جدول جو
جدول جو

معنی ابوعطا - جستجوی لغت در جدول جو

ابوعطا
از متعلقات یا آوازهای دستگاه شور
تصویری از ابوعطا
تصویر ابوعطا
فرهنگ فارسی عمید
ابوعطا
(اَ عَ)
نام آوازی است
لغت نامه دهخدا
ابوعطا
بخش آفرین گوشه ای در دستگاه شور و دستگاه همایون
تصویری از ابوعطا
تصویر ابوعطا
فرهنگ لغت هوشیار
ابوعطا
((~. عَ))
گوشه ای است در دستگاه همایون و شور
تصویری از ابوعطا
تصویر ابوعطا
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ عِ)
گاو نر. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
ملخ نر
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
فارس بن ابی الحسن. یازدهمین از ملوک بنی مرین بمراکش. هنگامی که پدر او ابوالحسن در اندلس شکست خورد و آوازه افتاد که وی کشته شده است ابوعنان که در این وقت والی الجزایر بود متوجه فاس گشته و به سال 749 هجری قمری بر تخت پدر نشست. سپس ابوالحسن بازگشت و پسر از سپردن تاج و تخت به پدر سرباز زد و میان آندو دو سال محاربات پیوست و در سال 752 ابوالحسن وفات یافت و ابوعنان بی منازعی سلطان مراکش گشت و سپس بنی زیان بملک او تاختند و جزایر و تونس را متصرف گشتند و او با آنان جنگ کرد و غالب آمد و املاک مغصوبه از ایشان مسترد داشت و در سال 759 هجری قمری درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اَ عَتْ تا)
غراب. (المرصّع)
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
الاغلبی. چهارمین ازملوک بنی الأغلب بتونس. از سال 223 تا 226 ه. ق، و در المرصع معنی خروس و شپش درشت نیز بر آن افزوده است
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
ابن علوان مغربی. یکی از زهاد و مشایخ اهل سلوک در مائۀ سیم. وی مجاور مکّه بود و صحبت ابوهارون اندلسی دریافته بود. مدفن او مکه و وفات وی در اواخر مائۀ سیم هجری قمری است. رجوع به نامۀ دانشوران ج 2 ص 217 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ)
از روات است. در تاریخ اسلام، واژه روات به افرادی اطلاق می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) را نقل کرده اند. روات با نقل احادیث، در واقع حافظان سنت نبوی و یک پیوند اصلی میان پیامبر و مسلمانان پس از او هستند. این افراد در فرآیند به دست آوردن و انتشار علم حدیث نقش برجسته ای ایفا کرده و به عنوان منابع معتبر نقل روایت ها شناخته می شوند.
لغت نامه دهخدا
(اَ عُفْ فا)
غالب القطان. او را روایت حدیث است
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ فَ)
مردی از یهود که سالم بن عمر بامر رسول صلوات الله علیه وی را بکشت
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
او از خالد بن عبید و یحیی بن واضح از او روایت کند
او از انس و از او دستوائی و عبدالوارث روایت کنند
او از حسن و از او سری بن یحیی روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
صحابی است. اصطلاح صحابی پیامبر به کسانی اطلاق می شود که در دوران زندگی حضرت محمد (ص) به دین اسلام گرویده و شخصاً با ایشان ملاقات داشته اند. این افراد از جمله پایه گذاران اولیه جامعه اسلامی بودند و در رویدادهای مهمی همچون هجرت، غزوات و تدوین سنت نبوی نقش مهمی ایفا کردند. در بررسی سیره نبوی، شناخت صحابه نقشی کلیدی ایفا می کند.
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
از بنی عجل. یکی از شعرا و فصحای عرب. (ابن الندیم). و در موضع دیگر این نام را ابوعرار العجل الاعرابی آورده است
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ)
ابوعذرزنی، آنکه دوشیزگی او برداشت. (المزهر). دوشیزگی برنده. ابوعذرالمراءه، آنکه دوشیزگی او بگرفت. نخستین مرد که با دوشیزه ای آرمد.
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دی ی)
کیک. برغوث. (المزهر). ابووثاب. ابوطامر. قذّه.
لغت نامه دهخدا
(اَ عَدْ دَ)
معرب از اندام فارسی، به اندام. به اندازه. شی ٔ مهندم، ای مصلح (؟) علی مقدار، و هو معرب اصله بالفارسی، اندام. (بحر الجواهر به نقل از صحاح). به شکل درآورده شده. منظم به شکل هندسی: گنبدی بس بزرگ بر سر این درگاه ساخته از سنگ مهندم. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 39). بر سر این ستونها طاقها زده است به دو جانب همه از سنگ مهندم. (سفرنامۀ ناصرخسرو ص 22). اکنون این درجات را پهنای بیست ارش باشد همه درجه هااز سنگ تراشیدۀ مهندم. (سفرنامۀ ناصرخسرو ص 54)
لغت نامه دهخدا
(اَ سا)
عبدالملک بن یزید خراسانی. یکی از سرداران نهضت عباسیه. او بگاه قیام طرفداران بنی عباس بخراسان، از سران این نهضت بود و به سال 131 هجری قمری در جنگ زاب با عبدالله بن علی دستیاری کرد و پس از شکست عثمان بن سفیان امیر جیش امویان در 132 عبدالله بن علی ابوعون را باصالح بن علی بتعاقب مروان به مصر فرستاد و در آنجا سپاه مروان مغلوب و خود مروان در منزل ذات السلاسل کشته شد و حکومت مصر از دست دولت عباسی به ابی عون محول گشت و او تا سال 159 در مصر حکم راند و در این سال فرمانروائی خراسان بدو دادند و پس از یک سال در 160 هجری قمری معزول گشت. رجوع به حبط ج 1 ص 265 و 269 شود
ابن عبدالملک. یکی ازسپاه سالاران جیش عرب بزمان منصور خلیفه که با مهدی بن منصور خلیفه بطبرستان و گرگان شد و با مهدی در فتح آن نواحی دستیاری کرد. رجوع به حبط ج 1 ص 341 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
خرما. (السامی فی الأسامی) (مهذب الأسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
او از ابن زبیر واز او عبدالله المخرمی روایت کند. (الکنی للبخاری)
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ مَ)
الدوری. او راست: کتاب اجزاء القرآن. و کتاب الوقف و الابتداء فی القرآن. و کتاب ما اتفقت الفاظه (واختلفت) معانیه فی القرآن. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
سگ. (المرصّع)
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ رِ)
او از ابن مسعود و از وی ایاد بن لقیط روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ)
باشه. باشق. ابوسراقه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ قِ)
نام حیوانی دریائی. (نخبهالدّهر)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَمْ ما)
اسب فارسی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَمْ ما)
مولی القوم بالمدینه ؟ او از عبدالله بن هداج و از او ابراهیم بن المنذر روایت کرده است
شداد بن عبدالله. یحیی بن کثیر و اوزاعی از او حدیث کنند
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
ده ابوعلی، قریه ای است بجنوب شرقی کازرون بدوفرسنگی آن
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
خیری. خیرو. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(اَ کُ)
نوعی مرغوب از قند
لغت نامه دهخدا
تصویری از استعطا
تصویر استعطا
دهش جستن دهش جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوعلس
تصویر ابوعلس
همیشه بهار از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابو عطا
تصویر ابو عطا
گوشه ایست در دستگاه همایون، گوشه ایست در دستگاه شور
فرهنگ لغت هوشیار