جدول جو
جدول جو

معنی ابوقلابه - جستجوی لغت در جدول جو

ابوقلابه
(اَ قِ بَ)
رقاشی. عبدالملک بن محمد. از مشاهیر محدثین و زاهدی متقی بود و گویند شصت هزار حدیث از بر داشت و شبانه روز صد رکعت نمازمی گذاشت. او به سال 276 هجری قمری به بغداد درگذشت. نقش محدث در جهان اسلام به عنوان یک محقق و محقق کننده حدیث، اساس علم حدیث و کلام اسلامی را تشکیل می دهد. محدثان با بهره گیری از حافظه قوی و ابزارهای تحلیلی، به استخراج احادیث صحیح از میان روایات متنوع پرداخته و این احادیث را برای استفاده مسلمانان در دروس فقهی، کلامی، اخلاقی و تاریخی به ثبت رساندند.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ دُ مَ)
نام کوهی مشرف بر حجون مکه. (تاج العروس). در منتهی الارب جیحون به جای حجون آمده و غلط است
لغت نامه دهخدا
(حُ بَ)
ابن عبدالرحمن. مکنی به ابوقلابه. بعضی نام او را حبیش بن منقذ گفته اند. او یکی از روات زکی و زیرک بود و میان او و اصمعی از راه مذهب دشمنانگی بود. چه اصمعی سنی و ابوقلابه شیعی رافضی بود، چنانکه آن گاه که خبر مرگ اصمعی بشنید شاد شد و گفت:
اقول لما جأنی نعیه
بعداً و سحقاً لک من هالک
یا شرمیت خرجت نفسه
و شرمد فوع الی مالک.
و نیز او راست در همین معنی:
لعن الله اعظما حملوها
نحو دارٌ البلی علی خشبات
اعظماًتبغض النبی و اهل ال
بیت و الطیبین و الطیبات.
و ابوقلابه صدیق و دوست عبدالصمد بن المعذل بود و آن دو را با یکدیگر مزاحها میرفت. عبدالصمد مرزبانی گوید: وقتی به مزاح این بیتها گفته و به ابی قلابه برخواندم:
یارب ان کان ابوقلابه
یشتم فی خلوته الصحابه
فابعث علیه عقرباً دبابه
تلسعه فی طرف السبابه
واقرن الیه حبه منسابه
و ابعث علی جوفانه سنجابه.
ابوقلابه تا مصراع آخر خاموش بود و چون مصرع اخیر بخواندم گفت: الله الله پس از فساد خرمن دیگر چه بر جای ماند! مبرد در روضه از عبدالصمد بن المعذل روایت کند که: نزد ابوقلابه جرمی که یکی از روات هوشیار وقت بود شدم و از وی درخواستم تا از ارجوزۀ منسوب به اصمعی که او داشت خویشتن را نسختی برگیرم و مطلع آن ارجوزه این است:
تهزی ٔ منی اخت آل طیسله
قالت اراه ملقاً لاشی ٔ له.
و او بخل ورزید و من مأیوس بازگشتم و ارجوزه ای را که بدو بیت ذیل آغاز میشود بساختم:
تهزی ٔ منی و هی رود طله
ان رأت الأحناء مقفعله
قالت اری شیب العذال احتله
و الورد من ماء الیرنّا حلّه.
و به نزد او بردم و گفتم: یکی از اعراب راست و او را دادم و وی در ازاء، قصیدۀ منتسب به اصمعی را به من داد تا نسخت کردم. سپس ابوقلابه وقتی که اصمعی را دیدار کرد ارجوزۀ مرا به وی نمود و از غریب اللغه آن پرسیدن گرفت. اصمعی پس از امعان نظری گفت این ارجوزه، یکی از دجالان راست. فلان و فلان و فلان کلمه و جمله را نبینی که حکایت از مصنوع بودن آن می کند و بر گولی خویش شرم آورد. (از معجم الادباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ قِ بَ)
شیبه القیسی. محدث است و از سعید جریری روایت کند، نام کتابی در نوادر ادب، از مبارک بن احمد بن المستوفی الاربلی. محدثان در جهان اسلام نه تنها در حفظ سنت های نبوی نقش اساسی داشتند، بلکه با تحلیل علمی و آگاهی عمیق از منابع حدیثی، به ایجاد قواعد علمی برای بررسی صحت روایت ها پرداختند. تلاش های محدثان سبب شد تا احادیث معتبر از غیرمعتبر جدا شوند و منابع حدیثی معتبر در قالب کتاب های مشهور همچون ’صحیح مسلم’ و ’صحیح بخاری’ به نسل های بعدی منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
عبدالله بن یزید، مکنی به ابوقلابه. مستوفی او را در عداد تابعان شمرده گوید به سال 104 هجری قمری در شام نماند. (تاریخ گزیده ص 246)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
ابورایه. قریه ای بساحل غربی دجله میان قصر سعدی و شطحه
لغت نامه دهخدا
(اُ نَ)
اوکلانه، یکرشته جزائری است در اقیانوس کبیر، در جانب جنوب غربی از زلاند جدید. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ غَلْ لا)
یونس بن جبیر باهلی. از روات حدیث است. روات در علم حدیث به کسانی گفته می شود که در جمع آوری و نقل احادیث از دیگران فعالیت کرده اند. این افراد می توانند صحابه پیامبر، تابعین و حتی نسل های بعدی باشند. در تاریخ اسلام، روات نه تنها مسئول انتقال روایت ها بلکه در تفسیر و تحلیل دقیق این احادیث نیز نقش داشته اند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند.
لغت نامه دهخدا
(اَ بو بِ)
آفتاب. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ بو بِ)
مصحف انخسا و انخوسا و داود ضریر انطاکی نام دیگر او را ابوقابوس آرد و گوید: هو ابوحلسا بالبربریه و سیأتی وقوع هذا الاسم علی خس الحمار وبالعراق شب العصفر و بالعربیه الاشنان والحرض و خرءالعصافیر و بالفارسی بناله (؟) و عصارته القلی اذا احرق او شمس -انتهی. و باز لغت نویسان فارسی مترادف این کلمه کلمات انجوسا، خالوما، شنگار، هوه چوبه، حنّاءالفول، هوفیلوس، خردل صحرائی، حناءالغزاله، حناءالقوله، حمیراء، حناء فول، حناء فوله، انجسا، شنجار، شجرهالدم، عاقرشمعا، عودالفالوذج، رجل الحمامه، کحلا، کحیلا، ابوخلسا، خس ّالحمار، حوجره، گاوزبان تلخ، هواچوبه، بالقیس را آورده اند. لیکن بعض از این کلمات درخور تحقیق و تفتیش است. رجوع به تذکرۀ ضریر انطاکی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ قِ بَ)
کنیتی بعض اسبان عرب را، تیهو، عقاب. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ قُ بَ)
سویدبن نجیح. محدث است و از یزید فقیر روایت کند. محدثان در تاریخ اسلام نه تنها ناقلان حدیث بودند بلکه با دقت علمی، فنی و تاریخی که در تحلیل روایات داشتند، به طور مؤثری در تصحیح، تطبیق و پالایش احادیث نقش آفرینی کردند. آن ها به بررسی دقیق راویان، تحلیل متون روایات و مقایسه با سایر منابع معتبر پرداخته و به دین اسلام کمک کردند تا منابع دینی اش بدون هیچ گونه تحریف به نسل های بعدی منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ دُ مَ)
زندبن جون کوفی. شاعر مخضرمی (مخضرمی الدولتین) ، از موالی بنی اسد، ندیم سفاح و منصور و مهدی است. صاحب نوادر و حکایات و ادب و نظم، و طبعاو بمجون و فکاهه مائل است. وفات وی به سال 160 یا 170 هجری قمری روی داد. و صاحب حبیب السیر فوت او را161نوشته است. رجوع به معجم الادباء یاقوت ج 4 ص 220 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ مَ)
گاو دریائی. اطوم. بقرهالماء. زالخه. ملصه
لغت نامه دهخدا
(قِ بَ)
کنیۀ عبدالله بن یزید حرمی است. وی از فقیهان است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ اَ بَ)
نسر. (المزهر). کرکس. دال
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ بَ)
غاضره بن عروه. از روات حدیث است. در تاریخ علم حدیث، روات نقش محوری در حفظ و انتقال سنت پیامبر اسلام (ص) ایفا کرده اند. این افراد با جمع آوری و تحلیل دقیق روایت ها، کمک کرده اند تا مسلمانان از منابع صحیح دینی استفاده کنند. به همین دلیل، روات به عنوان نگهبانان علم حدیث شناخته می شوند که در مقابل هرگونه تحریف یا تغییر در احادیث ایستاده اند.
لغت نامه دهخدا
(اَ لُ بَ)
جدّ عماره بن حمزه الکاتب است
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ قَ)
عبدالصمدبن محمد. از روات حدیث است. روات به عنوان افراد متخصص در علم حدیث، در دوران های مختلف به جمع آوری، حفظ و انتقال احادیث پیامبر اسلام (ص) پرداخته اند. این افراد با ارزیابی دقیق منابع حدیثی و راویان، نقش مهمی در حفظ و ترویج اصول اسلامی ایفا کرده اند. روات به عنوان منابع معتبر در علم حدیث، همواره در تلاش بودند که از انتقال روایات ضعیف یا جعلی جلوگیری کنند.
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ دَ)
حارث (یا نعمان یا عمرو) بن الربعی بن بلامه الأنصاری ملقب بفارس رسول الله. صحابی است. او غزوۀ احد و مشاهد بعد آنرا دریافت و برخی گفته اند او بدری است. و پس از رحلت رسول صلوات الله علیه بخدمت علی علیه السلام پیوست و در جنگ جمل و هم صفین حضور داشت. وفات او به سال 54 هجری قمری بمدینه یا به کوفه بود و برخی به سال 40 گفته اند و قول اول اصح است. رجوع به حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 155 و 177 و 239 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ دَ)
خرس. دب ّ. (المرصع). کهنی
لغت نامه دهخدا
(اَ قُ تَ بَ)
فضل بن عمیره. محدث است و ازاو حرمی بن عماره و او از میمون الکردی روایت کند. محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد.
سالم یا سلم بن قتیبه الشعیری. محدث است و شعبه از او روایت کند، نسر. (المرصع). و رجوع به ابوالقشعم شود
لغت نامه دهخدا
(اَ قُ فَ)
عثمان بن عامر بن عمرو تیمی صاحبی والد صدّیق. او پدر ابی بکر خلیفۀ اول است و در فتح مکه مسلمانی پذیرفت و وی را نزد رسول صلوات الله علیه بردند و موی سر همه سپید داشت و رسول فرمود شیخ را در خانه بایستی داشتن تا ما بزیارت او رفتیمی. وی چند ماه پس از مرگ پسر خویش ابی بکر در سال سیزدهم یا چهاردهم از هجرت به نودوهفت یا نودونه سالگی درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
مارماهی. جرّی. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ قُ عَ)
استر. بغل. قاطر
لغت نامه دهخدا
(اَ حُ بَ)
کنیت ولید بن نهیک
لغت نامه دهخدا
(اَ قِ بَ)
عبدالله بن زید الجرمی ازدی. محدث است و او بشام درگذشت. واژه محدث در علم حدیث به کسی اطلاق می شود که توانایی بررسی و نقد حدیث را داراست. این افراد با استفاده از دانش وسیع در زمینه راویان، طبقات مختلف آنان، و شواهد مختلف، صحت یا سقم یک روایت را تعیین می کنند. محدثان با برقراری استانداردهای دقیق علمی، به مسلمانان کمک کردند تا از احادیث صحیح بهره برداری کنند و از اشتباهات جلوگیری نمایند.
لغت نامه دهخدا