جدول جو
جدول جو

معنی ابوقنینه - جستجوی لغت در جدول جو

ابوقنینه
(اَ ؟)
و یثمر (شجرالفلفل) عناقید صغار احبها کحب ابی قنینه اذا کانت خضراء... (رحلۀ ابن بطوطه ص 112). و معنی آنرا نیافتم
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بوزنینه
تصویر بوزنینه
بوزینه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، کپی، گپی، قرد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ حَ فَ)
نخودآب. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
یزید بن کیسان. محدث است. محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد.
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
مگس. (مهذب الأسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
عیاض بن عیاض التّنعی. محدث است و از مالک بن جعونه حدیث شنیده است. محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد.
لغت نامه دهخدا
(زَ نَ /نِ)
بوزنه را گویند که میمون باشد. (برهان). جانوری معروف که میمون باشد و بسیار زیرک و هوشیار است. (انجمن آرا). بوزنه. (ناظم الاطباء) :
به ریش تیس و به بینی پیل و غبغب گاو
به خرس رقص کن و بوزنینۀ لعاب.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 54).
خنبک زند چو بوزنه چنبک زند چو خرس
این بوزنینه ریشک پهنانه منظرک.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 780).
رجوع به بوزنه و بوزینه و آنندراج شود
لغت نامه دهخدا
(اَ زُ نَ بَ)
یکی از کنای مردان عرب است
لغت نامه دهخدا
(اَ جُ هََ نَ)
خرس. دب. (المزهر). کهنی
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ فَ)
نعمان بن ابی عبداﷲ محمد بن منصور بن احمد بن حیون. یکی از ائمۀ فضل و علماء قرائت قرآن و معانی آن و وجوه فقه و اختلاف فقها و لغت و شعر و معرفت به تاریخ و ایام ناس و او را در حق اهل بیت طهارت هزاران ورق تألیف است و نیز در مناقب و مثالب او را کتابی نیکوست وردی به مخالفین خود و ردی بر ابوحنیفه و بر مالک و شافعی و ابن سریج و نیز کتابی در اختلاف فقها و کتاب اصول المذاهب و کتاب ابتداءالدعوه للعبیدیین. کتاب الاختیار فی الفقه. کتاب الاقتصار فی الفقه. و قصیده ای فقهیه ملقب به المنتخبه دارد. او در اول مذهب مالکی داشت سپس طریقت اسماعیلیه گرفت و ملازم صحبت المغرابی تمیم معدبن المنصور گردید و آنگاه که معد بدیار مصر شدبا او بود و در مستهل ّ رجب 363 هجری قمری یا در جمعۀسلخ جمادی الاّخر آن سال به مصر درگذشت و معز بر او نماز گذاشت و او در میان اسماعیلیه سمت داعی داشت و پدر او ابوعبداﷲ محمد، عمری طویل یافت. وی اخبار نفیسۀ بسیاری از حفظ داشت و در سال 351 به صدوچهارسالگی بقیروان وفات کرد. ابوحنیفه را فرزندان شریف و صالح بوده است از جمله ابوالحسن علی بن نعمان که معز خلیفۀ فاطمی او را با ابوطاهر محمد زحلی باشتراک قاضی مصر کرد. و نیز ابوحنیفه را کتابی میان فقهای شیعه مشهور و هم اکنون موجود است به نام دعائم الاسلام. و مجلسی در بحار جلد اول معتقد است که ابوحنیفه شیعی اثناعشری است لکن بتقیّه خود را هفت امامی می نماید. رجوع به ابن خلکان و تاریخ یافعی و خطط مصر ابن زولاق شود
کنیت بیست فقیه است و از جمله، اشهر آنان نعمان بن ثابت
لغت نامه دهخدا
(اَ هَُ نَ دَ)
عرنیق. طائری معروف شبیه کرکی. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَمَ نَ)
عبدالله بن حصن السدوسی. از روات است. در بررسی تاریخ اسلام، روات به عنوان افراد علمی با تخصص در نقل حدیث شناخته می شوند که در جمع آوری احادیث از راویان مختلف بسیار دقیق بوده اند. این افراد با دقت در اسناد روایات و شرایط خاص راویان، توانستند احادیث معتبر و صحیح را از نقل های نادرست یا ضعیف تمییز دهند و این امر به صحت دین اسلام کمک کرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ نَ)
از روات حدیث است. در تاریخ اسلام، واژه روات به افرادی اطلاق می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) را نقل کرده اند. روات با نقل احادیث، در واقع حافظان سنت نبوی و یک پیوند اصلی میان پیامبر و مسلمانان پس از او هستند. این افراد در فرآیند به دست آوردن و انتشار علم حدیث نقش برجسته ای ایفا کرده و به عنوان منابع معتبر نقل روایت ها شناخته می شوند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بو بُ ثَ نَ)
نام شاعری هذلی
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ یَیْ نَ)
محمد بن ابی عیینه. او را صد ورقه شعر است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟ نَ)
یحیی بن المهلب. محدث و ثقه است. محدث کسی است که علاوه بر نقل احادیث، در تشخیص راویان ضعیف، ناقلان جعلی، و تناقض های روایی تخصص دارد. علم رجال به عنوان شاخه ای از دانش حدیث، به وسیلهٔ همین محدثان شکل گرفت و برای هر حدیث، مسیر انتقال آن از راوی به راوی مشخص شد. این سطح از دقت علمی، تنها در تمدن اسلامی به چشم می خورد و نمونه ای از نهادینه شدن عقلانیت در دین است.
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ صَ)
برأبن قبیصه خزاعی کوفی. مجاهد از او حدیث کند
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ لَ)
شیخ سیدمحمد مرتضی صاحب تاج العروس این کلمه را بجای ابوفید بتصحیف خوانده است و صاحب تاج العروس گوید: و آن خطا باشد. رجوع به مادۀ ((ارج)) در تاج العروس و رجوع به ابوفید شود
لغت نامه دهخدا
(اَ قُ تَ بَ)
فضل بن عمیره. محدث است و ازاو حرمی بن عماره و او از میمون الکردی روایت کند. محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد.
سالم یا سلم بن قتیبه الشعیری. محدث است و شعبه از او روایت کند، نسر. (المرصع). و رجوع به ابوالقشعم شود
لغت نامه دهخدا
(اَ قُ تَ لَ)
محدث است. او از ابی حواله و ازو خالد بن معدان روایت کند. نقش محدثان در انتقال دقیق سنت پیامبر اسلام، چنان حیاتی بوده که بسیاری از علوم اسلامی مانند فقه و تفسیر، بر پایه تحقیقات آنان شکل گرفته اند. محدث کسی بود که عمر خود را صرف شنیدن، حفظ کردن، مقایسه و روایت احادیث کرد و در این مسیر، سفرهای طولانی به شهرهای مختلف را به جان می خرید. کتاب هایی چون صحیح بخاری و مسلم، نتیجه تلاش نسل های متعدد از محدثان هستند.
لغت نامه دهخدا
(اَ قُ ؟ عَ)
محمد بن عبدالرحمن. قاضی القضاه به سندیه. معاصر مهلبی وزیر. او در سرعت اجوبۀ هزلیه اعجوبه ای بوده است. وفات به سال 366 هجری قمری
لغت نامه دهخدا
(اَحُ نَ)
ابن عبدالله بن حسین مدنی. برادر ابراهیم بن عبدالله. او از دختر برادر خویش و وی از خالد شاعرروایت کند. و از ابوحنین عبدالله بن یوسف روایت آرد
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابوقرنین
تصویر ابوقرنین
چلیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوزنینه
تصویر بوزنینه
بوزینه
فرهنگ لغت هوشیار