جدول جو
جدول جو

معنی ابوعون - جستجوی لغت در جدول جو

ابوعون
(اَ عَ)
خرما. (السامی فی الأسامی) (مهذب الأسماء).
لغت نامه دهخدا
ابوعون
(اَ عَ)
او از ابن زبیر واز او عبدالله المخرمی روایت کند. (الکنی للبخاری)
لغت نامه دهخدا
ابوعون
(اَ سا)
عبدالملک بن یزید خراسانی. یکی از سرداران نهضت عباسیه. او بگاه قیام طرفداران بنی عباس بخراسان، از سران این نهضت بود و به سال 131 هجری قمری در جنگ زاب با عبدالله بن علی دستیاری کرد و پس از شکست عثمان بن سفیان امیر جیش امویان در 132 عبدالله بن علی ابوعون را باصالح بن علی بتعاقب مروان به مصر فرستاد و در آنجا سپاه مروان مغلوب و خود مروان در منزل ذات السلاسل کشته شد و حکومت مصر از دست دولت عباسی به ابی عون محول گشت و او تا سال 159 در مصر حکم راند و در این سال فرمانروائی خراسان بدو دادند و پس از یک سال در 160 هجری قمری معزول گشت. رجوع به حبط ج 1 ص 265 و 269 شود
ابن عبدالملک. یکی ازسپاه سالاران جیش عرب بزمان منصور خلیفه که با مهدی بن منصور خلیفه بطبرستان و گرگان شد و با مهدی در فتح آن نواحی دستیاری کرد. رجوع به حبط ج 1 ص 341 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابوعطا
تصویر ابوعطا
از متعلقات یا آوازهای دستگاه شور
فرهنگ فارسی عمید
(اَ ثَ)
ابراهیم بن خالد بن ابی الیمان الکلبی. مولد او بغداد. وی نخست در فقه از اصحاب رأی بود و پس از آنکه در بغداد درک صحبت امام شافعی کرد از طریقۀ عراقیان بگشت و مذهب شافعی گرفت و سپس خود عقایدی خاص در مذهب شافعی با دید کرد که میتوان آن را طریقۀ دیگری از مذاهب عامه بشمار آورد. و فقهای ارمینیه و آذربایجان تا قرن چهارم بر مذهب او بودند. وفات وی به سال 240 یا 246 هجری قمری بود. او راست: کتاب احکام القرآن. کتاب الطهاره. کتاب الصلاه. کتاب الصیام. کتاب المناسک
لغت نامه دهخدا
(اَ عُلْ)
معزالدوله ثمال بن صالح. سومین از ملوک بنی مرداس حلب از سال 434 تا 449هجری قمری
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
خیری. خیرو. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ / عُ نَ)
یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم بن زید نیشابوری اسفراینی فقیه شافعی. مولد او نیشابور است و محدّثی معروف است اکثر بلاد اسلامی را در طلب حدیث بپیموده است و در سال 292 هجری قمری به جرجان بوده و سپس در اسفراین مقام کرده است و تا پایان عمر یعنی سال 316 هجری قمری بدانجا میزیسته و گور وی بدان شهراست. او پس از بازگشت از مصر مذهب شافعی را بخراسان رواج داد
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
فارس بن ابی الحسن. یازدهمین از ملوک بنی مرین بمراکش. هنگامی که پدر او ابوالحسن در اندلس شکست خورد و آوازه افتاد که وی کشته شده است ابوعنان که در این وقت والی الجزایر بود متوجه فاس گشته و به سال 749 هجری قمری بر تخت پدر نشست. سپس ابوالحسن بازگشت و پسر از سپردن تاج و تخت به پدر سرباز زد و میان آندو دو سال محاربات پیوست و در سال 752 ابوالحسن وفات یافت و ابوعنان بی منازعی سلطان مراکش گشت و سپس بنی زیان بملک او تاختند و جزایر و تونس را متصرف گشتند و او با آنان جنگ کرد و غالب آمد و املاک مغصوبه از ایشان مسترد داشت و در سال 759 هجری قمری درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اَ ثَ)
نام قلعه ای بصقلیه
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ فَ)
مردی از یهود که سالم بن عمر بامر رسول صلوات الله علیه وی را بکشت
لغت نامه دهخدا
(اَ فِ عَ)
الشاسی، مملوک. او را سی ورقه شعر است
لغت نامه دهخدا
(اَ عُفْ فا)
غالب القطان. او را روایت حدیث است
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
نام آوازی است
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ وَ)
نام دهی است بمکّه
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ وَ)
او از عمرو بن شعیب و از او خلف بن غالب روایت کرده است. (الکنی للبخاری)
جریر. از او سلیمان بن بلال حدیث کند
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
صحابی است. اصطلاح صحابی پیامبر به کسانی اطلاق می شود که در دوران زندگی حضرت محمد (ص) به دین اسلام گرویده و شخصاً با ایشان ملاقات داشته اند. این افراد از جمله پایه گذاران اولیه جامعه اسلامی بودند و در رویدادهای مهمی همچون هجرت، غزوات و تدوین سنت نبوی نقش مهمی ایفا کردند. در بررسی سیره نبوی، شناخت صحابه نقشی کلیدی ایفا می کند.
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ)
ابوعذرزنی، آنکه دوشیزگی او برداشت. (المزهر). دوشیزگی برنده. ابوعذرالمراءه، آنکه دوشیزگی او بگرفت. نخستین مرد که با دوشیزه ای آرمد.
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
ده ابوعلی، قریه ای است بجنوب شرقی کازرون بدوفرسنگی آن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ابن دواخان بن براق خان بن ییسون دوابن موتوکان بن جغتای بن چنگیز. پدر ییسون تیمور و جهانگشای. رجوع به حبیب السیر ج 2 ص 30 و 31 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ مَ)
الدوری. او راست: کتاب اجزاء القرآن. و کتاب الوقف و الابتداء فی القرآن. و کتاب ما اتفقت الفاظه (واختلفت) معانیه فی القرآن. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
ج ابتع. همگان
لغت نامه دهخدا
(اَ صَ)
ج ابصع
لغت نامه دهخدا
(اَ لُ)
نام جامه ای که برد بافتندی
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
ملخ نر
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دی ی)
کیک. برغوث. (المزهر). ابووثاب. ابوطامر. قذّه.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کلمه ای است یونانی. وج. (از تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
چهل
لغت نامه دهخدا
ابریون. اشنه. شیبهالعجوز. دواله
لغت نامه دهخدا
تصویری از اقوزون
تصویر اقوزون
یونانی تازی شده بنه بنگ از گیاهان بنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوعطا
تصویر ابوعطا
بخش آفرین گوشه ای در دستگاه شور و دستگاه همایون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوعلس
تصویر ابوعلس
همیشه بهار از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقورون
تصویر اقورون
باچ سوسن زرد از گیاهان وج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربعون
تصویر اربعون
چهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوعطا
تصویر ابوعطا
((~. عَ))
گوشه ای است در دستگاه همایون و شور
فرهنگ فارسی معین