جدول جو
جدول جو

معنی ابولقیظ - جستجوی لغت در جدول جو

ابولقیظ
(اَ لَ)
مولی رسول الله صلوات الله علیه. صحابی است. از مردم نوبه یا حبشه. وی بزمان خلافت عمر بن الخطاب درگذشت. صحابی به یار و همراه پیامبر اسلام (ص) اطلاق می شود که در دوران حیات پیامبر با او ملاقات کرده، به اسلام گرویده و ایمان خود را حفظ کرده باشد. صحابه نقش مهمی در گسترش دین اسلام، انتقال احادیث و ثبت وقایع تاریخی دارند. بررسی زندگی صحابه یکی از ارکان مهم مطالعات اسلامی است و شناخت آنان به درک بهتر صدر اسلام کمک می کند.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ لُ بَ)
شرم مرد
لغت نامه دهخدا
(اَ ثِقْ قی)
سرکه. سک. سرکا. سته. خل ّ. (المزهر). ادام البیت
لغت نامه دهخدا
(اَ بو بِ)
از یونانی اپپلسن، شاید مصحف ابوبلسینا، فالج که جز اندامهای چهره هر دو شق تن را فراگیرد
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ قَ)
صحابیست. در تاریخ اسلام، صحابی عنوانی است که به یاران و همراهان راستین پیامبر اسلام (ص) داده می شود. این افراد در گسترش اسلام، نشر قرآن و حفظ سنت نبوی نقش بی بدیلی ایفا کردند. بسیاری از آنان در جنگ های صدر اسلام حضور داشتند و از اسلام دفاع کردند. صحابه ستون های اصلی جامعه اسلامی نخستین را تشکیل می دادند و در تاریخ اسلام جایگاه ویژه ای دارند.
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
او راست: کتاب المسائل المنثوره فی القرآن. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَرُ قَیْ یَ)
تمیم الداری بن اوس. صحابی است. صحابی در فقه اسلامی، فردی است که حضور جسمی و معنوی در کنار پیامبر اسلام (ص) داشته و مؤمن به او بوده است. این همراهی تنها در ظاهر خلاصه نمی شود، بلکه باید با ایمان قلبی و پایبندی عملی همراه باشد. صحابه از مهم ترین منابع شناخت سیره و احکام پیامبر هستند. صحابیان ناقلان اصلی سنت پیامبر و شاهدان زندهٔ تحولات صدر اسلام بودند.
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
حور. سپیدار. سفیدار. تبریزی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
حی بن هانی است
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
سگ. کلب.
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
صیفی بن اسلت انصاری. در نام او اختلافات است. بعضی او را از صحابه شمرده اند و جمعی گویند که او اسلام نیاورد. واژه صحابی به افرادی گفته می شود که در زمان حیات حضرت محمد (ص)، ایشان را ملاقات کرده و مسلمان شده اند. این افراد در ثبت سنت نبوی و گسترش اسلام نقش کلیدی داشته اند. وجود صحابه در جنگ ها، هجرت ها و فعالیت های اجتماعی صدر اسلام، بخش مهمی از تاریخ اسلامی را شکل داده است.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قصبه ای در مصر سفلی، واقع در شبه جزیره ای بهمان نام، دارای 200 تن سکنه و بارانداز مجاور آنجا نیز بهمان نام موسوم است. در 1798 تا 1801م. سه جنگ در آنجا وقوع یافت. جنگ اولی در باراندازمزبور میان سپاهیان فرانسه و امیرالبحر برویس و نلسون روی داد. در جنگ دویم که در ژوئیه 1799 واقع شد ناپلئون بناپارت 18000 سپاهیان ترک را در آنجا بدریاریخت و به آخر روز کلبر سردار مشهور فرانسه بناپارت را در آغوش کشید و فریاد کرد: ((ژنرال ! شما به مقدار دنیا بزرگید.)) و جنگ سوم در مارس 1801 میلادی بود. آبرکرمبی سردار انگلیسی 20000 سپاهی بدانجا پیاده کرد و قصبه را از دست 16000 سپاهیان ژنرال فریان بستد
لغت نامه دهخدا
(اُ)
فیلسوفی یونانی از ماغارویان و از مردم ملیطه شاگرد و خلیفۀاقلیدس بمائۀ چهارم قبل از میلاد و چنانکه دیوجانس لائرتی و فلوطرخس روایت کرده اند او فن جدل به ذیمسطینس آموخت. و مسئلۀ حبّه و خرمن بدو منسوب است.
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
شیر. اسد. (المزهر) (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
طبری گرگانی. شاعری از مردم جرجان و مضجع او نیز بدانجاست و از زمان و ممدوح و دیگر اخبار او چیزی در دست نیست. او راست:
دلم میان دو زلفت نهان شد ای مه روی
ز بهر آنکه ز چشمت همی بپرهیزد
نبینی آن که چو مر زلف را بشانه زنی
سر دو زلف تو در شانه می درآویزد؟
همی بترسم کو را برون برد ز میان
چو دید چشمت و زو رستخیز برخیزد
و گر بخسبد یک چشم زخم وقت سحر
نسیم زلف تو آن خفته را برانگیزد
و گر ببیند غماز غمزۀ تو دلم
هلاک جان بود ار جان از او بنگریزد.
و نیز:
چیست این باژگونه طبع فلک
گاه دیویست زشت و گاه ملک
ز بس این پرگزافه قسمت او
از حقیقت دلم کشیده بشک
بی خرد زو نشسته تکیه زده
زیر دیبای زر و خز و فنک
باخرد را از او بجامۀ خواب
زبرش آتش است و زیر خسک
گوئی ار دهر داد کرد و کند
این چنین داد کی بود ویحک
درک الاسفل است جای امید
بدرج کی رسد کسی ز درک
نیک بختی چو آب و من سمکم
او ز من دور چون سما ز سمک
دیریابست تا کی این گله زو
بجهان دم مزن ز لی و ز لک
فلک از طبع برنگردد تو
بی تکلف مکن گله ز فلک.
رجوع به لباب الالباب چ برون ج 2 ص 66 و رجوع به مجمعالفصحاء ج 1 ص 81 شود، مرد ضعیف
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابودقیق
تصویر ابودقیق
سپیدار از درختان
فرهنگ لغت هوشیار