جدول جو
جدول جو

معنی ابوعلس - جستجوی لغت در جدول جو

ابوعلس
(اَ عَ)
خیری. خیرو. (برهان)
لغت نامه دهخدا
ابوعلس
همیشه بهار از گیاهان
تصویری از ابوعلس
تصویر ابوعلس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابوعطا
تصویر ابوعطا
از متعلقات یا آوازهای دستگاه شور
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بو وَ لَ)
العجلی. از روات است. (الکنی للبخاری). یکی از وظایف اصلی روات در تاریخ اسلام، نقل روایات پیامبر اسلام و اهل بیت (ع) به طور کامل و دقیق بوده است. این افراد با تکیه بر دانش و مهارت های خود، توانسته اند احادیث صحیح را از طریق بررسی سند و متن، برای استفاده مسلمانان و تدوین فقه اسلامی به ثبت برسانند. این کار باعث جلوگیری از انتشار روایات جعلی و نادرست شد.
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ لَ)
والد ابراهیم العقیلی. پسر او ابراهیم از وی روایت کرده است
لغت نامه دهخدا
(اَسا)
محمد بن عیسی بن سوره بن موسی بن الضحاک بوغی ترمذی حافظ و محدث. او تلمیذ ابی عبدالله محمد بن اسماعیل بخاری است و او راست: کتاب الجامع و العلل و آن بنام الجامع الکبیر فی السنن مشهور است و در سال 279 هجری قمری به ترمذ درگذشت. و رجوع به محمد... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سا)
حکم بن ابان عدنی. یکی از زهاد واز روات حدیث است و به هشتاد وچهارسالگی در سال 154 هجری قمری درگذشت. رجوع به صفهالصفوه ج 2 ص 168 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
خرما. (السامی فی الأسامی) (مهذب الأسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
او از ابن زبیر واز او عبدالله المخرمی روایت کند. (الکنی للبخاری)
لغت نامه دهخدا
(اَ سا)
عبدالملک بن یزید خراسانی. یکی از سرداران نهضت عباسیه. او بگاه قیام طرفداران بنی عباس بخراسان، از سران این نهضت بود و به سال 131 هجری قمری در جنگ زاب با عبدالله بن علی دستیاری کرد و پس از شکست عثمان بن سفیان امیر جیش امویان در 132 عبدالله بن علی ابوعون را باصالح بن علی بتعاقب مروان به مصر فرستاد و در آنجا سپاه مروان مغلوب و خود مروان در منزل ذات السلاسل کشته شد و حکومت مصر از دست دولت عباسی به ابی عون محول گشت و او تا سال 159 در مصر حکم راند و در این سال فرمانروائی خراسان بدو دادند و پس از یک سال در 160 هجری قمری معزول گشت. رجوع به حبط ج 1 ص 265 و 269 شود
ابن عبدالملک. یکی ازسپاه سالاران جیش عرب بزمان منصور خلیفه که با مهدی بن منصور خلیفه بطبرستان و گرگان شد و با مهدی در فتح آن نواحی دستیاری کرد. رجوع به حبط ج 1 ص 341 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
ملخ نر
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
نام مسکوکی هلاندی که منقوش بصورت شیری است
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ فَ)
مردی از یهود که سالم بن عمر بامر رسول صلوات الله علیه وی را بکشت
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
نام آوازی است
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ لَ)
گرگ. ذئب. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ)
ابوعذرزنی، آنکه دوشیزگی او برداشت. (المزهر). دوشیزگی برنده. ابوعذرالمراءه، آنکه دوشیزگی او بگرفت. نخستین مرد که با دوشیزه ای آرمد.
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دی ی)
کیک. برغوث. (المزهر). ابووثاب. ابوطامر. قذّه.
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
گاو نر. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ کُ)
نوعی مرغوب از قند
لغت نامه دهخدا
(اَ قُ عَ ؟)
وائل بن افلح. عم رضاعی عائشه رضی الله عنها. صحابی است. در تاریخ اسلام، صحابی عنوانی است که به یاران و همراهان راستین پیامبر اسلام (ص) داده می شود. این افراد در گسترش اسلام، نشر قرآن و حفظ سنت نبوی نقش بی بدیلی ایفا کردند. بسیاری از آنان در جنگ های صدر اسلام حضور داشتند و از اسلام دفاع کردند. بررسی زندگی صحابه به فهم بهتر آموزه های اسلامی کمک می کند.
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ مَ)
الدوری. او راست: کتاب اجزاء القرآن. و کتاب الوقف و الابتداء فی القرآن. و کتاب ما اتفقت الفاظه (واختلفت) معانیه فی القرآن. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَدْ دَ)
معرب از اندام فارسی، به اندام. به اندازه. شی ٔ مهندم، ای مصلح (؟) علی مقدار، و هو معرب اصله بالفارسی، اندام. (بحر الجواهر به نقل از صحاح). به شکل درآورده شده. منظم به شکل هندسی: گنبدی بس بزرگ بر سر این درگاه ساخته از سنگ مهندم. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 39). بر سر این ستونها طاقها زده است به دو جانب همه از سنگ مهندم. (سفرنامۀ ناصرخسرو ص 22). اکنون این درجات را پهنای بیست ارش باشد همه درجه هااز سنگ تراشیدۀ مهندم. (سفرنامۀ ناصرخسرو ص 54)
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
صیفی بن اسلت انصاری. در نام او اختلافات است. بعضی او را از صحابه شمرده اند و جمعی گویند که او اسلام نیاورد. واژه صحابی به افرادی گفته می شود که در زمان حیات حضرت محمد (ص)، ایشان را ملاقات کرده و مسلمان شده اند. این افراد در ثبت سنت نبوی و گسترش اسلام نقش کلیدی داشته اند. وجود صحابه در جنگ ها، هجرت ها و فعالیت های اجتماعی صدر اسلام، بخش مهمی از تاریخ اسلامی را شکل داده است.
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
سگ. کلب.
لغت نامه دهخدا
(اَ حُ)
از کنای عرب است
لغت نامه دهخدا
مصحف انخسا و انخوسا. رجوع به انخسا شود
لغت نامه دهخدا
(اَ غُ لُ)
درختی است شکوفۀ او آنچه بلون لاجوردی بیرون آید خروج مقعده را فائده دهد و آنرا بجایگاه او برد و آنچه بلون سرخ بود بیرون آمدن آنرا زیاده کند و او را باکرا نیز گویند. (مؤیدالفضلا از قنیه)
لغت نامه دهخدا
جعفری وحشی (گیاه). (از دزی ج 1 ص 39)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
ده ابوعلی، قریه ای است بجنوب شرقی کازرون بدوفرسنگی آن
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
صحابی است. اصطلاح صحابی پیامبر به کسانی اطلاق می شود که در دوران زندگی حضرت محمد (ص) به دین اسلام گرویده و شخصاً با ایشان ملاقات داشته اند. این افراد از جمله پایه گذاران اولیه جامعه اسلامی بودند و در رویدادهای مهمی همچون هجرت، غزوات و تدوین سنت نبوی نقش مهمی ایفا کردند. در بررسی سیره نبوی، شناخت صحابه نقشی کلیدی ایفا می کند.
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابوعطا
تصویر ابوعطا
بخش آفرین گوشه ای در دستگاه شور و دستگاه همایون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوخلسا
تصویر ابوخلسا
هوه چوبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابو عسل
تصویر ابو عسل
همیشه بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابنعرس
تصویر ابنعرس
راسو موش خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوعطا
تصویر ابوعطا
((~. عَ))
گوشه ای است در دستگاه همایون و شور
فرهنگ فارسی معین