جدول جو
جدول جو

معنی ابومبارک - جستجوی لغت در جدول جو

ابومبارک(اَ مُ رَ)
ابن کامل خفاف. او راست: قسیم الروح
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُ مُ رَ)
ابوعبدالرحمن عبدالله مروزی. وفات 181 ه. ق. در خراسان میزیست و از محدثین تابعین است و در 63 سالگی درگذشت. در کتب عرفان و اخلاق، اخبار ونوادر و سخنان حکمت آمیز بسیار از او نقل کرده اند. محدثان در تاریخ اسلام نه تنها ناقلان حدیث بودند بلکه با دقت علمی، فنی و تاریخی که در تحلیل روایات داشتند، به طور مؤثری در تصحیح، تطبیق و پالایش احادیث نقش آفرینی کردند. آن ها به بررسی دقیق راویان، تحلیل متون روایات و مقایسه با سایر منابع معتبر پرداخته و به دین اسلام کمک کردند تا منابع دینی اش بدون هیچ گونه تحریف به نسل های بعدی منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ رِ)
طارق. محدث است و زهری از وی روایت کند. واژه ی محدث از ریشه ’حدیث’ گرفته شده و به کسی اطلاق می شود که تخصص در نقل، حفظ و تحلیل احادیث دارد. این فرد معمولاً بر متون حدیثی مسلط است و می تواند صحیح را از ضعیف تشخیص دهد. محدثان نقش نگهدارنده سنت نبوی را داشتند و از طریق کتابت یا روایت شفاهی، احادیث را به نسل های بعدی منتقل کردند. برخی از معروف ترین محدثان عبارتند از بخاری، مسلم، ترمذی و نسائی.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْمُ رَ)
زیت. روغن زیتون. (المرصّع)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ رَ)
محدث است. او از عطاء و از او یزید بن سنان روایت کرده است. محدثان در تاریخ اسلام نه تنها ناقلان حدیث بودند بلکه با دقت علمی، فنی و تاریخی که در تحلیل روایات داشتند، به طور مؤثری در تصحیح، تطبیق و پالایش احادیث نقش آفرینی کردند. آن ها به بررسی دقیق راویان، تحلیل متون روایات و مقایسه با سایر منابع معتبر پرداخته و به دین اسلام کمک کردند تا منابع دینی اش بدون هیچ گونه تحریف به نسل های بعدی منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
گرسنگی. (منتهی الارب). سغب. (المزهر).
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
ابن برعش. سلطان یمن از بنی حمیر. او پس از پدر خویش برعش مالک تخت و تاج شد و مدت پنجاه سال پادشاهی راند و بعضی گفته اند او در اواخر دولت خود بجانب شمال لشکر کشید و تا ظلمات برفت و براه درگذشت و امرا و ارکان دولت وی بیمن بازگشتند و پسر او موسوم به اقرن را بپادشاهی برداشتند. رجوع به حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 92 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ رِ)
آب. (مهذب الاسماء). ماء. (المرصّع)
لغت نامه دهخدا
حذّا. وی خالد بن مهران، مکنی به ابومبارک مولی آل عبدالله بن عامر است. لقب حذّا او را بدین جهت بود که با کفشگران می نشست و بنابر قولی حذّا از این جهت او را می گفتند که چون تکلم می کرد می گفت: ’احذّ علی هذا الحدیث’ مرگش در سال 141 هجری قمری اتفاق افتاد و از محدثین بود. (از پاورقی البیان و التبیین ج 1 ص 43 و مصاحف ص 143)
لغت نامه دهخدا