واثلی. تابعی است. او درک صحبت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کرده و در شمار کوفیین است و سوید از او روایت کند. در تاریخ اسلام، تابعی به کسی گفته می شود که از نسل دوم مسلمانان بوده و صحابی پیامبر اسلام را درک کرده ولی خود مستقیماً پیامبر را ندیده است. تابعین با آنکه پیامبر را ندیدند، اما با صحابه ارتباط مستقیم داشته و از آن ها علم، حدیث، و سنت را فراگرفتند. این افراد نقش بسیار مهمی در انتقال میراث دینی و فرهنگی اسلام به نسل های بعد داشتند و بسیاری از بزرگان فقه، تفسیر و حدیث از میان تابعین برخاسته اند.
واثلی. تابعی است. او درک صحبت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کرده و در شمار کوفیین است و سوید از او روایت کند. در تاریخ اسلام، تابعی به کسی گفته می شود که از نسل دوم مسلمانان بوده و صحابی پیامبر اسلام را درک کرده ولی خود مستقیماً پیامبر را ندیده است. تابعین با آنکه پیامبر را ندیدند، اما با صحابه ارتباط مستقیم داشته و از آن ها علم، حدیث، و سنت را فراگرفتند. این افراد نقش بسیار مهمی در انتقال میراث دینی و فرهنگی اسلام به نسل های بعد داشتند و بسیاری از بزرگان فقه، تفسیر و حدیث از میان تابعین برخاسته اند.
ثقفی. صحابی است. و در نام او خلاف است، بعضی مالک بن حبیب گفتند و برخی عبدالله بن حبیب بن عمرو بن عمیر و گروهی گفتند نام او کنیت اوست. آنگاه که جیش مسلمانان در سال هشتم هجرت بطائف شد او با سپاه مشرکین بود و بسنۀ نهم با همه قوم خود مسلمانی گرفت. او از رسول صلوات الله علیه و سلم این حدیث شنوده و روایت کرده است: پس از خود بر امّت خویش از سه چیز بیم دارم، ایمان به احکام نجوم و تکذیب اختیار آدمی و ستم پیشوایان. ابومحجن بجاهلیت و هم در اسلام از ابطال و شجعان بشمار بود و شعر او بس دلنشین و بدیع است. لیکن بادین مسلمانی مولع بشرب خمر بود و بهیچ نکوهش و ردعی از انهماک در شراب بازنمی ایستاد چنانکه بشعر گفت: اذا مت ّ فادفنّی الی جنب کرمه تروّی عظامی بعد موتی عروقها و لاتدفننّی بالفلاه فاننی اخاف اذا ما مت ّ ان لااذوقها. و عمر بن الخطاب در خلافت خویش هفت هشت کرّت بر وی حدّ خمرراند و بآخر از بسیاری ستیهندگی او در ادمان خمر درحراست حارسی بیکی جزیره نفی کرد و او در راه اندیشۀ کشتن نگاهبان خویش کرد و مرد قصد او دریافت و از وی بگریخت و نزد عمر شد و قصه بازگفت و ابومحجن از همان راه بسپاه سعد بن ابی وقاص پیوست و سعد در این وقت از دست عمر سپهسالار جیش بود بقادسیه. عمر بسعد نوشت تا ابومحجن را بازدارد و او بفرمان خلیفه ابومحجن رابند کرد. و بروز ناطف که ایرانیان جیش عرب را درپیچیدند ابومحجن از خیمه مینگریست و از اینکه بیاری مسلمانان رفتن نمیتوانست رنج می برد و ابیات زیرین بگفت: کفی حزنا ان ترتدی الخیل بالقنا و اترک مشدوداعلی ّ وثاقیا اذا قمت عنانی الحدید و غلقت مصارع دونی قد تصم المنادیا و قد کنت ذامال کثیر و اخوه فقد ترکونی واحدا لا اخا لیا و قد شف ّ جسمی اننی کل ّ شارق اعالج کبلا مصمتا قد برانیا فللّه درّی یوم اترک موثقا و یذهل عنی اثرتی و رجالیا حسبنا عن الحرب العوان و قد بدت و اعمال غیری یوم ذاک العوالیا فللّه عهد لااخیس بعهده لئن فرجت الاّ ازور الحوانیا. و بنزد ام ّولد سعد کس فرستاد و درخواست تا فرمان کند که بند از وی برگیرند و اسب و سلاح دهند و گفت بجنگ شوم اگر شهادت یابم و اگر نه بازگردم و بدست خود بند بر پای نهم. و زن عهد او استوار داشت و بند از وی بگشادند سلاح بداد و او هم بر اسب سعد، بلقانام برنشست و نیزه برگرفت و بمیدان شد و جنگی درپیوست سخت مردانه و دل سپاه بازآورد و سپاه عرب اورا ندانستند و با خود گفتند ایدون این ملکی است که خدای جل شأنه فروفرستاده است یاری اسلام را. و سعد را بدین روز جراحتی بود که با آن بحرب نتوانستی شد و خالد بن عرفطه را بجای خویش بسپاهسالاری بیرون کرد و خود بر کوهکی از ریگ برشد، دور از حرب جای و فتور و سستی عرب و جلادت سپاه ایران و دررسیدن سواری مجهول و مردانگیهای او بدید و وی نیز بومحجن را ندانست و میاندیشید که جهش های اسب، بلقا را ماند و طعن ها چون طعن بومحجن باشد و لیکن این نتواند بودن چه بلقا به شکال و بومحجن به بند اندر است. شبانگاه چون دو لشکر باز جای شدند ابومحجن راست کردن پیمان را از پیش بخیمۀ محبس خود شتافت و سلاح بگشاد و بند بر پای نهاد و وعدتمام کرد و سعد نیز از ریگ بخیمه شد و زن از وی پرسید که امروز آسیای جنگ چون گشت و دست که را بود و سعد غلبۀ ایرانیان را بار نخست و پدید آمدن مردی ناشناس بر ابلقی و دلیریهای او و قوّت گرفتن مسلمانان باوی بیان کرد و بآخر گفت اگر نه بلقا در شکال و بومحجن در بند بود گفتمی اسب بلقاء و سوار بومحجن است ازبسیاری شباهت که در میان بود. زن گفت سوگند با خدای که همچنان است و پیام ابومحجن را بدو و سلاح و اسب خواستن و پیمان ببازگشت بستن و راست کردن پیمان همه سعد را قصه کرد و سعد بومحجن را بخواند و بندهایش بگشاد و به زبان بنواخت و گفت سوگند با خدای که دیگر بار ترا بشرب خمر ادب نکنیم. ابومحجن گفت سوگند با خدای که من نیز دیگر شراب نخورم. و این دو بیت بگفت: رأیت الخمر صالحه و فیها خصال تهلک الرجل الحلیما فلا والله اشربها حیاتی ولا اشفی بها ابداً سقیما. و تا مرگ این عهد نگاه داشت. وفات او را به آذربایجان و گروهی بجرجان گفته اند و هیثم بن عدی از مردی روایت کرد که وی بآذربایجان یا گرگان قبر بومحجن بدید، سه بنه رز بروی روئیده و شاخها و برگها بر گور گسترده و خوشه ها فروهشته و بر سنگ نبشته: هذا قبر ابی محجن الثقفی. مرد گوید چون این گور و تاکها بدیدم از بیت بومحجن مرایاد آمد که گفت ((اذا مت فادفنی الی جنب کرمه...)) و در عجب شدم و از خدای تعالی آمرزش او خواستم. و هم ابومحجن راست: لاتسأل الناس عن مالی و کثرته و سائل الناس عن حزمی و عن خلقی القوم اعلم انی من سراتهم اذا تطیش ید الرعدیده الفرق قد ارکب الهول مسدولاً عساکره و اکتم السر فیه ضربه العنق اعطی السنان غداه الروح حصته و حامل الرمح ارویه من العلق سیکثر المال یوماً بعد قلته و یکتسی العود بعدالیبس بالورق. و ابوالمحامد محمود بن عمر الجوهری الصائغ الهروی به قصیدۀ نونیۀ خود در بیت ذیل نام بومحجن یاد کرده است و خود را بدو ماننده شمرده است: چو جنی زان نهان باشم که در فضلم چو ابن الجن چومحجن چفته زان باشم که درشعرم چوبوالمحجن
ثقفی. صحابی است. و در نام او خلاف است، بعضی مالک بن حبیب گفتند و برخی عبدالله بن حبیب بن عمرو بن عمیر و گروهی گفتند نام او کنیت اوست. آنگاه که جیش مسلمانان در سال هشتم هجرت بطائف شد او با سپاه مشرکین بود و بسنۀ نهم با همه قوم خود مسلمانی گرفت. او از رسول صلوات الله علیه و سلم این حدیث شنوده و روایت کرده است: پس از خود بر امّت خویش از سه چیز بیم دارم، ایمان به احکام نجوم و تکذیب اختیار آدمی و ستم پیشوایان. ابومحجن بجاهلیت و هم در اسلام از ابطال و شجعان بشمار بود و شعر او بس دلنشین و بدیع است. لیکن بادین مسلمانی مولع بشرب خمر بود و بهیچ نکوهش و ردعی از انهماک در شراب بازنمی ایستاد چنانکه بشعر گفت: اذا مِت ّ فادفنّی الی جنب کرمه تروّی عظامی بعد موتی عروقها و لاتدفننّی بالفلاه فاننی اخاف ُ اذا ما مِت ّ اَن لااذوقها. و عمر بن الخطاب در خلافت خویش هفت هشت کرّت بر وی حدّ خمرراند و بآخر از بسیاری ستیهندگی او در ادمان خمر درحراست حارسی بیکی جزیره نفی کرد و او در راه اندیشۀ کشتن نگاهبان خویش کرد و مرد قصد او دریافت و از وی بگریخت و نزد عمر شد و قصه بازگفت و ابومحجن از همان راه بسپاه سعد بن ابی وقاص پیوست و سعد در این وقت از دست عمر سپهسالار جیش بود بقادسیه. عمر بسعد نوشت تا ابومحجن را بازدارد و او بفرمان خلیفه ابومحجن رابند کرد. و بروز ناطف که ایرانیان جیش عرب را درپیچیدند ابومحجن از خیمه مینگریست و از اینکه بیاری مسلمانان رفتن نمیتوانست رنج می برد و ابیات زیرین بگفت: کفی حزنا ان ترتدی الخیل بالقنا و اترک مشدوداعلی ّ وثاقیا اذا قمت عنانی الحدید و غلقت مصارع دونی قد تصم المنادیا و قد کنت ذامال کثیر و اخوه فقد ترکونی واحدا لا اخا لیا و قد شف ّ جسمی اننی کل ّ شارق اعالج کبلا مصمتا قد برانیا فللّه درّی یوم اترک موثقا و یذهل عنی اثرتی و رجالیا حسبنا عن الحرب العوان و قد بدت و اعمال غیری یوم ذاک العوالیا فللّه عهد لااخیس بعهده لئن فرجت الاّ ازور الحوانیا. و بنزد اُم ّولدِ سعد کس فرستاد و درخواست تا فرمان کند که بند از وی برگیرند و اسب و سلاح دهند و گفت بجنگ شوم اگر شهادت یابم و اگر نه بازگردم و بدست خود بند بر پای نهم. و زن عهد او استوار داشت و بند از وی بگشادند سلاح بداد و او هم بر اسب سعد، بلقانام برنشست و نیزه برگرفت و بمیدان شد و جنگی درپیوست سخت مردانه و دل سپاه بازآورد و سپاه عرب اورا ندانستند و با خود گفتند ایدون این ملکی است که خدای جل شأنه فروفرستاده است یاری اسلام را. و سعد را بدین روز جراحتی بود که با آن بحرب نتوانستی شد و خالد بن عرفطه را بجای خویش بسپاهسالاری بیرون کرد و خود بر کوهکی از ریگ برشد، دور از حرب جای و فتور و سستی عرب و جلادت سپاه ایران و دررسیدن سواری مجهول و مردانگیهای او بدید و وی نیز بومحجن را ندانست و میاندیشید که جهش های اسب، بلقا را ماند و طعن ها چون طعن بومحجن باشد و لیکن این نتواند بودن چه بلقا به شکال و بومحجن به بند اندر است. شبانگاه چون دو لشکر باز جای شدند ابومحجن راست کردن پیمان را از پیش بخیمۀ محبس خود شتافت و سلاح بگشاد و بند بر پای نهاد و وعدتمام کرد و سعد نیز از ریگ بخیمه شد و زن از وی پرسید که امروز آسیای جنگ چون گشت و دست که را بود و سعد غلبۀ ایرانیان را بار نخست و پدید آمدن مردی ناشناس بر ابلقی و دلیریهای او و قوّت گرفتن مسلمانان باوی بیان کرد و بآخر گفت اگر نه بلقا در شکال و بومحجن در بند بود گفتمی اسب بلقاء و سوار بومحجن است ازبسیاری شباهت که در میان بود. زن گفت سوگند با خدای که همچنان است و پیام ابومحجن را بدو و سلاح و اسب خواستن و پیمان ببازگشت بستن و راست کردن پیمان همه سعد را قصه کرد و سعد بومحجن را بخواند و بندهایش بگشاد و به زبان بنواخت و گفت سوگند با خدای که دیگر بار ترا بشرب خمر ادب نکنیم. ابومحجن گفت سوگند با خدای که من نیز دیگر شراب نخورم. و این دو بیت بگفت: رأیت الخمر صالحه و فیها خصال تهلک الرجل الحلیما فلا والله اشربها حیاتی ولا اشفی بها ابداً سقیما. و تا مرگ این عهد نگاه داشت. وفات او را به آذربایجان و گروهی بجرجان گفته اند و هیثم بن عدی از مردی روایت کرد که وی بآذربایجان یا گرگان قبر بومحجن بدید، سه بنه رز بروی روئیده و شاخها و برگها بر گور گسترده و خوشه ها فروهشته و بر سنگ نبشته: هذا قبر ابی محجن الثقفی. مرد گوید چون این گور و تاکها بدیدم از بیت بومحجن مرایاد آمد که گفت ((اذا مت فادفنی الی جنب کرمه...)) و در عجب شدم و از خدای تعالی آمرزش او خواستم. و هم ابومحجن راست: لاتسأل الناس عن مالی و کثرته و سائل الناس عن حزمی و عن خلقی القوم اعلم انی من سراتهم اذا تطیش ید الرعدیده الفرق قد ارکب الهول مسدولاً عساکره و اکتم السر فیه ضربه العنق اعطی السنان غداه الروح حصته و حامل الرمح ارویه من العلق سیکثر المال یوماً بعد قلته و یکتسی العود بعدالیبس بالورق. و ابوالمحامد محمود بن عمر الجوهری الصائغ الهروی به قصیدۀ نونیۀ خود در بیت ذیل نام بومحجن یاد کرده است و خود را بدو ماننده شمرده است: چو جنی زان نهان باشم که در فضلم چو ابن الجن چومحجن چفته زان باشم که درشعرم چوبوالمحجن
محدث است. او از ابن عمر و جابر بن زید و ابن الزبیر و ابی العالیه وانس روایت کرده و از او معتمر بن سلیمان حدیث کند. واژه ی محدث از ریشه ’حدیث’ گرفته شده و به کسی اطلاق می شود که تخصص در نقل، حفظ و تحلیل احادیث دارد. این فرد معمولاً بر متون حدیثی مسلط است و می تواند صحیح را از ضعیف تشخیص دهد. محدثان نقش نگهدارنده سنت نبوی را داشتند و از طریق کتابت یا روایت شفاهی، احادیث را به نسل های بعدی منتقل کردند. برخی از معروف ترین محدثان عبارتند از بخاری، مسلم، ترمذی و نسائی. محدث است و ابن المبارک از او روایت کند. واژه محدث در علم حدیث به کسی اطلاق می شود که توانایی بررسی و نقد حدیث را داراست. این افراد با استفاده از دانش وسیع در زمینه راویان، طبقات مختلف آنان، و شواهد مختلف، صحت یا سقم یک روایت را تعیین می کنند. محدثان با برقراری استانداردهای دقیق علمی، به مسلمانان کمک کردند تا از احادیث صحیح بهره برداری کنند و از اشتباهات جلوگیری نمایند. محدث است. او از ابن سیرین و از او مسعده روایت کند. در جامعه اسلامی، محدثانی که قادر به تجزیه و تحلیل دقیق روایات پیامبر اسلام و اهل بیت بودند، از احترام ویژه ای برخوردار بودند. آنان با بررسی دقیق اسناد و مدارک روایات، سبب تثبیت اصول دینی و جلوگیری از انتشار احادیث نادرست یا جعلی شدند. در نتیجه، محدثان نقشی اساسی در تدوین منابع حدیثی معتبر ایفا کردند.
محدث است. او از ابن عمر و جابر بن زید و ابن الزبیر و ابی العالیه وانس روایت کرده و از او معتمر بن سلیمان حدیث کند. واژه ی محدث از ریشه ’حدیث’ گرفته شده و به کسی اطلاق می شود که تخصص در نقل، حفظ و تحلیل احادیث دارد. این فرد معمولاً بر متون حدیثی مسلط است و می تواند صحیح را از ضعیف تشخیص دهد. محدثان نقش نگهدارنده سنت نبوی را داشتند و از طریق کتابت یا روایت شفاهی، احادیث را به نسل های بعدی منتقل کردند. برخی از معروف ترین محدثان عبارتند از بخاری، مسلم، ترمذی و نسائی. محدث است و ابن المبارک از او روایت کند. واژه محدث در علم حدیث به کسی اطلاق می شود که توانایی بررسی و نقد حدیث را داراست. این افراد با استفاده از دانش وسیع در زمینه راویان، طبقات مختلف آنان، و شواهد مختلف، صحت یا سقم یک روایت را تعیین می کنند. محدثان با برقراری استانداردهای دقیق علمی، به مسلمانان کمک کردند تا از احادیث صحیح بهره برداری کنند و از اشتباهات جلوگیری نمایند. محدث است. او از ابن سیرین و از او مسعده روایت کند. در جامعه اسلامی، محدثانی که قادر به تجزیه و تحلیل دقیق روایات پیامبر اسلام و اهل بیت بودند، از احترام ویژه ای برخوردار بودند. آنان با بررسی دقیق اسناد و مدارک روایات، سبب تثبیت اصول دینی و جلوگیری از انتشار احادیث نادرست یا جعلی شدند. در نتیجه، محدثان نقشی اساسی در تدوین منابع حدیثی معتبر ایفا کردند.
خداش بن عیاش کوفی. محدث است. در قرون نخست اسلام، محدث بودن نشانه ای از علم، دیانت، و تعهد علمی بود. این افراد با طی کردن سفرهای طولانی برای شنیدن یک حدیث از راوی معتبر، نشان دادند که حفظ و انتقال سنت پیامبر برایشان امری حیاتی است. به همین دلیل است که کتب معتبر حدیثی با وسواس علمی فراوان تدوین شده اند و محدثان در این مسیر، سنگ بنای این علوم را بنا نهادند.
خداش بن عیاش کوفی. محدث است. در قرون نخست اسلام، محدث بودن نشانه ای از علم، دیانت، و تعهد علمی بود. این افراد با طی کردن سفرهای طولانی برای شنیدن یک حدیث از راوی معتبر، نشان دادند که حفظ و انتقال سنت پیامبر برایشان امری حیاتی است. به همین دلیل است که کتب معتبر حدیثی با وسواس علمی فراوان تدوین شده اند و محدثان در این مسیر، سنگ بنای این علوم را بنا نهادند.
عبدالله بن عبیدالله العربی. محدث است. محدثان با جمع آوری احادیث صحیح و نقد اسناد روایات، مهم ترین منابع دینی مسلمانان را تدوین کردند. این افراد با مطالعه و بررسی دقیق تاریخ نگاری های حدیثی، به طور دقیق احادیث را از هم تفکیک کرده و از آن ها برای تبیین اصول دینی و فقهی استفاده کردند. وجود محدثان در تاریخ اسلام سبب شد تا سنت پیامبر به صورت صحیح و قابل اطمینان به مسلمانان منتقل شود.
عبدالله بن عبیدالله العربی. محدث است. محدثان با جمع آوری احادیث صحیح و نقد اسناد روایات، مهم ترین منابع دینی مسلمانان را تدوین کردند. این افراد با مطالعه و بررسی دقیق تاریخ نگاری های حدیثی، به طور دقیق احادیث را از هم تفکیک کرده و از آن ها برای تبیین اصول دینی و فقهی استفاده کردند. وجود محدثان در تاریخ اسلام سبب شد تا سنت پیامبر به صورت صحیح و قابل اطمینان به مسلمانان منتقل شود.
نوح بن ربیعه. تابعی است. تابعی عنوانی است که در تاریخ اسلامی به مسلمانان نسل دوم داده می شود، کسانی که پیامبر اسلام را ندیدند اما با صحابه معاشرت داشتند. تابعین از نظر علمی، دینی و اخلاقی در مرتبه بالایی قرار داشتند و بسیاری از آنان شاگرد مستقیم بزرگان صحابه بودند. نقش آن ها در تدوین احادیث، احکام فقهی و تفاسیر قرآنی غیرقابل انکار است و آثارشان تا به امروز مورد استفاده قرار می گیرد.
نوح بن ربیعه. تابعی است. تابعی عنوانی است که در تاریخ اسلامی به مسلمانان نسل دوم داده می شود، کسانی که پیامبر اسلام را ندیدند اما با صحابه معاشرت داشتند. تابعین از نظر علمی، دینی و اخلاقی در مرتبه بالایی قرار داشتند و بسیاری از آنان شاگرد مستقیم بزرگان صحابه بودند. نقش آن ها در تدوین احادیث، احکام فقهی و تفاسیر قرآنی غیرقابل انکار است و آثارشان تا به امروز مورد استفاده قرار می گیرد.
شعیب بن حسین اندلسی. یکی از کبار شیوخ متصوفه. مولد او به قطنیاته قریه ای به اشبیلیه است. ابوین او تهیدست و بی چیز بودند و او پس از درس قرآن شغل جولاهی آموخت لیکن دل او بدین شغل آرام نمی یافت و در خود شوقی وافر بعلم می دید عاقبت بقصد فراگرفتن علوم و آداب به فاس که در این وقت مجمع علما و دانشمندان بسیار بود شد و بدانجادر علوم نقلیه و عقلیّه بمرتبۀ قصوی رسید و سپس خاطر او بطریقت تصوف گرائید و با ریاضات و مجاهدات بدانجا رسید که اصحاب و مریدان او را قطب و غوث وقت گفتند و پس از سالی چند بزیارت خانه شد و درک صحبت شیخ عبدالقادر گیلانی کرد و چون بازگشت به بجایه اقامت گزید و مردم از هر سو روی به وی کردند تا آنجا که سلطان موحدی ابویوسف یعقوب بن منصور از نفوذ کلمه و کثرت اصحاب و هواداران وی متوهم گشت و در سال 549 هجری قمریاز والی بجایه درخواست تا شیخ را نزد او به تلمسان فرستد و شیخ با گروهی از مریدان عازم تلمسان شد و در چند فرسنگی آنجا برباط عباذ که برساحل رود اسر است درگذشت و جسد وی را در رباط بخاک سپردند قبر او هم تا به امروز مزار است. و محمد الناصر بن ابویوسف یعقوب المنصور بر قبر او قبه ای کرد و هریک از ملوک و امراء چیزی بر آن افزودند
شعیب بن حسین اندلسی. یکی از کبار شیوخ متصوفه. مولد او به قطنیاته قریه ای به اشبیلیه است. ابوین او تهیدست و بی چیز بودند و او پس از درس قرآن شغل جولاهی آموخت لیکن دل او بدین شغل آرام نمی یافت و در خود شوقی وافر بعلم می دید عاقبت بقصد فراگرفتن علوم و آداب به فاس که در این وقت مجمع علما و دانشمندان بسیار بود شد و بدانجادر علوم نقلیه و عقلیّه بمرتبۀ قصوی رسید و سپس خاطر او بطریقت تصوف گرائید و با ریاضات و مجاهدات بدانجا رسید که اصحاب و مریدان او را قطب و غوث وقت گفتند و پس از سالی چند بزیارت خانه شد و درک صحبت شیخ عبدالقادر گیلانی کرد و چون بازگشت به بجایه اقامت گزید و مردم از هر سو روی به وی کردند تا آنجا که سلطان موحدی ابویوسف یعقوب بن منصور از نفوذ کلمه و کثرت اصحاب و هواداران وی متوهم گشت و در سال 549 هجری قمریاز والی بجایه درخواست تا شیخ را نزد او به تِلمسان فرستد و شیخ با گروهی از مریدان عازم تلمسان شد و در چند فرسنگی آنجا برباط عباذ که برساحل رود اسر است درگذشت و جسد وی را در رباط بخاک سپردند قبر او هم تا به امروز مزار است. و محمد الناصر بن ابویوسف یعقوب المنصور بر قبر او قبه ای کرد و هریک از ملوک و امراء چیزی بر آن افزودند
ابن سیربن. از روات است و عمار بن سیف از او روایت کند. در تاریخ اسلام، روات به عنوان افرادی شناخته می شوند که از پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) احادیث نقل کرده اند و در این مسیر، از دقت و امانت داری ویژه ای برخوردار بوده اند. این افراد با تحلیل دقیق سندهای حدیث، از صحت و اصالت روایات اطمینان حاصل کرده اند و در نتیجه به حفظ سنت نبوی کمک کرده اند.
ابن سیربن. از روات است و عمار بن سیف از او روایت کند. در تاریخ اسلام، روات به عنوان افرادی شناخته می شوند که از پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) احادیث نقل کرده اند و در این مسیر، از دقت و امانت داری ویژه ای برخوردار بوده اند. این افراد با تحلیل دقیق سندهای حدیث، از صحت و اصالت روایات اطمینان حاصل کرده اند و در نتیجه به حفظ سنت نبوی کمک کرده اند.
یزید بن کیسان. محدث است. محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد.
یزید بن کیسان. محدث است. محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد.
حصین بن نمیر. تابعی است. در تاریخ اسلام، تابعی به کسی گفته می شود که با صحابیان پیامبر (ص) همنشینی داشته و از آن ها دانش دینی و سنت نبوی را فرا گرفته است، ولی خود موفق به دیدار پیامبر نشده است. تابعین با اخلاص، تقوا و علم خود در میان مسلمانان جایگاه بزرگی یافتند و تأثیر زیادی در شکل گیری علوم اسلامی از جمله فقه، حدیث و تفسیر داشتند. آنان را پل ارتباطی میان نسل اول و دوم مسلمانان می دانند.
حصین بن نمیر. تابعی است. در تاریخ اسلام، تابعی به کسی گفته می شود که با صحابیان پیامبر (ص) همنشینی داشته و از آن ها دانش دینی و سنت نبوی را فرا گرفته است، ولی خود موفق به دیدار پیامبر نشده است. تابعین با اخلاص، تقوا و علم خود در میان مسلمانان جایگاه بزرگی یافتند و تأثیر زیادی در شکل گیری علوم اسلامی از جمله فقه، حدیث و تفسیر داشتند. آنان را پل ارتباطی میان نسل اول و دوم مسلمانان می دانند.
هلال بن سلیمان. محدث است. یکی از ویژگی های بارز محدثان، دقت در نقل حدیث همراه با بررسی دقیق زنجیره راویان بود. آنان با استفاده از فنون پیشرفته نقد حدیث، توانستند روایات صحیح را از میان انبوهی از احادیث جعلی یا ضعیف جدا کنند. محدث کسی بود که با بررسی دقیق سند (اسناد روایت)، متن حدیث، و تطبیق آن با منابع دیگر، به راستی آزمایی سنت پیامبر اسلام می پرداخت و آن را حفظ می کرد.
هلال بن سلیمان. محدث است. یکی از ویژگی های بارز محدثان، دقت در نقل حدیث همراه با بررسی دقیق زنجیره راویان بود. آنان با استفاده از فنون پیشرفته نقد حدیث، توانستند روایات صحیح را از میان انبوهی از احادیث جعلی یا ضعیف جدا کنند. محدث کسی بود که با بررسی دقیق سند (اسناد روایت)، متن حدیث، و تطبیق آن با منابع دیگر، به راستی آزمایی سنت پیامبر اسلام می پرداخت و آن را حفظ می کرد.
مهدی. عبیدالله بن حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام. رجوع به عبیدالله مهدی بن حسن.... شود حسن بن علی بن احمد بن محمد بن خلف بن حیان بن صدقۀ اهوازی بغدادی. شاعر معروف به ابن وکیع. رجوع به حسن... و رجوع به ابن وکیع ابومحمد حسن... شود عبیدالله مهدی بن حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب، علیهم السلام. رجوع به عبیدالله... شود جمال الدین عبدالله بن یوسف. رجوع به عبدالله بن یوسف بن احمد بن عبدالله بن هشام المصری و رجوع به ابن هشام جمال الدین ابومحمد عبدالله... شود خفاف. از شیوخ تصوف در اواخر مائۀ سیم و اوائل مائۀ چهارم. معاصر شیخ ابوعبدالله خفیف و ابن سعدان و مؤمل. رجوع بنامۀ دانشوران ج 4 ص 84 شود ابن عبدالباقی البغدادی الفرضی. معروف به قاضی البیمارستان. او راست: شرح مقالۀ عاشرۀ اصول اقلیدس. رجوع بتاریخ الحکماء قفطی، چ لیپزیک شود عبدالله بن احمد بن علی بن الحسن بن ابراهیم طباطبابن اسماعیل... معروف به ابن طباطبا. رجوع به عبدالله... و رجوع به ابن طباطبا... شود یوسف بن ابی سعید الحسن بن عبدالله بن المرزبان السیرافی النحوی اللغوی الاخباری. رجوع به یوسف بن ابی سعید... و رجوع به سیرافی... شود ابن عبدالبر. عبدالله بن یوسف بن عبدالله قرطبی. رجوع به عبدالله بن یوسف بن عبدالله... و رجوع به ابن عبدالبر عبدالله بن یوسف... شود ابن وکیع شاعر اهوازی بغدادی. رجوع به حسن بن علی بن احمد بن محمد بن خلف بن حیان بن صدقه، و رجوع به ابن وکیع ابومحمد حسن... شود علی بن الحسین بن علی سیدالساجدین سلام الله علیهم. و دو کنیت دیگر آن حضرت ابوبکر و ابوالحسن است. رجوع به علی بن الحسین... شود کعب بن عجره الأنصاری. صحابی است و از اهل بیعت رضوان. وفات به سال 52 هجری قمری رجوع به حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 238 شود عبدالله بن محمد بن السید نحوی لغوی. معروف به بطلیوسی. رجوع به عبدالله... و رجوع به ابن السید ابومحمد عبدالله.... شود عبدالله بن یوسف بن عبدالله قرطبی. رجوع به عبدالله بن یوسف بن عبدالله... و رجوع به ابن عبدالبر عبدالله بن یوسف... شود حسین بن احمد بن یعقوب همدانی معروف به ابن حائک. رجوع به حسین... شود و این نام بنا به بعض روایات است و مشهور حسن است عبدالله بن عبدالرحمن هاشمی مصری مشهور به ابن عقیل و ملقب به بهاءالدین. رجوع به عبدالله... و رجوع به ابن عقیل... شود ابن سید. عبدالله بن محمد بن سید بطلیوسی بلنسی مغربی. ادیب نحوی. رجوع به ابن سید ابومحمد.. و رجوع به عبدالله... شود عبدالله بن احمد بن محمد بن قدامۀ دمشقی. ملقب بموفق الدین. رجوع به ابن قدامه موفق الدین... و رجوع به عبدالله... شود عبدالله بن القاسم بن المظفر بن علی بن القاسم الشهرزوری. ملقب به مرتضی پدر قاضی کمال الدین. رجوع به عبدالله.... شود عبدالله بن یوسف بن احمد بن عبدالله بن هشام المصری. رجوع به ابن هشام جمال الدین ابومحمد... و رجوع به عبدالله... شود عبدالله بن یوسف بن عبدالله بن یوسف بن محمد بن حیّویه الجوینی. فقیه شافعی. پدر امام الحرمین. رجوع به عبدالله... شود عبدالله بن مسلم بن قتیبۀ دینوری یا مروزی معروف به ابن قتیبۀ نحوی. رجوع به ابن قتیبه... و رجوع به عبدالله... شود ابن ابی الاصبع. زکی الدین عبدالعظیم شاعر قیروانی. رجوع به ابن ابی الاصبع ابومحمد... و رجوع به عبدالعظیم... شود ابن قدامه عبدالرحمن بن محمد. ملقب به شمس الدین. رجوع به ابن قدامه ابومحمد شمس الدین و رجوع به عبدالرحمن... شود عبدالله بن بری بن عبدالجبار مقدسی بصری معروف به ابن برّی. رجوع به عبدالله... و رجوع به ابن برّی ابومحمد... شود دعوان بن علی بن حماد جبائی. از مردم جبّا قریه ای به نهروان یکی از کبار قراء عراق. رجوع به دعوان بن علی... شود حسن بن علی بن حسن بن علی بن عمر الاشرف بن امام زین العابدین علیه السلام ملقب به ناصر کبیر. رجوع به حسن... شود محمد بن حسن بلخی متخلص بمعروفی. بعضی کنیت او را ابومحمد آورده اند. رجوع به ابوعبدالله محمد بن حسن بلخی... شود ابن عبدالحکم. عبدالله بن عبدالحکم بن اعین. فقیه مالکی مصری. رجوع به عبدالله... و رجوع به ابن عبدالحکم... شود مسعدی وکیل آلتونتاش خوارزمشاه در غزنه بزمان مسعود بن مودود. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 321 و 322 و 323 شود ابن قدامه. عبدالله بن احمد بن محمد بن قدامه دمشقی. رجوع به ابن قدامه موفق الدین... و رجوع به عبدالله... شود عبدالله بن احمد بن احمد بن احمد بغدادی معروف به ابن خشاب نحوی. رجوع به عبدالله... و رجوع به ابن خشاب... شود جعفر بن احمد بن حسین بن احمد بن جعفر سراج قاری. معروف به ابن سراج بغدادی. شاعر و ادیب. رجوع به جعفر... شود علوی. یکی از شرفای نیشابور به روزگار محمود سبکتکین و پسر اومسعود. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 35 و 45 شود حبیب زاهد، صاحب حسن. تابعی است. و این همان حبیب عجمی است که بدست حسن بصری توبه کرد. رجوع به حبیب عجمی شود عبدالله بن سلیمان بن داود. معروف به ابن حوطالله. رجوع به عبدالله... و رجوع به ابن حوطالله ابومحمد... شود ابن هشام. رجوع به عبدالله بن یوسف بن احمد بن عبدالله بن هشام مصری، و رجوع به ابن هشام جمال الدین... شود بهاءالدین عبدالله بن عبدالرحمن هاشمی مصری. معروف به ابن عقیل. رجوع به ابن عقیل و رجوع به عبدالله... شود عبدالحمید ابوالفضل بن واسعبن ترک الختلی الحاسب. رجوع به عبدالحمید ابوالفضل بن واسع... شود. (ابن الندیم) عبدالعظیم بن ابی الاصبع. ملقب به زکی الدین شاعر. رجوع به ابن ابی الاصبع... و رجوع به عبدالعظیم... شود عماره بن ابی الحسن علی بن زیدان بن احمد حکمی یمنی. ملقب به نجم الدین شاعر مشهور. رجوع به عماره... شود ابن بیطار. عبدالله بن احمد ضیاءالدین بن بیطار. رجوع به عبدالله... و رجوع به ابن بیطار ابومحمد... شود عبدالمجیدبن عبدون یابری اندلسی و معروف به ابن عبدون. رجوع به ابن عبدون... و رجوع به عبدالمجید... شود بسطامی. به روزگار محمود سبکتکین و پسر او مسعود قضاء گرگان داشت. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 345 شود
مهدی. عبیدالله بن حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام. رجوع به عبیدالله مهدی بن حسن.... شود حسن بن علی بن احمد بن محمد بن خلف بن حیان بن صدقۀ اهوازی بغدادی. شاعر معروف به ابن وکیع. رجوع به حسن... و رجوع به ابن وکیع ابومحمد حسن... شود عبیدالله مهدی بن حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب، علیهم السلام. رجوع به عبیدالله... شود جمال الدین عبدالله بن یوسف. رجوع به عبدالله بن یوسف بن احمد بن عبدالله بن هشام المصری و رجوع به ابن هشام جمال الدین ابومحمد عبدالله... شود خفاف. از شیوخ تصوف در اواخر مائۀ سیم و اوائل مائۀ چهارم. معاصر شیخ ابوعبدالله خفیف و ابن سعدان و مؤمل. رجوع بنامۀ دانشوران ج 4 ص 84 شود ابن عبدالباقی البغدادی الفرضی. معروف به قاضی البیمارستان. او راست: شرح مقالۀ عاشرۀ اصول اقلیدس. رجوع بتاریخ الحکماء قفطی، چ لیپزیک شود عبدالله بن احمد بن علی بن الحسن بن ابراهیم طباطبابن اسماعیل... معروف به ابن طباطبا. رجوع به عبدالله... و رجوع به ابن طباطبا... شود یوسف بن ابی سعید الحسن بن عبدالله بن المرزبان السیرافی النحوی اللغوی الاخباری. رجوع به یوسف بن ابی سعید... و رجوع به سیرافی... شود ابن عبدالبر. عبدالله بن یوسف بن عبدالله قرطبی. رجوع به عبدالله بن یوسف بن عبدالله... و رجوع به ابن عبدالبر عبدالله بن یوسف... شود ابن وکیع شاعر اهوازی بغدادی. رجوع به حسن بن علی بن احمد بن محمد بن خلف بن حیان بن صدقه، و رجوع به ابن وکیع ابومحمد حسن... شود علی بن الحسین بن علی سیدالساجدین سلام الله علیهم. و دو کنیت دیگر آن حضرت ابوبکر و ابوالحسن است. رجوع به علی بن الحسین... شود کعب بن عجره الأنصاری. صحابی است و از اهل بیعت رضوان. وفات به سال 52 هجری قمری رجوع به حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 238 شود عبدالله بن محمد بن السید نحوی لغوی. معروف به بطلیوسی. رجوع به عبدالله... و رجوع به ابن السید ابومحمد عبدالله.... شود عبدالله بن یوسف بن عبدالله قرطبی. رجوع به عبدالله بن یوسف بن عبدالله... و رجوع به ابن عبدالبر عبدالله بن یوسف... شود حسین بن احمد بن یعقوب همدانی معروف به ابن حائک. رجوع به حسین... شود و این نام بنا به بعض روایات است و مشهور حسن است عبدالله بن عبدالرحمن هاشمی مصری مشهور به ابن عقیل و ملقب به بهاءالدین. رجوع به عبدالله... و رجوع به ابن عقیل... شود ابن سید. عبدالله بن محمد بن سید بطلیوسی بلنسی مغربی. ادیب نحوی. رجوع به ابن سید ابومحمد.. و رجوع به عبدالله... شود عبدالله بن احمد بن محمد بن قدامۀ دمشقی. ملقب بموفق الدین. رجوع به ابن قدامه موفق الدین... و رجوع به عبدالله... شود عبدالله بن القاسم بن المظفر بن علی بن القاسم الشهرزوری. ملقب به مرتضی پدر قاضی کمال الدین. رجوع به عبدالله.... شود عبدالله بن یوسف بن احمد بن عبدالله بن هشام المصری. رجوع به ابن هشام جمال الدین ابومحمد... و رجوع به عبدالله... شود عبدالله بن یوسف بن عبدالله بن یوسف بن محمد بن حیّویه الجوینی. فقیه شافعی. پدر امام الحرمین. رجوع به عبدالله... شود عبدالله بن مسلم بن قتیبۀ دینوری یا مروزی معروف به ابن قتیبۀ نحوی. رجوع به ابن قتیبه... و رجوع به عبدالله... شود ابن ابی الاصبع. زکی الدین عبدالعظیم شاعر قیروانی. رجوع به ابن ابی الاصبع ابومحمد... و رجوع به عبدالعظیم... شود ابن قدامه عبدالرحمن بن محمد. ملقب به شمس الدین. رجوع به ابن قدامه ابومحمد شمس الدین و رجوع به عبدالرحمن... شود عبدالله بن بری بن عبدالجبار مقدسی بصری معروف به ابن برّی. رجوع به عبدالله... و رجوع به ابن برّی ابومحمد... شود دعوان بن علی بن حماد جبائی. از مردم جُبّا قریه ای به نهروان یکی از کبار قراء عراق. رجوع به دعوان بن علی... شود حسن بن علی بن حسن بن علی بن عمر الاشرف بن امام زین العابدین علیه السلام ملقب به ناصر کبیر. رجوع به حسن... شود محمد بن حسن بلخی متخلص بمعروفی. بعضی کنیت او را ابومحمد آورده اند. رجوع به ابوعبدالله محمد بن حسن بلخی... شود ابن عبدالحکم. عبدالله بن عبدالحکم بن اعین. فقیه مالکی مصری. رجوع به عبدالله... و رجوع به ابن عبدالحکم... شود مسعدی وکیل آلتونتاش خوارزمشاه در غزنه بزمان مسعود بن مودود. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 321 و 322 و 323 شود ابن قدامه. عبدالله بن احمد بن محمد بن قدامه دمشقی. رجوع به ابن قدامه موفق الدین... و رجوع به عبدالله... شود عبدالله بن احمد بن احمد بن احمد بغدادی معروف به ابن خشاب نحوی. رجوع به عبدالله... و رجوع به ابن خشاب... شود جعفر بن احمد بن حسین بن احمد بن جعفر سراج قاری. معروف به ابن سراج بغدادی. شاعر و ادیب. رجوع به جعفر... شود علوی. یکی از شرفای نیشابور به روزگار محمود سبکتکین و پسر اومسعود. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 35 و 45 شود حبیب زاهد، صاحب حسن. تابعی است. و این همان حبیب عجمی است که بدست حسن بصری توبه کرد. رجوع به حبیب عجمی شود عبدالله بن سلیمان بن داود. معروف به ابن حوطالله. رجوع به عبدالله... و رجوع به ابن حوطالله ابومحمد... شود ابن هشام. رجوع به عبدالله بن یوسف بن احمد بن عبدالله بن هشام مصری، و رجوع به ابن هشام جمال الدین... شود بهاءالدین عبدالله بن عبدالرحمن هاشمی مصری. معروف به ابن عقیل. رجوع به ابن عقیل و رجوع به عبدالله... شود عبدالحمید ابوالفضل بن واسعبن ترک الختلی الحاسب. رجوع به عبدالحمید ابوالفضل بن واسع... شود. (ابن الندیم) عبدالعظیم بن ابی الاصبع. ملقب به زکی الدین شاعر. رجوع به ابن ابی الاصبع... و رجوع به عبدالعظیم... شود عماره بن ابی الحسن علی بن زیدان بن احمد حکمی یمنی. ملقب به نجم الدین شاعر مشهور. رجوع به عماره... شود ابن بیطار. عبدالله بن احمد ضیاءالدین بن بیطار. رجوع به عبدالله... و رجوع به ابن بیطار ابومحمد... شود عبدالمجیدبن عبدون یابری اندلسی و معروف به ابن عبدون. رجوع به ابن عبدون... و رجوع به عبدالمجید... شود بسطامی. به روزگار محمود سبکتکین و پسر او مسعود قضاء گرگان داشت. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 345 شود
محدث است. و شعبه از او روایت کند. محدّث در علوم اسلامی به کسی گفته می شود که علاوه بر نقل حدیث، علم رجال، علم درایه، و فنون بررسی سند و متن حدیث را به خوبی می داند. این افراد در طول قرون اولیه اسلام، پایه گذاران نظام حدیثی بودند و با دسته بندی راویان، ایجاد شاخص های اعتماد و تفکیک احادیث صحیح از جعلی، علوم اسلامی را از تحریف حفظ کردند. وجود محدث در هر نسل نشانه پویایی دین اسلام بود.
محدث است. و شعبه از او روایت کند. محدّث در علوم اسلامی به کسی گفته می شود که علاوه بر نقل حدیث، علم رجال، علم درایه، و فنون بررسی سند و متن حدیث را به خوبی می داند. این افراد در طول قرون اولیه اسلام، پایه گذاران نظام حدیثی بودند و با دسته بندی راویان، ایجاد شاخص های اعتماد و تفکیک احادیث صحیح از جعلی، علوم اسلامی را از تحریف حفظ کردند. وجود محدث در هر نسل نشانه پویایی دین اسلام بود.
صحابی است. صحابی به فردی اطلاق می شود که در زمان حیات حضرت محمد (ص)، با ایشان دیدار داشته، به رسالت او ایمان آورده و در حال مسلمانی از دنیا رفته باشد. این افراد، حلقه نخست انتقال دهندگان وحی الهی و سنت پیامبر به نسل های بعدی مسلمانان بودند. مطالعه و شناخت زندگینامه صحابه برای پژوهش در حوزه های حدیث، تاریخ اسلام و تربیت دینی بسیار اهمیت دارد.
صحابی است. صحابی به فردی اطلاق می شود که در زمان حیات حضرت محمد (ص)، با ایشان دیدار داشته، به رسالت او ایمان آورده و در حال مسلمانی از دنیا رفته باشد. این افراد، حلقه نخست انتقال دهندگان وحی الهی و سنت پیامبر به نسل های بعدی مسلمانان بودند. مطالعه و شناخت زندگینامه صحابه برای پژوهش در حوزه های حدیث، تاریخ اسلام و تربیت دینی بسیار اهمیت دارد.
خلف بن حیان بلالی بصری الفرغانی. ملقب به احمر. شاعر و راویۀ ایرانی. پدر و مادر او هردو از مردم فرغانه. ابوعبیده معمر بن المثنی گوید: خلف احمر استاد اصمعی و معلم اهل بصره است. و اخفش گوید: هیچکس را داناتر بشعر از خلف احمر و شاگرد او اصمعی نبینم. و ابن سلام گوید: اجماع اصحاب ما برآن است که احمر در میدان شعر سوارتر از هر شاعر و راست روایت تر از هر راوی بود و ما آنگاه که از او خبری یا شعری میشنیدیم چنان بود که از صاحب آن شنیده باشیم. و شمر گوید: ابتکار سماع به بصره از احمر است. وابوالطیب عبدالواحد لغوی گوید که احمر شعرها از خویش میساخت و نسبت بعرب میکرد و هیچکس تمیز نمیتوانستند کردن. سپس پارسائی پیشه کرد و بهر شب قرآنی ختم میکرد. و از آن پس او را یکی از ملوک مالی عظیم داد تادر بیت شعری که در آن بگمان بودند رای خویش باز گوید و او از قبول مال و دخول در امر شعر سر باززد. او راست: دیوان شعر خود او و کتاب جبال العرب. اصمعی گوید: با او به مهمانی بودیم و ابن مناذر شاعر نیز بدانجا بود خلف را گفت یا ابامحرز اگر نابغه و امروءالقیس و زهیر درگذشته اند گفته های آنان بر جای است شعر من با اشعار آنان اندازه کن و بحق و عدالت حکم کن. خلف برآشفت و کاسۀ شوربائی که در پیش داشت برگرفت و به وی افکند و سراپای او بیالود و ابوالمناذر بخشم از مجلس بشد و سپس او را بشعر هجا گفت و او را از بشار بن برد حکایتی و میان او و ابی محمد یزیدی مهاجاتی است. و از شعر یزیدی چنین مینماید که او را در نحو نیز قدح معلی و ید طولی بوده و می گفته است من کسائی را نحو آموختم. وفات وی در حدود سال 180 هجری قمری بود. رجوع به معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 4 ص 180 شود فارسی. یکی از شیوخ عرفان از اصحاب ذوالنون مصری، بمائۀ سوم هجری. و اصل او از نواحی شیراز است. رجوع به نامۀ دانشوران ج 2 ص 395 شود
خلف بن حیان بلالی بصری الفرغانی. ملقب به احمر. شاعر و راویۀ ایرانی. پدر و مادر او هردو از مردم فرغانه. ابوعبیده معمر بن المثنی گوید: خلف احمر استاد اصمعی و معلم اهل بصره است. و اخفش گوید: هیچکس را داناتر بشعر از خلف احمر و شاگرد او اصمعی نبینم. و ابن سلام گوید: اجماع اصحاب ما برآن است که احمر در میدان شعر سوارتر از هر شاعر و راست روایت تر از هر راوی بود و ما آنگاه که از او خبری یا شعری میشنیدیم چنان بود که از صاحب آن شنیده باشیم. و شمر گوید: ابتکار سماع به بصره از احمر است. وابوالطیب عبدالواحد لغوی گوید که احمر شعرها از خویش میساخت و نسبت بعرب میکرد و هیچکس تمیز نمیتوانستند کردن. سپس پارسائی پیشه کرد و بهر شب قرآنی ختم میکرد. و از آن پس او را یکی از ملوک مالی عظیم داد تادر بیت شعری که در آن بگمان بودند رای خویش باز گوید و او از قبول مال و دخول در امر شعر سر باززد. او راست: دیوان شعر خود او و کتاب جبال العرب. اصمعی گوید: با او به مهمانی بودیم و ابن مناذر شاعر نیز بدانجا بود خلف را گفت یا ابامحرز اگر نابغه و امروءالقیس و زهیر درگذشته اند گفته های آنان بر جای است شعر من با اشعار آنان اندازه کن و بحق و عدالت حکم کن. خلف برآشفت و کاسۀ شوربائی که در پیش داشت برگرفت و به وی افکند و سراپای او بیالود و ابوالمناذر بخشم از مجلس بشد و سپس او را بشعر هجا گفت و او را از بشار بن برد حکایتی و میان او و ابی محمد یزیدی مهاجاتی است. و از شعر یزیدی چنین مینماید که او را در نحو نیز قدح معلی و ید طولی بوده و می گفته است من کسائی را نحو آموختم. وفات وی در حدود سال 180 هجری قمری بود. رجوع به معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 4 ص 180 شود فارسی. یکی از شیوخ عرفان از اصحاب ذوالنون مصری، بمائۀ سوم هجری. و اصل او از نواحی شیراز است. رجوع به نامۀ دانشوران ج 2 ص 395 شود
توبه بن نمر بن حرمله بن تغلب بن ربیعه الحضرمی البسّی. تابعی است و از لیث و جز او روایت کند و عم ّ وی حرث بن حرمله بن تغلب از علی علیه السلام و از اورجأ بن حیوه و عباس بن عتبه بن کلیب بن تغلب روایت کنند. و ابومحجن از بس ّ بطنی از حمیر و قاضی مصر بود. مفهوم تابعی در متون اسلامی اشاره به افرادی دارد که با اینکه پیامبر اسلام (ص) را ندیده اند، اما با صحابه زندگی کرده اند، از آن ها دانش گرفته اند و در انتقال آن به نسل های بعد نقش داشته اند. تابعین یکی از حلقه های مهم زنجیره ی سند در علم حدیث به شمار می روند. صداقت، تقوا و علم آنان باعث شده که در منابع حدیثی، نام و روایت هایشان بسیار مورد توجه و استناد قرار گیرد.
توبه بن نمر بن حرمله بن تغلب بن ربیعه الحضرمی البسّی. تابعی است و از لیث و جز او روایت کند و عم ّ وی حرث بن حرمله بن تغلب از علی علیه السلام و از اورجأ بن حیوه و عباس بن عتبه بن کلیب بن تغلب روایت کنند. و ابومحجن از بس ّ بطنی از حمیر و قاضی مصر بود. مفهوم تابعی در متون اسلامی اشاره به افرادی دارد که با اینکه پیامبر اسلام (ص) را ندیده اند، اما با صحابه زندگی کرده اند، از آن ها دانش گرفته اند و در انتقال آن به نسل های بعد نقش داشته اند. تابعین یکی از حلقه های مهم زنجیره ی سند در علم حدیث به شمار می روند. صداقت، تقوا و علم آنان باعث شده که در منابع حدیثی، نام و روایت هایشان بسیار مورد توجه و استناد قرار گیرد.