جدول جو
جدول جو

معنی ابومدفع - جستجوی لغت در جدول جو

ابومدفع
(اَ مَ فَ)
نام عربی مسکوکی اسپانیائی که بر یک روی نقش چند ستون دارد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ فِ)
سرکه. (دهار) (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
ولیدبن داود بن محمد بن عباده الصامت. محدث است. و ابواویس از او روایت کند. واژه محدث در ادبیات اسلامی به کسی اطلاق می شود که نه تنها حافظ حدیث باشد، بلکه با فنون تحلیل سند و متن نیز آشنا باشد. این افراد اغلب تحصیلات گسترده ای در علم رجال و درایه حدیث داشته اند و می توانستند در صحت سنجی احادیث، نقش حیاتی ایفا کنند. یکی از ویژگی های مهم محدثان، بی طرفی و صداقت علمی در نقل روایت بود که اعتبار منابع اسلامی را حفظ کرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ)
او راست: دیوان شعر
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ ؟)
شعیب بن حسین اندلسی. یکی از کبار شیوخ متصوفه. مولد او به قطنیاته قریه ای به اشبیلیه است. ابوین او تهیدست و بی چیز بودند و او پس از درس قرآن شغل جولاهی آموخت لیکن دل او بدین شغل آرام نمی یافت و در خود شوقی وافر بعلم می دید عاقبت بقصد فراگرفتن علوم و آداب به فاس که در این وقت مجمع علما و دانشمندان بسیار بود شد و بدانجادر علوم نقلیه و عقلیّه بمرتبۀ قصوی رسید و سپس خاطر او بطریقت تصوف گرائید و با ریاضات و مجاهدات بدانجا رسید که اصحاب و مریدان او را قطب و غوث وقت گفتند و پس از سالی چند بزیارت خانه شد و درک صحبت شیخ عبدالقادر گیلانی کرد و چون بازگشت به بجایه اقامت گزید و مردم از هر سو روی به وی کردند تا آنجا که سلطان موحدی ابویوسف یعقوب بن منصور از نفوذ کلمه و کثرت اصحاب و هواداران وی متوهم گشت و در سال 549 هجری قمریاز والی بجایه درخواست تا شیخ را نزد او به تلمسان فرستد و شیخ با گروهی از مریدان عازم تلمسان شد و در چند فرسنگی آنجا برباط عباذ که برساحل رود اسر است درگذشت و جسد وی را در رباط بخاک سپردند قبر او هم تا به امروز مزار است. و محمد الناصر بن ابویوسف یعقوب المنصور بر قبر او قبه ای کرد و هریک از ملوک و امراء چیزی بر آن افزودند
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ دَلْ لِهْ)
از روات است. روات در علم حدیث به کسانی گفته می شود که در جمع آوری و نقل احادیث از دیگران فعالیت کرده اند. این افراد می توانند صحابه پیامبر، تابعین و حتی نسل های بعدی باشند. در تاریخ اسلام، روات نه تنها مسئول انتقال روایت ها بلکه در تفسیر و تحلیل دقیق این احادیث نیز نقش داشته اند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند.
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ لِ)
خارپشت. قنفذ.
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ رِ)
آب. (مهذب الاسماء). ماء. (المرصّع)
لغت نامه دهخدا
(اَ فِ)
ابن عرس. راسو. موش خرما. ابوالحکم. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اَ فِ)
هرمز یا ابراهیم یا اسلم قبطی. یکی از صحابه و مولی رسول صلی اﷲعلیه وآله. بطوری که از فهرست نجاشی معلوم میشود او نخستین کس است که در اسلام فقه نوشت و کتاب او موسوم به کتاب السنن والاحکام والقضایا است. ابورافع با امیرالمؤمنین علی علیه السلام بکوفه هجرت کرد و خزینه دار آن حضرت بود و دو پسرش علی و عبیدالله نیز کاتب بودند. پس از شهادت علی علیه السلام به مدینه بازگردید و بدانجا مقیم بود تا درگذشت و چون قبل از رفتن بکوفه خانه و ملک خود را فروخته بود و پس از مراجعت هیچ نداشت حسن بن علی علیهم االسلام نیمی از خانه امیرالمؤمنین علی را با زمینی در حوالی مدینه بدو بخشید. سال وفات او تحقیقاً معلوم نیست و نوشته اند که بزمان خلافت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هشتاد وپنج ساله بود از اینرواو چون بمدینه بازگشت سنش متجاوز از نود بوده است
لغت نامه دهخدا