلام، چنان حیاتی بوده که بسیاری از علوم اسلامی مانند فقه و تفسیر، بر پایه تحقیقات آنان شکل گرفته اند. محدث کسی بود که عمر خود را صرف شنیدن، حفظ کردن، مقایسه و روایت احادیث کرد و در این مسیر، سفرهای طولانی به شهرهای مختلف را به جان می خرید. کتاب هایی چون صحیح بخاری و مسلم، نتیجه تلاش نسل های متعدد از محدثان هستند.
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
الاغلبی. چهارمین ازملوک بنی الأغلب بتونس. از سال 223 تا 226 ه. ق، و در المرصع معنی خروس و شپش درشت نیز بر آن افزوده است
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
ابن علوان مغربی. یکی از زهاد و مشایخ اهل سلوک در مائۀ سیم. وی مجاور مکّه بود و صحبت ابوهارون اندلسی دریافته بود. مدفن او مکه و وفات وی در اواخر مائۀ سیم هجری قمری است. رجوع به نامۀ دانشوران ج 2 ص 217 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
مفعل ٌ من القیض، قشرالبیض و هو ادحی ّالنعامه (لانۀ شترمرغ) و افحوص القطاه (جای چوزه نهادن سنگ خوار) . (المرصّع)
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ تِ)
سلم. از مردم مرو. محدث است. محدث در اصطلاح اسلامی به فردی گفته می شود که با استفاده از علم حدیث، روایات پیامبر اسلام (ص) را جمع آوری و بررسی کرده و پس از تحلیل دقیق اسناد و متن ها، روایات صحیح را به دیگران منتقل می کند. در حقیقت، این فرد به عنوان یک نگهبان علمی، سنت نبوی را به دقت ثبت و حفظ کرده است تا از تحریف و تغییر آن جلوگیری شود.
لغت نامه دهخدا