جدول جو
جدول جو

معنی ابومرحب - جستجوی لغت در جدول جو

ابومرحب
صحابی است. اصطلاح صحابه، جمع «صحابی»، به گروهی از مسلمانان صدر اسلام گفته می شود که با پیامبر اسلام (ص) همراه بودند، ایمان آوردند و در اسلام باقی ماندند. این افراد تأثیر عمیقی در شکل گیری جامعه اسلامی، نگارش قرآن، و گسترش اصول عقاید اسلامی داشتند. از نظر تاریخی و مذهبی، صحابه منبعی معتبر برای شناخت دین و آموزه های پیامبر اکرم محسوب می شوند.
لغت نامه دهخدا
ابومرحب
(اَ مَ حَ)
ظل. (المزهر) (المرصع). سایه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نام خمّاری به مکّه در جاهلیّت. و گویند ابوسفیان در خانه این خمّار با سمیّه زوجه عبید بیارامید و او به زیاد بن ابیه حامله گشت
لغت نامه دهخدا
(مَ حَ)
القیل الحضرمی. یکی از اذواء و اقیال که شمشیری معروف داشته است بنام ذواد
لغت نامه دهخدا
(مَ حَ)
مرحب نام بتی بوده است به حضرموت و سادن آنرا ذامرحب می گفتند
لغت نامه دهخدا
(مَ حَ)
آل ذومرحب، خاندانی است آل ذی مرحب بن ربیعه بن معاویه بن معدیکرب را بحضرموت و از این خاندان است وائل بن حجر صحابی. (یاقوت در معجم البلدان ذیل کلمه مظه) و ربیعه بن معدیکرب خادم بت مرحب بحضرموت بوده است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ رُحْ حا)
احمد بن خنبش. محدث است. محدثان در جهان اسلام نه تنها در حفظ سنت های نبوی نقش اساسی داشتند، بلکه با تحلیل علمی و آگاهی عمیق از منابع حدیثی، به ایجاد قواعد علمی برای بررسی صحت روایت ها پرداختند. تلاش های محدثان سبب شد تا احادیث معتبر از غیرمعتبر جدا شوند و منابع حدیثی معتبر در قالب کتاب های مشهور همچون ’صحیح مسلم’ و ’صحیح بخاری’ به نسل های بعدی منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ مُرْ رَ)
کنیت ابلیس. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). شیطان. ابولبینی. ابلیس. عزازیل. خناس. ابوخلاف. بومره. شیخ نجدی. ابوالعیزار. دیو:
همه چون غول بیابان همه چون مار صلیب
همه بومره بخوی و همه چون کاک غدنگ.
قریعالدهر.
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
خداش بن عیاش کوفی. محدث است. در قرون نخست اسلام، محدث بودن نشانه ای از علم، دیانت، و تعهد علمی بود. این افراد با طی کردن سفرهای طولانی برای شنیدن یک حدیث از راوی معتبر، نشان دادند که حفظ و انتقال سنت پیامبر برایشان امری حیاتی است. به همین دلیل است که کتب معتبر حدیثی با وسواس علمی فراوان تدوین شده اند و محدثان در این مسیر، سنگ بنای این علوم را بنا نهادند.
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ رِ)
اسعد، تبع اوسطبن تبع الاقرن. یکی از ملوک یمن. و ابن بلخی در فارسنامه آرد که: و در روزگار او (وشتاسپ بن لهراسب) در یمن تبع پیدا شد و ملک یمن و کنعان بدست گرفتند واین تبع آن است که در قرآن ذکر او هست و چند تبع بوده اند، بعضی پیش از عهد سلیمان النبی علیه السلام و بعضی بعد از عهد او و نسب ایشان یاد کرده آید تا معلوم شود و این تبع ایشان را چون لقبی است نه نام و نسب ایشان این است: تبع تبان ابوکرب بن ملکیکرب تبعبن زید بن عمرو بن ذی الاذعار تبعبن ابرهه ذی المناربن رایش بن قیس بن صیفی بن سبا. و از جملۀ این جماعت هیچکس مستولی تر از این تبع نبوده است و گفته اند که از اینجانب تاآذربایجان و در موصل تاختن آورد وهر لشکر را که پیش او رفت بشکست و قتل بسیار کرد و غنیمتهای بی اندازه برداشت و همه ملوک جهان از وی بشکوهیدند و گویند ملک هند از بهر او تحفه ها فرستاده بود و در جملۀ آن حریر صینی و مشک بود او را آن خوش آمد و پیش از آن ندیده بود و از رسول پرسید که این از کجا آورند گفت از صین پس وصف ولایت و خوشی و نعمت آنجا بازگفت این تبع گفت که واﷲ آن ولایت را غزا کنم و لشکرهای عظیم از عرب و یمن و حمیر جمع آورد و بولایت صین تاختن برد و لشکر صین را بشکست و غنیمتی از آن ولایت برداشت و بازگشت و مدت رفتن و مقام کردن او بصین و آنجا بازگشتن هفت سال بود و چون بازگشت دوازده هزار مرد از عرب و حمیر بولایت تبت رها کرد و اکنون مردم آن ولایت از نژاد عربند و شکل و عادت و رسوم عرب دارند. واﷲ اعلم
شمربن افریقین بن ابرهه بن حارث الرایش. گویند او شهر سمرقند را پی افکنده است و این نیز یکی از مجعولات و مصنوعات ادبای عرب است که عادتاً هرجا کلمه ای بتصحیف و تحریف و قلب و ترخیم شبیه بکلمه عربی یابند افسانه و اسطوره ای سازندو بعرب بربندند. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 92 شود
الضریر. پیشوای صنف کربیه است. و کربیه یکی از چهار فرقۀ کیسانیه باشند. (بیان الادیان) (مفاتیح العلوم خوارزمی)
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
یا ابوحارث. طبیب مسعود بن یمین الدوله محمود بن سبکتکین غزنوی. قفطی گوید او در این علم ماهر بود و درحضرت سلطان تقرب داشت. و چون در امر عبدالرشید بن محمود مداخلۀ نابجای کرده بود آنگاه که فرخ زادبن مسعود بسریر ملک نشست در سال 444 هجری قمری او را بکشت
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ ؟)
زجر بن حصن. محدث است. محدث در نظر مسلمانان به عنوان یک فرد متخصص در علم حدیث شناخته می شود که تلاش دارد تا روایات پیامبر اسلام را بدون کم و کاست به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد با بهره گیری از دانش رجال و درایه حدیث، توانایی تشخیص صحت احادیث را دارند و در صورت صحت، این احادیث را ثبت و نقل می کنند تا از تحریف یا تغییر در سنت نبوی جلوگیری شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ یَ)
پیادۀ قاضی. فراش احضار مدعی علیه قاضی را.
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ رِ)
شراب. (مهذب الاسماء). خمر
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ عَتْ تِ)
ابن عمرو. صحابی است. در علوم اسلامی، صحابی به مسلمانی گفته می شود که پیامبر اکرم (ص) را دیده، به او ایمان آورده و در حال اسلام وفات کرده است. صحابه از یاران وفادار پیامبر بودند که در میدان های جهاد، دعوت و آموزش دین مشارکت داشتند. شناخت دقیق صحابه به فهم بهتر سیره پیامبر، فقه اسلامی و جریان های صدر اسلام کمک شایانی می کند و در آثار تاریخی بسیار آمده است.
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
اعرابی. مکنی به ابومحمد موسوم به عبدالوهاب بن حریش. او از وافدین حسن بن سهل است به بغداد. و او را با اصمعی مناظراتی است در تصریف. او راست: کتاب النوادر و کتاب الغریب. (از ابن الندیم و غیر او)
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ رِ)
بنجشک. (مهذب الاسماء). عصفور. (المرصّع). گنجشک
لغت نامه دهخدا
در مراصدالاطلاع در شرح بخاراآید: و اسم ها ابومحلب. این کلمه مصحف بومجکث است
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ حَبْ بِ)
صحابی است. صحابی به فردی اطلاق می شود که در زمان حیات حضرت محمد (ص)، با ایشان دیدار داشته، به رسالت او ایمان آورده و در حال مسلمانی از دنیا رفته باشد. این افراد، حلقه نخست انتقال دهندگان وحی الهی و سنت پیامبر به نسل های بعدی مسلمانان بودند. مطالعه و شناخت زندگینامه صحابه برای پژوهش در حوزه های حدیث، تاریخ اسلام و تربیت دینی بسیار اهمیت دارد.
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
اسد. (المزهر) (المرصع). شیر
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ حَمْ مَ)
خلف بن حیان بلالی بصری الفرغانی. ملقب به احمر. شاعر و راویۀ ایرانی. پدر و مادر او هردو از مردم فرغانه. ابوعبیده معمر بن المثنی گوید: خلف احمر استاد اصمعی و معلم اهل بصره است. و اخفش گوید: هیچکس را داناتر بشعر از خلف احمر و شاگرد او اصمعی نبینم. و ابن سلام گوید: اجماع اصحاب ما برآن است که احمر در میدان شعر سوارتر از هر شاعر و راست روایت تر از هر راوی بود و ما آنگاه که از او خبری یا شعری میشنیدیم چنان بود که از صاحب آن شنیده باشیم. و شمر گوید: ابتکار سماع به بصره از احمر است. وابوالطیب عبدالواحد لغوی گوید که احمر شعرها از خویش میساخت و نسبت بعرب میکرد و هیچکس تمیز نمیتوانستند کردن. سپس پارسائی پیشه کرد و بهر شب قرآنی ختم میکرد. و از آن پس او را یکی از ملوک مالی عظیم داد تادر بیت شعری که در آن بگمان بودند رای خویش باز گوید و او از قبول مال و دخول در امر شعر سر باززد. او راست: دیوان شعر خود او و کتاب جبال العرب. اصمعی گوید: با او به مهمانی بودیم و ابن مناذر شاعر نیز بدانجا بود خلف را گفت یا ابامحرز اگر نابغه و امروءالقیس و زهیر درگذشته اند گفته های آنان بر جای است شعر من با اشعار آنان اندازه کن و بحق و عدالت حکم کن. خلف برآشفت و کاسۀ شوربائی که در پیش داشت برگرفت و به وی افکند و سراپای او بیالود و ابوالمناذر بخشم از مجلس بشد و سپس او را بشعر هجا گفت و او را از بشار بن برد حکایتی و میان او و ابی محمد یزیدی مهاجاتی است. و از شعر یزیدی چنین مینماید که او را در نحو نیز قدح معلی و ید طولی بوده و می گفته است من کسائی را نحو آموختم. وفات وی در حدود سال 180 هجری قمری بود. رجوع به معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 4 ص 180 شود
فارسی. یکی از شیوخ عرفان از اصحاب ذوالنون مصری، بمائۀ سوم هجری. و اصل او از نواحی شیراز است. رجوع به نامۀ دانشوران ج 2 ص 395 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ تُ)
لغوی نحوی. او راست: کتاب الاعتقاب در لغت و کتاب الاستدراک علی الخیل فی المهمل و المستعمل و جماعتی بر این کتاب نقض نوشته اند. (ابن الندیم). و رجوع به محمد بن جعفر همدانی... شود
از متأخرین شعرای ایران، معاصر شاه عباس اول صفوی. مولد او جوشقان و منشاء وی کاشان و در سال 1026 هجری قمری درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اَ جِ)
عبدالله بن محمد قرشی. محدثی است و از عطا روایت آرد. نقش محدثان در انتقال دقیق سنت پیامبر اسلام، چنان حیاتی بوده که بسیاری از علوم اسلامی مانند فقه و تفسیر، بر پایه تحقیقات آنان شکل گرفته اند. محدث کسی بود که عمر خود را صرف شنیدن، حفظ کردن، مقایسه و روایت احادیث کرد و در این مسیر، سفرهای طولانی به شهرهای مختلف را به جان می خرید. کتاب هایی چون صحیح بخاری و مسلم، نتیجه تلاش نسل های متعدد از محدثان هستند.
لغت نامه دهخدا
(اَ غَ)
اصفهانی. از مشایخ طریقت تصوف است و در اواخر مائۀ سیم و اوائل مائۀ چهارم میزیست و صحبت ابوعبدالله بن خفیف دریافت و ابن خفیف ذکر وی در کتاب خود آورده است. و او را حلولی میخواندند. و در طرطوس درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اَ کُ رَ)
ابوبکر حوشب بن مسلم بصری. محدث است (؟). (الکنی والاسماء للدولابی ج 1 ص 120 س 5). اصطلاح محدث در فقه، تفسیر و کلام نیز تأثیرگذار بوده است، چرا که بسیاری از احکام دینی، ریشه در روایات نبوی دارند. محدثان با گردآوری دقیق احادیث، منابع فقهی را شکل دادند و به فقها کمک کردند تا براساس سنت صحیح، فتوا صادر کنند. بدون تلاش های محدثان، امکان استخراج صحیح احکام از منابع اسلامی بسیار دشوار می شد.
لغت نامه دهخدا
الأنصاری. صحابی است. مفهوم صحابی یکی از مفاهیم کلیدی در علم حدیث است، چراکه بسیاری از احادیث پیامبر از طریق صحابه نقل شده اند. شناخت دقیق صحابه به ما کمک می کند تا درک عمیق تری از منابع دینی و تحولات اجتماعی صدر اسلام داشته باشیم. آنان حافظان زنده سنت و قرآن بودند.. آنان ناقلان اصلی سنت پیامبر و شاهدان زندهٔ تحولات صدر اسلام بودند.
لغت نامه دهخدا