خشوعی، برکات بن شیخ ابی اسحاق ابراهیم بن شیخ ابی الفضل طاهر بن برکات بن ابراهیم دمشقی جیرونی محدّث. (510- 598 هجری قمری). رجوع به وفیات ابن خلکان شود منجم شیرازی. وی بزمان القائم بامراﷲ میزیست وگویند زلزلۀ چهاردهم صفر سال 434 هجری قمری تبریز رااو از پیش آگاهی داد. رجوع به ص 407 حبط ج 2 شود یحیی بن تمیم بن معز بن بادیس. از ملوک بنی زیری در افریقیه از سال 501 تا 509 هجری قمری رجوع به یحیی... شود ابن محمد بن علی بن حسن فضلویه. سرسلسلۀ امرای هزاراسپی لرستان و آنان مدت دویست سال (543- 740 هجری قمری) در لرستان حکومت داشتند و به اتابکان لرستان یا آل فضلویه معروفند. ابوطاهر از طرف سلغریان مأمور نشاندن ف تنه لر بزرگ شد و در آنجا حکومت یافت و خاندان او از سلاطین مغول اطاعت کردند و چندی حکومت خوزستان نیز بآنان واگذارشد. مدت حکمرانی ابوطاهر از 543 هجری قمری تا حدود سی وچهار سال بود. رجوع به حبط ج 2 ص 102 شود اوانی. نام یکی از فدائیان حسن صباح. او کشندۀ خواجه نظام الملک حسن طوسی است به رمضان سال 435 هجری قمری رجوع به ص 364 و 373 حبط ج 1 شود
خشوعی، برکات بن شیخ ابی اسحاق ابراهیم بن شیخ ابی الفضل طاهر بن برکات بن ابراهیم دمشقی جیرونی محدّث. (510- 598 هجری قمری). رجوع به وفیات ابن خلکان شود منجم شیرازی. وی بزمان القائم بامراﷲ میزیست وگویند زلزلۀ چهاردهم صفر سال 434 هجری قمری تبریز رااو از پیش آگاهی داد. رجوع به ص 407 حبط ج 2 شود یحیی بن تمیم بن معز بن بادیس. از ملوک بنی زیری در افریقیه از سال 501 تا 509 هجری قمری رجوع به یحیی... شود ابن محمد بن علی بن حسن فضلویه. سرسلسلۀ امرای هزاراسپی لرستان و آنان مدت دویست سال (543- 740 هجری قمری) در لرستان حکومت داشتند و به اتابکان لرستان یا آل فضلویه معروفند. ابوطاهر از طرف سلغریان مأمور نشاندن ف تنه لر بزرگ شد و در آنجا حکومت یافت و خاندان او از سلاطین مغول اطاعت کردند و چندی حکومت خوزستان نیز بآنان واگذارشد. مدت حکمرانی ابوطاهر از 543 هجری قمری تا حدود سی وچهار سال بود. رجوع به حبط ج 2 ص 102 شود اوانی. نام یکی از فدائیان حسن صباح. او کشندۀ خواجه نظام الملک حسن طوسی است به رمضان سال 435 هجری قمری رجوع به ص 364 و 373 حبط ج 1 شود
تاج الدین فارسی شیرازی. او پس از عزل مؤیدالدین مرزبان بسعی اتابک بوزابه، به وزارت مسعود بن محمد سلجوقی (527 -547 هجری قمری) رسید لکن چون عقل و کیاستی وافی نداشت پس از قتل بوزابه معزول و به شیراز بازگشت. رجوع به دستورالوزراء خوندمیر ص 214 و حبط ج 1 ص 384 شود فریدالدین عطار. محمد بن ابی بکر ابراهیم نیشابوری. کنیت او بقول مشهور ابوحامد است. رجوع به فریدالدین... شود علی بغدادی. او راست: عیون التواریخ. و حمدالله مستوفی از این کتاب نقل کرده است. رجوع به حبط ج 1 ص 358 شود
تاج الدین فارسی شیرازی. او پس از عزل مؤیدالدین مرزبان بسعی اتابک بوزابه، به وزارت مسعود بن محمد سلجوقی (527 -547 هجری قمری) رسید لکن چون عقل و کیاستی وافی نداشت پس از قتل بوزابه معزول و به شیراز بازگشت. رجوع به دستورالوزراء خوندمیر ص 214 و حبط ج 1 ص 384 شود فریدالدین عطار. محمد بن ابی بکر ابراهیم نیشابوری. کنیت او بقول مشهور ابوحامد است. رجوع به فریدالدین... شود علی بغدادی. او راست: عیون التواریخ. و حمدالله مستوفی از این کتاب نقل کرده است. رجوع به حبط ج 1 ص 358 شود
موفق الدین احمد بن عباس واسطی معروف به ابن برخش. یکی از فضلاء اطباء از مردم واسط و ابن ابی اصیبعه گوید:کتابی به خط و تألیف او دیدم که بر غزارت فضل و کمال رزانت عقل وی دلالت میکرد و شهرت وی به زمان المسترشد عباسی بود و گویند فائدۀ استعمال مازریون را دراستسقاء بار اوّل او پیدا کرد و از اشعار او است: و ناولنی من کفه مثل خصره و مثل محب ذاب من طول هجره و قال خلالی قلت کل حمیده سوی قتل صب حارفیک باسره. رجوع به نامۀ دانشوران ج 1 ص 193 شود
موفق الدین احمد بن عباس واسطی معروف به ابن برخش. یکی از فضلاء اطباء از مردم واسط و ابن ابی اصیبعه گوید:کتابی به خط و تألیف او دیدم که بر غزارت فضل و کمال رزانت عقل وی دلالت میکرد و شهرت وی به زمان المسترشد عباسی بود و گویند فائدۀ استعمال مازریون را دراستسقاء بار اوّل او پیدا کرد و از اشعار او است: و ناولنی من کفه مثل خصره و مثل محب ذاب من طول هجره و قال خلالی قلت کل حمیده سوی قتل صَب حارفیک باسره. رجوع به نامۀ دانشوران ج 1 ص 193 شود
ابن البتکین، مکنی به ابوطاهر. حاجب خوارزمشاه و صاحب جیش وی بوده است. ابوعلی جعفری در مدح او قصیده ای دراز که از سیصد بیت متجاوز است سروده و در آن گوید: اشرب علی ذکری امری ساد جمیعالحجبه من حاجب شهم جلیل حاتمی الموهبه من صاحب الجیش یسمی هبه الله هبه ذی الخلق السهل السجیح و الندی فی المسعبه. (از تاریخ بیهقی ص 164)
ابن البتکین، مکنی به ابوطاهر. حاجب خوارزمشاه و صاحب جیش وی بوده است. ابوعلی جعفری در مدح او قصیده ای دراز که از سیصد بیت متجاوز است سروده و در آن گوید: اشرب علی ذکری امری ساد جمیعالحجبه من حاجب شهم جلیل حاتمی الموهبه من صاحب الجیش یسمی هبه الله هبه ذی الخلق السهل السجیح و الندی فی المسعبه. (از تاریخ بیهقی ص 164)
به دنه آوردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). سخت شاد شدن. فیریدن. سخت شاد کردن مال کسی را. گمراه و ناسپاس کردن مال کسی را. سرگشته و حیران کردن، تکلیف زیاده از طاقت دادن، معیشت او موقوف گردانیدن، لاغر ساختن، مدهوش کردن. (تاج المصادر بیهقی)
به دَنه آوردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). سخت شاد شدن. فیریدن. سخت شاد کردن مال کسی را. گمراه و ناسپاس کردن مال کسی را. سرگشته و حیران کردن، تکلیف زیاده از طاقت دادن، معیشت او موقوف گردانیدن، لاغر ساختن، مدهوش کردن. (تاج المصادر بیهقی)
فارسی یمانی. از ابناء فارس. صحابی است. و در یکی از مجالس رسول صلوات الله علیه حاضر بود و آنگاه که خطبۀ او علیه السلام به پایان رسید ابوشاه درخواست تا آن خطبه برای وی بنویسند و رسول صلّی الله علیه و آله امر فرمود تا خطبه را نوشته بوی دادند و ابن حجر گوید: بعضی او را ابوشاه کلبی گفته اند لکن او فارسی است از ابناء و شاه در کنیت او به معنی ملک است نه مفرد شاه
فارسی یمانی. از ابناء فارس. صحابی است. و در یکی از مجالس رسول صلوات الله علیه حاضر بود و آنگاه که خطبۀ او علیه السلام به پایان رسید ابوشاه درخواست تا آن خطبه برای وی بنویسند و رسول صلّی الله علیه و آله امر فرمود تا خطبه را نوشته بوی دادند و ابن حجر گوید: بعضی او را ابوشاه کلبی گفته اند لکن او فارسی است از ابناء و شاه در کنیت او به معنی ملک است نه مفرد شاه
موصلی. محدث است. در فرهنگ اسلامی، محدث به کسی اطلاق می شود که در نقل و بررسی احادیث پیامبر اسلام تخصص دارد. این افراد در جمع آوری، تصحیح و تجزیه و تحلیل روایات پیامبر (ص) نقش ویژه ای دارند و در فرآیند بررسی حدیث به گونه ای عمل می کنند که احادیث صحیح به طور دقیق به نسل های بعدی منتقل شود. به همین دلیل، محدثان از جایگاهی خاص در تاریخ اسلام برخوردارند.
موصلی. محدث است. در فرهنگ اسلامی، محدث به کسی اطلاق می شود که در نقل و بررسی احادیث پیامبر اسلام تخصص دارد. این افراد در جمع آوری، تصحیح و تجزیه و تحلیل روایات پیامبر (ص) نقش ویژه ای دارند و در فرآیند بررسی حدیث به گونه ای عمل می کنند که احادیث صحیح به طور دقیق به نسل های بعدی منتقل شود. به همین دلیل، محدثان از جایگاهی خاص در تاریخ اسلام برخوردارند.
ابن شهید. احمد بن ابی مروان، عبدالملک بن مروان بن ذی الوزارتین الاعلی احمد بن عبدالملک بن عمر بن محمد بن عیسی بن شهید اشجعی اندلسی قرطبی. ولادت او به سال 382 هجری قمری او راست: کتاب کشف الدّک و ایضاح الشک، و آن کتابیست مشهور در علم حیل و شعبده. کتاب التوابع و الزوابع. کتاب حانوت عطار. او به سال 426هجری قمری به قرطبه درگذشت. و رجوع به احمد... شود خزرجی، نصرانی. راهب. او بانی مسجد ضرار بود و آنگاه که رسول صلوات الله علیه از غزوۀ تبوک بازگشت امر بتخریب آن مسجد فرمود. رجوع به ص 139 حبط ج 1 و ص 417 حبط ج 2 شود
ابن شهید. احمد بن ابی مروان، عبدالملک بن مروان بن ذی الوزارتین الاعلی احمد بن عبدالملک بن عمر بن محمد بن عیسی بن شهید اشجعی اندلسی قرطبی. ولادت او به سال 382 هجری قمری او راست: کتاب کشف الدّک و ایضاح الشک، و آن کتابیست مشهور در علم حیل و شعبده. کتاب التوابع و الزوابع. کتاب حانوت عطار. او به سال 426هجری قمری به قرطبه درگذشت. و رجوع به احمد... شود خزرجی، نصرانی. راهب. او بانی مسجد ضرار بود و آنگاه که رسول صلوات الله علیه از غزوۀ تبوک بازگشت امر بتخریب آن مسجد فرمود. رجوع به ص 139 حبط ج 1 و ص 417 حبط ج 2 شود
ابن طایر. در بعض لغت نامه ها این دو کلمه را به معنی کبک یا تیهو و درّاج گفته اند، و ظاهراً ابن طاهر و ابن طایر مصحف ابن طامر و کبک مصحف کیک باشد و تیهو و شراج تفسیری است مصنوع کاتب که از این دو تصحیف ناشی شده است. رجوع به ابن طامر شود
ابن طایِر. در بعض لغت نامه ها این دو کلمه را به معنی کبک یا تیهو و دُرّاج گفته اند، و ظاهراً ابن طاهر و ابن طایر مصحف ابن طامر و کبک مصحف کیک باشد و تیهو و شراج تفسیری است مصنوع کاتب که از این دو تصحیف ناشی شده است. رجوع به ابن طامر شود
باباطاهر عریان همدانی بوده و مسلک درویشی و فروتنی او که شیوۀ عارفان است سبب شد تا وی گوشه گیر گشته و گمنام زیسته و تفصیلی از زندگانی خود باقی نگذارد فقط در بعض کتب صوفیه ذکری از مقام معنوی و مسلک ریاضت و درویشی و صفت تقوی و استغنای او آمده است. آنچه از سوانح و زندگانی وی معلوم است، ملاقاتی است که گویا میان او و طغرل اولین شاه سلجوقی در حدود سال چهار صدوچهل وهفت در همدان اتفاق افتاد و از این خبر بدست می آید که دورۀشهرت شیخ اواسط قرن پنجم و ظاهراً تولدش اواخر قرن چهارم بوده است. باباطاهر از سخنگویان صاحبدل و دردمند بوده و نغمه هائی که شاهد سوز درونی است سروده و نیز رسالاتی بعربی و فارسی تألیف نموده است. از آن جمله مجموعۀ کلمات قصاریست بعربی که عقاید تصوف را درعلم و معرفت و ذکر و عبادت و وجد و محبت در جمله های کوتاه و مؤثری بیان میکند. عمده شهرت باباطاهر درایران بواسطۀ دوبیتی های شیرین و مؤثر و عارفانۀ اوست. از خصوصیات این رباعیات آنکه با وزن معمولی رباعی کمی فرق دارد و نیز در لغتی شبیه بلغت لری سروده شده و از این لحاظ آنها را در کتب قدیم ’فهلویات’ نام داده اند. در تمام رباعی های ساده و مؤثر شاعر یاداز وحدت جهان و دورافتادگی انسان و از پریشانی و تنهائی و ناچیزی و بی چیزی خود کرده از هجران شکایت نموده و حس اشتیاق معنوی خود را جلوه داده است. باباطاهر در همدان دار فانی را وداع گفته و در همان شهر مدفونست. (تاریخ ادبیات شفق ص 108 و 109). هدایت گوید: طاهر عریان همدانی نام شریفش باباطاهر است، از علما و حکما و عرفای عهد بوده است و صاحب کرامات و مقامات عالیه و این که بعضی او را معاصر سلاطین سلجوقیه دانسته اند خطاست. وی از قدمای مشایخ است معاصر دیالمه بوده و در سنۀ 410 هجری قمری بوده قبل از عنصری و فردوسی و امثال واقران ایشان رحلت نموده، رباعیات بدیع و مضامین رفیع بزبان قدیم دارند. گویند رسالات از آن جناب مانده ومحققین بر آن شروح نوشته اند. (مجمعالفصحاء ج 1 ص 326). مؤلف راحه الصدور آرد: شنیدم که چون سلطان طغرل بک به همدان آمد از اولیا سه پیر بودند: باباطاهر و باباجعفر و شیخ حمشا، کوهی است بر در همدان آن را خضر خوانند بر آنجا ایستاده بودند، نظر سلطان بر ایشان آمد، کوکبۀ لشکر بداشت و پیاده شد و با وزیر ابونصر الکندری پیش ایشان آمد و دستهاشان ببوسید. باباطاهر پاره ای شیفته گونه بودی او راگفت ای ترک با خلق خدا چه خواهی کرد؟ آرامگاه باباطاهر در همدان سلطان گفت: آنچ تو فرمایی، بابا گفت: آن کن که خدای می فرماید، آیه: ان اﷲ یامر بالعدل و الاحسان. سلطان بگریست و گفت چنین کنم بابا دستش بستد و گفت: از من پذیرفتی ؟ سلطان گفت: آری، بابا سر ابریقی شکسته که سالها از آن وضو کرده بود در انگشت داشت بیرون کرد و در انگشت سلطان کرد و گفت: مملکت عالم چنین در دست تو کردم، بر عدل باش، سلطان پیوسته آن در میان تعویذها داشتی و چون مصافی پیش آمدی آن در انگشت کردی. اعتقاد پاک و صفای عقیدت او چنین بود و در دین محمدی صلعم ازو دین دارتر و بیدارتر نبود. (راحهالصدور صص 98- 99). ادواردبرون در جلد دوم تاریخ ادبیات خود ص 260 و 261 این داستان را آورده است. مرحوم رشید یاسمی در مقدمه ای که بر دیوان باباطاهر چاپ مرحوم وحید نگاشته است، پس از نقل متن عبارت راحهالصدور چنین آرد: این سفر طغرل در حدود 447 یا 450 هجری قمری اتفاق افتاده است هرچند کلمه پیر در این عبارت راحهالصدور ممکن است اشاره بمقام ارشاد باباطاهر باشد نه کثرت سن لکن از طرز مکالمۀ او با طغرل و از تقدمی که بر دو رفیق خود در خطاب پادشاه یافته است، میتوان سن او را متجاوز از 50 سال دانست، و از این قرار تولدش در آخر قرن چهارم هجری واقع میشود و تحقیق ذیل این حدس را تأیید میکند:در میان ملل مختلفه معروف است که در هر هزار سال بزرگی ظهور میکند. به عقیدۀ زردشتیان از سه بذری که زردشت پراکنده در اوقات معین سه دوشیزه بارور شده و هر یک معصومی خواهند زاد. نخستین را نام هشداراست که در آغاز هزارک نخستین ظهور میکند و دو دیگر هشدارمه که در ابتدای هزارک دوم طلوع خواهد نمود. سه دیگر سوشیوش است که در آغاز هزارک سوم پیدا میشود. این شخص جهان را بپاکی و کمال میرساند. اعتقاد به ظهور بزرگی در رأس هر هزار سال از معتقدات ایرانیان قدیم است و مسیحیان از آنان اقتباس کرده اند... در ایران بعد از اسلام هم عدد هزار دارای اهمیت خاص بوده و در امثال آمده است که بعد از هزار شماری نباشد و ناصرخسرو گوید: آنچه شمار است جمله زیر هزار است. خاقانی شروانی راجع به ظهور بزرگی در رأس هر هزارک فرماید: گویند که هر هزار سال از عالم آید بوجود اهل وفائی محرم آمد زین پیش و ما نزاده ز عدم آید پس از این و ما فرورفته بغم. باباطاهر در دوبیتی ’الف قدم که در الف آمدستم’ خود را یکی از آن بزرگان معرفی کرده است. البته مبدء این حساب هزار سال را نباید منحصراً تاریخ هجری دانست زیرا خاقانی در قرن ششم بگذشتن آن اشارت کرده است، و چون از تاریخ هجری بگذریم متوجه تاریخ میلادی میشویم. با مختصر حسابی کشف می شود که اول دسامبر سال 1000 مسیحی با آغاز محرم 391 هجری قمری مصادف بوده است از این قرار تولد بابا در الف میلادی و در سال 390 یا 391 هجری قمری واقع شده و از این تاریخ تا عبور طغرل از شهر همدان (1055 و 1058 میلادی) پنجاه و پنج یا پنجاه و هشت سال میشود. کراماتی که از بابا نقل میکنند در افواه بسیار است...لکن باید گفت که قصۀ فرورفتن وی در حوض آب منجمد برای کسب علوم ظاهراً توجیهی است که از عبارت ’امسیت کردیاً و اصبحت عربیا’ کرده اند و این عبارت در مقدمۀ مثنوی به ابن اخی ترک ارومی ملقب به حسام الدین که مولوی کتاب خود را باستدعای او مدون کرده منسوب است و در نفحات الانس جامی آن عبارت را به ابوعبداﷲ بابویی منتسب کرده اند و قصۀ ترسیم بابا شکل نجومی را در روی برف و حل مشکل خواهرزادۀ منجم خود همچنین منسوب به باباافضل کاشانی است. قبر باباطاهر در سمت غربی شهر همدان و امروز طوافگاه اهل دل است. (مقدمۀدیوان باباطاهر چ وحید دستگردی بقلم رشید یاسمی چ 3 تهران 1331هجری شمسی). مؤلف نزهه القلوب آرد: همدان از اقلیم چهارم است... و در او مزارات متبرکه مثل قبر حافظ ابوالعلای همدانی و باباطاهر دیوانه و شیخ عین القضاه و غیره. (نزهه القلوب چ لیدن ج 2 ص 71). بعضی نظر به این دوبیتی که به باباطاهر منسوب است او را شیعی اثناعشری میدانند: از آنروزی که ما را آفریدی به غیر ازمعصیت چیزی ندیدی خداوندا به حق هشت و چارت ز مو بگذر، شتر دیدی ندیدی. از هشت و چار مراد دوازده امام است. ادوارد براون آرد: از شعرائی که بسیاری از اشعار خود را بلهجۀ خاص خود سروده اند باباطاهر عریان است (که رباعیات خود را به لهجۀ همدانی یا به لهجۀ لری انشاد کرده است) رباعیات باباطاهر در بسیاری نقاط ایران سر زبانهاست. باباطاهر را ممکن است برنز ایران خواند. مقدار زیادی از محبوبیت باباطاهر بی گمان بسبب سادگی افکار او و نزدیک بودن لهجۀ او به فارسی صحیح و روانی کلام و آهنگ دلنشین الفاظ و سادگی وزن و بحر متحدالشکل آن است (بحر هزج مسدس محذوف). (تاریخ ادبیات برون ج 1 چ علی پاشا صالح صص 131- 132). آقای مجتبی مینوی، در مجلۀ دانشکدۀ ادبیات سال چهارم شمارۀ دوم آرد: دوبیتیهای به بحر هزج مسدس که بنام فهلویات مشهور است در فارسی دارای مقامی خاص و رتبه ای بلند است و با آنکه گویندگان بسیار مانند بندار رازی و محمد مغربی و صفی الدین اردبیلی و محمد صوفی مازندرانی (و بسیار کسان که نام آنها را هم نمی دانیم) چنین دوبیتی ها سروده اند در این میدان نام باباطاهر عریان بیش از همه سرایندگان بر زبانها افتاده است بطوریکه هر چه دوبیتی هست غالباً آنرا به باباطاهر لر همدانی منسوب می سازند، و تشخیص این که کدامین یک از باباطاهر و کدامها از دیگرانست همان اندازه دشوار است که تشخیص رباعیات خیام از رباعیهای دیگران که باو نسبت داده شده است. امر دیگری که موجب مزید اشکال در تعیین گویندۀ این دو بیتیها شده است این که اغلب نویسندگان نسخ باقتضای ذوق عامیانۀ خود و بعلت بی اعتنائی به حفظ کردن بی تبدیل و تغییر آثار خامۀ قدما نتایج افکار نویسندگان را به زبان عصر خود درآورده اند و هر لفظ مشکلی را تغییر داده اند و در موردفهلویات، آنها را بزبان ادبی نزدیکتر ساخته اند چنانکه نمی توان دانست اصل آنها به لهجۀ کدام ولایت بوده و نمی توان از روی اینها خصوصیات لهجۀ آن ولایت را تدوین کرد. کاملترین نمونۀ این منقولات پرتصرف و مجموعه های دوبیتی های مختلف المنشاء و متعلق به لهجه های دور ازیکدیگر که یکجا گردآمده و به باباطاهر نسبت داده شده است، آن چاپی است که به اهتمام مرحوم وحید دستگردی دو بار در طهران منتشر شده است که شاید کتابی باشد خواندنی ولیکن از لحاظ دانستن اشعار باباطاهر و از لحاظ وسیله ای برای مطالعۀ لهجۀ محلی همدان بکلی بی فایده است پس یافتن نسخه های قدیم معتبر و بی تصرف (یا کم تصرفی) از این دوبیتیها و انتشار دادن آنها بهمان صورت اصلی فایدۀ مزدوجی دارد که هم معرف لهجه است و هم تعیین میکند که لهجۀ گویندۀ آنها چه بوده. درباره احوال و زندگانی باباطاهر عریان نمی خواهم اینجا داخل شوم چون مطالب تازه ای در این خصوص ندارم که بگویم و آنها که دسترس به کتابهای منتشر شده درباره او دارند میدانند که در راحهالصدور (چ اوقاف گیب 1921 میلادی ص 98 تا 99) حکایت شده است که سلطان طغرل در همدان بزیارت باباطاهر رفت و او سر لولۀ ابریق خود را شکسته انگشتری وار بر انگشت طغرل نهاد. و باز میدانندکه یک نفر از ظرفای عصر ما از این حکایت استنباط کرده است که چون باباطاهر در این سال لااقل پنجاه شصت سال داشته است لابد در حدود 390 هجری متولد شده بوده است: ’الف قدم که در الف آمدستم’ مرادش این بوده است که در سال هزارم میلادی بدنیا آمده ام ! و به این اعتبار باباطاهر هم از معادلۀ تواریخ ملل مطلع بوده، هم سال ولادت خود را خوب میدانسته و هم باندازه ای در شعر سرودن دقیق بوده است که حساب او مو نمیزند! از این بگذریم. اینجا قصد بنده نقل متن دو قطعه و هشت دوبیتی منسوب به باباطاهر است که روی نسخه ای بالنسبه قدیم بی آنکه دیگر خودم در آن تصرفی کرده باشم. این نسخه مجموعه ایست بشمارۀ 2546 در موزۀ قونیه (یعنی بر سر مزار مولانا جلال الدین بلخی معروف به مولای روم) که تاریخ 848 هجری قمری دارد. ابیات در آنجا با حرکات نوشته است و من برای آنکه در چاپ دیگر تغییری در آن راه نیابد چنان نوشته ام که کلیشه کنندش. این نقل را بقدری که از عهده برآمده ام طابق النعل بالنعل شبیه باصل نوشته ام جز از یک حیث، که در اصل بخط نزدیک به نستعلیق بود و من به شیوۀ نسخ نقل کرده ام. متن چنانکه از دو مورد که لفظ ’کذا’ روی کلمات آن گذاشته ام معلوم میشود خالی از غلط نیست ولیکن قصد من نقل کردن بی تصرف بوده است. (پایان مقالۀ آقای مینوی). و ازوست: چه خوش بی مهربونی از دو سربی که یک سر مهربونی دردسر بی ! اگر مجنون دل شوریده ای داشت دل لیلی از او شوریده تر بی ! # # # مگر شیر و پلنگی ای دل ای دل ! بمو دائم بجنگی ای دل ای دل ! اگر دستم فتی خونت وریژم ووینم تا چه رنگی ای دل ای دل ! # # # وشم واشم ازین عالم بدرشم وشم از چین و ماچین دیرتر شم ! وشم از حاجیان حج بپرسم که ای دیری بسه یا دیرتر شم ! (نقل از تاریخ ادبیات براون ج 1 چ صالح ص 131- 132). اگر دل دلبرو دلبر کدومه و گر دلبر دل و دلرا چه نومه دل و دلبر بهم آمیته وینم ندونم دل که و دلبر کدومه ! # # # خرم آنان که از تن جون نذونند ز جانون جون ز جون جانون نذونند بدردش خو کرن سالان و ماهان بدرد خویشتن درمون نذونند. # # # خوشا آنون که از پا سر نذونند میان شعله خشک و ترنذونند کنشت و کعبه و بتخانه و دیر سرائی خالی از دلبر نذونند. # # # یکی برزیگری نالون در این دشت بچشم خون فشان آلاله میکشت همی کشت و همی گفت ای دریغا که باید کشتن و هشتن در این دشت. # # # جره بازی بدم رفتم به نخجیر سیه دستی زده بر بال مو تیر بوره غافل مچر در چشمه ساران هر آن غافل چره غافل خوره تیر. # # # دیدم آلاله ای در دامن خار وتم آلالیا کی چینمت بار بگفتا باغبان معذور میدار درخت دوستی دیر آوره بار. # # # دلی دیرم خریدار محبت کزو گرمست بازار محبت لباسی بافتم بر قامت دل ز پود محنت و تار محبت. (تاریخ ادبیات شفق چ پیروز صص 109- 110). درباره لهجۀ دوبیتی های باباطاهر آقای دکتر ابراهامیان استاد سابق زبان پهلوی در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران رساله ای بزبان فرانسه در پاریس بطبعرسانیده اند و آقای دکتر پرویز ناتل خانلری مقالاتی در مجلۀ پیام نو انتشار داده اند. آثار دیگر باباطاهر - علاوه بر دیوان مجموعۀ کلمات قصار ازوی بجا مانده است که تا کنون چندین شرح بر آن نگاشته اند: 1) شرح عربی منسوب به عین القضاه همدانی، ابوالمعالی عبداﷲ بن محمد میانجی متوفی بسال 525 هجری قمری از عارفان بزرگ قرن ششم و مؤلف زبدهالحقایق. 2) شرح عربی دیگری از قدما که شارح آن مجهول است. 3) دو شرح یکی به عربی و دیگری به فارسی از حاج ملاسلطانعلی گنابادی که شرح فارسی بسال 1326 هجری شمسی بچاپ رسیده است. مرحوم رشید یاسمی در مقدمۀچاپ سوم دیوان باباطاهر آرد: ’در کتاب خانه ملی پاریس یک نسخۀ خطی عربی بعنوان ’الفتوحات الربانی فی اشارات الهمدانی’ مضبوط است که جانی بیک عزیزی آن را در شوال 889 هجری قمری بخواهش ابوالبقاء احمدی شرح کرده است. رساله ای که مرحوم حاجی ملاسلطانعلی گنابادی بفارسی شرح کرده اند بطبع رسیده و نسخۀ آن نزد نگارنده موجود است با رساله ای که در آخر این مجموعه چاپ شده اندک اختلافی دارد. (دیوان باباطاهر چ 3 ص 19). در اینجا منتخبی از کلمات قصار باباطاهر را نقل میکنیم: (1) العلم دلیل المعرفهتدل علیها فاذا جاء المعرفه سقط رؤیه العلم و بقی حرکات العلم بالمعرفه. (2) رؤیه العلم عجز المریدین. (3) العلم دلیل و الحکمه ترجمان، فالعلم دعوه معمومه و الحمه دعوه مخصوصه. (4) العلم دلیل و الحکمه توسل. (5) العلم یدل علیه و الوجد یدل له و الدلیل علیه یجذب الی قربه و الدلیل له یجذب الیه. (6) الخروج من العلم جهل، و الثبات مع العلم ضعف، و المعرفه بالعلم توحید. (7) العلم بالمعرفه معرفه و بذات المعروف کفر. (8) العلم حبس الظاهر و المشاهده حبس الباطن. (9) جعل اﷲ جمیع الجوارح فی حبس العلم فلا یطلق جارحهمن سجنها الا بعلم فمن اطلقها من سجنها بغیر علم فقدخرج من حبس العلم و عصی و تعدی. (10) العلم قید العبودیه و حبس الحق، فمن اطلقها بغیر علم فقد خرج من العبودیه و استعمل الحریه. (11) العلم موکل بالکلام، والوجد موکل بالحرس. (12) العلم تطریق، و الوجد تفریق، والحقیقه تحریق. (13) العلم تجریب، و الوجد تخریب، و الحقیقه تلهیب. (14) للعلم حرقه، و للوجد حرقه، و للحقیقه حرقه، فمن احرقه العلم وفاء، و من احرقه الوجد صفا، و من احرقه الحقیقه طفا. (15) العلم ناراﷲو الوجد نوراﷲ، فمن خالف العلم احرقه النار، و من خالف الوجد غیره النور. الباب السادس فی الرسم و الحقیقه. (16) الحقیقه المشاهده بعد علم الیقین. (17) الحقیقه مقدمه الحق الدخول فی الحقیقه بالخروج من الحقیقه و الخروج من الحقیقه بالدخول فی الحقیقه. (18) الحقیقه رسم و الرسم للرسم رسم وجدت ثبات الرسم للرسم بالحق حقیقه وجدت الحقایق و ان کانت بالحق لادراک الرسم الرسمیه رسوما فاذا الحقایق ثابت عن الرسوم لخلوص الالهیه و عن الجبروتیه و ابانه الربوبیه. (نقل از دیوان باباطاهر چ وحید دستگردی چ 3 تهران 1331 هجری شمسیصص 83- 84 و 90). راجع به کرامات باباطاهر - ایران شناسان چون ژوکوفسکی، کلمان هوار، ادوارد برون، هرن آلن، ولچنسکی هریک شمه ای از قصص مربوط به وی را به السنۀ آلمانی فرانسه و انگلیسی ترجمه کرده اند و آقای آزاد همدانی نیز روایاتی را که در شهر همدان به باباطاهر منسوب میدانند گرد آورده اند و در مقدمۀ چاپ دوم منتشرساخته اند. (مقدمۀ چ 3 دیوان باباطاهر چ وحید دستگردی تهران سال 1331 هجری شمسی). ترجمه های دیوان باباطاهر به زبانهای خارجی: 1) کلمان هوار فرانسوی مجموعه ای حاوی 59 دوبیتی باباطاهر را در سال 1885 میلادی در مجلۀ آسیائی با ترجمه فرانسه منتشر کرده است. (تاریخ ادبیات برون ج 1 ترجمه علی پاشاصالح ص 131) (مقالۀ آقای مینوی در مجلۀ دانشکدۀ ادبیات سال 4 شمارۀ دوم). 2) ادوارد هرن آلن مستشرق انگلیسی اصل و ترجمه دیوان را بزبان فارسی و انگلیسی چاپ و منتشر کرده است. 3) ترجمه منظوم اشعار باباطاهر به زبان انگلیسی از خانم الیزابت کورتیس برنتن. (مقدمۀ دیوان باباطاهر چ 3 ص 21). و رجوع به شدالازار ص 515- 516 و سبک شناسی ج 1 ص 22 شود
باباطاهر عریان همدانی بوده و مسلک درویشی و فروتنی او که شیوۀ عارفان است سبب شد تا وی گوشه گیر گشته و گمنام زیسته و تفصیلی از زندگانی خود باقی نگذارد فقط در بعض کتب صوفیه ذکری از مقام معنوی و مسلک ریاضت و درویشی و صفت تقوی و استغنای او آمده است. آنچه از سوانح و زندگانی وی معلوم است، ملاقاتی است که گویا میان او و طغرل اولین شاه سلجوقی در حدود سال چهار صدوچهل وهفت در همدان اتفاق افتاد و از این خبر بدست می آید که دورۀشهرت شیخ اواسط قرن پنجم و ظاهراً تولدش اواخر قرن چهارم بوده است. باباطاهر از سخنگویان صاحبدل و دردمند بوده و نغمه هائی که شاهد سوز درونی است سروده و نیز رسالاتی بعربی و فارسی تألیف نموده است. از آن جمله مجموعۀ کلمات قصاریست بعربی که عقاید تصوف را درعلم و معرفت و ذکر و عبادت و وجد و محبت در جمله های کوتاه و مؤثری بیان میکند. عمده شهرت باباطاهر درایران بواسطۀ دوبیتی های شیرین و مؤثر و عارفانۀ اوست. از خصوصیات این رباعیات آنکه با وزن معمولی رباعی کمی فرق دارد و نیز در لغتی شبیه بلغت لری سروده شده و از این لحاظ آنها را در کتب قدیم ’فهلویات’ نام داده اند. در تمام رباعی های ساده و مؤثر شاعر یاداز وحدت جهان و دورافتادگی انسان و از پریشانی و تنهائی و ناچیزی و بی چیزی خود کرده از هجران شکایت نموده و حس اشتیاق معنوی خود را جلوه داده است. باباطاهر در همدان دار فانی را وداع گفته و در همان شهر مدفونست. (تاریخ ادبیات شفق ص 108 و 109). هدایت گوید: طاهر عریان همدانی نام شریفش باباطاهر است، از علما و حکما و عرفای عهد بوده است و صاحب کرامات و مقامات عالیه و این که بعضی او را معاصر سلاطین سلجوقیه دانسته اند خطاست. وی از قدمای مشایخ است معاصر دیالمه بوده و در سنۀ 410 هجری قمری بوده قبل از عنصری و فردوسی و امثال واقران ایشان رحلت نموده، رباعیات بدیع و مضامین رفیع بزبان قدیم دارند. گویند رسالات از آن جناب مانده ومحققین بر آن شروح نوشته اند. (مجمعالفصحاء ج 1 ص 326). مؤلف راحه الصدور آرد: شنیدم که چون سلطان طغرل بک به همدان آمد از اولیا سه پیر بودند: باباطاهر و باباجعفر و شیخ حمشا، کوهی است بر در همدان آن را خضر خوانند بر آنجا ایستاده بودند، نظر سلطان بر ایشان آمد، کوکبۀ لشکر بداشت و پیاده شد و با وزیر ابونصر الکندری پیش ایشان آمد و دستهاشان ببوسید. باباطاهر پاره ای شیفته گونه بودی او راگفت ای ترک با خلق خدا چه خواهی کرد؟ آرامگاه باباطاهر در همدان سلطان گفت: آنچ تو فرمایی، بابا گفت: آن کن که خدای می فرماید، آیه: ان اﷲ یامر بالعدل و الاحسان. سلطان بگریست و گفت چنین کنم بابا دستش بستد و گفت: از من پذیرفتی ؟ سلطان گفت: آری، بابا سر ابریقی شکسته که سالها از آن وضو کرده بود در انگشت داشت بیرون کرد و در انگشت سلطان کرد و گفت: مملکت عالم چنین در دست تو کردم، بر عدل باش، سلطان پیوسته آن در میان تعویذها داشتی و چون مصافی پیش آمدی آن در انگشت کردی. اعتقاد پاک و صفای عقیدت او چنین بود و در دین محمدی صلعم ازو دین دارتر و بیدارتر نبود. (راحهالصدور صص 98- 99). ادواردبرون در جلد دوم تاریخ ادبیات خود ص 260 و 261 این داستان را آورده است. مرحوم رشید یاسمی در مقدمه ای که بر دیوان باباطاهر چاپ مرحوم وحید نگاشته است، پس از نقل متن عبارت راحهالصدور چنین آرد: این سفر طغرل در حدود 447 یا 450 هجری قمری اتفاق افتاده است هرچند کلمه پیر در این عبارت راحهالصدور ممکن است اشاره بمقام ارشاد باباطاهر باشد نه کثرت سن لکن از طرز مکالمۀ او با طغرل و از تقدمی که بر دو رفیق خود در خطاب پادشاه یافته است، میتوان سن او را متجاوز از 50 سال دانست، و از این قرار تولدش در آخر قرن چهارم هجری واقع میشود و تحقیق ذیل این حدس را تأیید میکند:در میان ملل مختلفه معروف است که در هر هزار سال بزرگی ظهور میکند. به عقیدۀ زردشتیان از سه بذری که زردشت پراکنده در اوقات معین سه دوشیزه بارور شده و هر یک معصومی خواهند زاد. نخستین را نام هشداراست که در آغاز هزارک نخستین ظهور میکند و دو دیگر هشدارمه که در ابتدای هزارک دوم طلوع خواهد نمود. سه دیگر سوشیوش است که در آغاز هزارک سوم پیدا میشود. این شخص جهان را بپاکی و کمال میرساند. اعتقاد به ظهور بزرگی در رأس هر هزار سال از معتقدات ایرانیان قدیم است و مسیحیان از آنان اقتباس کرده اند... در ایران بعد از اسلام هم عدد هزار دارای اهمیت خاص بوده و در امثال آمده است که بعد از هزار شماری نباشد و ناصرخسرو گوید: آنچه شمار است جمله زیر هزار است. خاقانی شروانی راجع به ظهور بزرگی در رأس هر هزارک فرماید: گویند که هر هزار سال از عالم آید بوجود اهل وفائی محرم آمد زین پیش و ما نزاده ز عدم آید پس از این و ما فرورفته بغم. باباطاهر در دوبیتی ’الف قدم که در الف آمدستم’ خود را یکی از آن بزرگان معرفی کرده است. البته مبدء این حساب هزار سال را نباید منحصراً تاریخ هجری دانست زیرا خاقانی در قرن ششم بگذشتن آن اشارت کرده است، و چون از تاریخ هجری بگذریم متوجه تاریخ میلادی میشویم. با مختصر حسابی کشف می شود که اول دسامبر سال 1000 مسیحی با آغاز محرم 391 هجری قمری مصادف بوده است از این قرار تولد بابا در الف میلادی و در سال 390 یا 391 هجری قمری واقع شده و از این تاریخ تا عبور طغرل از شهر همدان (1055 و 1058 میلادی) پنجاه و پنج یا پنجاه و هشت سال میشود. کراماتی که از بابا نقل میکنند در افواه بسیار است...لکن باید گفت که قصۀ فرورفتن وی در حوض آب منجمد برای کسب علوم ظاهراً توجیهی است که از عبارت ’امسیت کردیاً و اصبحت عربیا’ کرده اند و این عبارت در مقدمۀ مثنوی به ابن اخی ترک ارومی ملقب به حسام الدین که مولوی کتاب خود را باستدعای او مدون کرده منسوب است و در نفحات الانس جامی آن عبارت را به ابوعبداﷲ بابویی منتسب کرده اند و قصۀ ترسیم بابا شکل نجومی را در روی برف و حل مشکل خواهرزادۀ منجم خود همچنین منسوب به باباافضل کاشانی است. قبر باباطاهر در سمت غربی شهر همدان و امروز طوافگاه اهل دل است. (مقدمۀدیوان باباطاهر چ وحید دستگردی بقلم رشید یاسمی چ 3 تهران 1331هجری شمسی). مؤلف نزهه القلوب آرد: همدان از اقلیم چهارم است... و در او مزارات متبرکه مثل قبر حافظ ابوالعلای همدانی و باباطاهر دیوانه و شیخ عین القضاه و غیره. (نزهه القلوب چ لیدن ج 2 ص 71). بعضی نظر به این دوبیتی که به باباطاهر منسوب است او را شیعی اثناعشری میدانند: از آنروزی که ما را آفریدی به غیر ازمعصیت چیزی ندیدی خداوندا به حق هشت و چارت ز مو بگذر، شتر دیدی ندیدی. از هشت و چار مراد دوازده امام است. ادوارد براون آرد: از شعرائی که بسیاری از اشعار خود را بلهجۀ خاص خود سروده اند باباطاهر عریان است (که رباعیات خود را به لهجۀ همدانی یا به لهجۀ لری انشاد کرده است) رباعیات باباطاهر در بسیاری نقاط ایران سر زبانهاست. باباطاهر را ممکن است برنز ایران خواند. مقدار زیادی از محبوبیت باباطاهر بی گمان بسبب سادگی افکار او و نزدیک بودن لهجۀ او به فارسی صحیح و روانی کلام و آهنگ دلنشین الفاظ و سادگی وزن و بحر متحدالشکل آن است (بحر هزج مسدس محذوف). (تاریخ ادبیات برون ج 1 چ علی پاشا صالح صص 131- 132). آقای مجتبی مینوی، در مجلۀ دانشکدۀ ادبیات سال چهارم شمارۀ دوم آرد: دوبیتیهای به بحر هزج مسدس که بنام فهلویات مشهور است در فارسی دارای مقامی خاص و رتبه ای بلند است و با آنکه گویندگان بسیار مانند بندار رازی و محمد مغربی و صفی الدین اردبیلی و محمد صوفی مازندرانی (و بسیار کسان که نام آنها را هم نمی دانیم) چنین دوبیتی ها سروده اند در این میدان نام باباطاهر عریان بیش از همه سرایندگان بر زبانها افتاده است بطوریکه هر چه دوبیتی هست غالباً آنرا به باباطاهر لر همدانی منسوب می سازند، و تشخیص این که کدامین یک از باباطاهر و کدامها از دیگرانست همان اندازه دشوار است که تشخیص رباعیات خیام از رباعیهای دیگران که باو نسبت داده شده است. امر دیگری که موجب مزید اشکال در تعیین گویندۀ این دو بیتیها شده است این که اغلب نویسندگان نسخ باقتضای ذوق عامیانۀ خود و بعلت بی اعتنائی به حفظ کردن بی تبدیل و تغییر آثار خامۀ قدما نتایج افکار نویسندگان را به زبان عصر خود درآورده اند و هر لفظ مشکلی را تغییر داده اند و در موردفهلویات، آنها را بزبان ادبی نزدیکتر ساخته اند چنانکه نمی توان دانست اصل آنها به لهجۀ کدام ولایت بوده و نمی توان از روی اینها خصوصیات لهجۀ آن ولایت را تدوین کرد. کاملترین نمونۀ این منقولات پرتصرف و مجموعه های دوبیتی های مختلف المنشاء و متعلق به لهجه های دور ازیکدیگر که یکجا گردآمده و به باباطاهر نسبت داده شده است، آن چاپی است که به اهتمام مرحوم وحید دستگردی دو بار در طهران منتشر شده است که شاید کتابی باشد خواندنی ولیکن از لحاظ دانستن اشعار باباطاهر و از لحاظ وسیله ای برای مطالعۀ لهجۀ محلی همدان بکلی بی فایده است پس یافتن نسخه های قدیم معتبر و بی تصرف (یا کم تصرفی) از این دوبیتیها و انتشار دادن آنها بهمان صورت اصلی فایدۀ مزدوجی دارد که هم معرف لهجه است و هم تعیین میکند که لهجۀ گویندۀ آنها چه بوده. درباره احوال و زندگانی باباطاهر عریان نمی خواهم اینجا داخل شوم چون مطالب تازه ای در این خصوص ندارم که بگویم و آنها که دسترس به کتابهای منتشر شده درباره او دارند میدانند که در راحهالصدور (چ اوقاف گیب 1921 میلادی ص 98 تا 99) حکایت شده است که سلطان طغرل در همدان بزیارت باباطاهر رفت و او سر لولۀ ابریق خود را شکسته انگشتری وار بر انگشت طغرل نهاد. و باز میدانندکه یک نفر از ظرفای عصر ما از این حکایت استنباط کرده است که چون باباطاهر در این سال لااقل پنجاه شصت سال داشته است لابد در حدود 390 هجری متولد شده بوده است: ’الف قدم که در الف آمدستم’ مرادش این بوده است که در سال هزارم میلادی بدنیا آمده ام ! و به این اعتبار باباطاهر هم از معادلۀ تواریخ ملل مطلع بوده، هم سال ولادت خود را خوب میدانسته و هم باندازه ای در شعر سرودن دقیق بوده است که حساب او مو نمیزند! از این بگذریم. اینجا قصد بنده نقل متن دو قطعه و هشت دوبیتی منسوب به باباطاهر است که روی نسخه ای بالنسبه قدیم بی آنکه دیگر خودم در آن تصرفی کرده باشم. این نسخه مجموعه ایست بشمارۀ 2546 در موزۀ قونیه (یعنی بر سر مزار مولانا جلال الدین بلخی معروف به مولای روم) که تاریخ 848 هجری قمری دارد. ابیات در آنجا با حرکات نوشته است و من برای آنکه در چاپ دیگر تغییری در آن راه نیابد چنان نوشته ام که کلیشه کنندش. این نقل را بقدری که از عهده برآمده ام طابق النعل بالنعل شبیه باصل نوشته ام جز از یک حیث، که در اصل بخط نزدیک به نستعلیق بود و من به شیوۀ نسخ نقل کرده ام. متن چنانکه از دو مورد که لفظ ’کذا’ روی کلمات آن گذاشته ام معلوم میشود خالی از غلط نیست ولیکن قصد من نقل کردن بی تصرف بوده است. (پایان مقالۀ آقای مینوی). و ازوست: چه خوش بی مهربونی از دو سربی که یک سر مهربونی دردسر بی ! اگر مجنون دل شوریده ای داشت دل لیلی از او شوریده تر بی ! # # # مگر شیر و پلنگی ای دل ای دل ! بمو دائم بجنگی ای دل ای دل ! اگر دستم فتی خونت وریژم ووینم تا چه رنگی ای دل ای دل ! # # # وشم واشم ازین عالم بدرشم وشم از چین و ماچین دیرتر شم ! وشم از حاجیان حج بپرسم که ای دیری بسه یا دیرتر شم ! (نقل از تاریخ ادبیات براون ج 1 چ صالح ص 131- 132). اگر دل دلبرو دلبر کدومه و گر دلبر دل و دلرا چه نومه دل و دلبر بهم آمیته وینم ندونم دل که و دلبر کدومه ! # # # خرم آنان که از تن جون نذونند ز جانون جون ز جون جانون نذونند بدردش خو کرن سالان و ماهان بدرد خویشتن درمون نذونند. # # # خوشا آنون که از پا سر نذونند میان شعله خشک و ترنذونند کنشت و کعبه و بتخانه و دیر سرائی خالی از دلبر نذونند. # # # یکی برزیگری نالون در این دشت بچشم خون فشان آلاله میکشت همی کشت و همی گفت ای دریغا که باید کشتن و هشتن در این دشت. # # # جره بازی بدم رفتم به نخجیر سیه دستی زده بر بال مو تیر بوره غافل مچر در چشمه ساران هر آن غافل چره غافل خوره تیر. # # # دیدم آلاله ای در دامن خار وتم آلالیا کی چینمت بار بگفتا باغبان معذور میدار درخت دوستی دیر آوره بار. # # # دلی دیرم خریدار محبت کزو گرمست بازار محبت لباسی بافتم بر قامت دل ز پود محنت و تار محبت. (تاریخ ادبیات شفق چ پیروز صص 109- 110). درباره لهجۀ دوبیتی های باباطاهر آقای دکتر ابراهامیان استاد سابق زبان پهلوی در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران رساله ای بزبان فرانسه در پاریس بطبعرسانیده اند و آقای دکتر پرویز ناتل خانلری مقالاتی در مجلۀ پیام نو انتشار داده اند. آثار دیگر باباطاهر - علاوه بر دیوان مجموعۀ کلمات قصار ازوی بجا مانده است که تا کنون چندین شرح بر آن نگاشته اند: 1) شرح عربی منسوب به عین القضاه همدانی، ابوالمعالی عبداﷲ بن محمد میانجی متوفی بسال 525 هجری قمری از عارفان بزرگ قرن ششم و مؤلف زبدهالحقایق. 2) شرح عربی دیگری از قدما که شارح آن مجهول است. 3) دو شرح یکی به عربی و دیگری به فارسی از حاج ملاسلطانعلی گنابادی که شرح فارسی بسال 1326 هجری شمسی بچاپ رسیده است. مرحوم رشید یاسمی در مقدمۀچاپ سوم دیوان باباطاهر آرد: ’در کتاب خانه ملی پاریس یک نسخۀ خطی عربی بعنوان ’الفتوحات الربانی فی اشارات الهمدانی’ مضبوط است که جانی بیک عزیزی آن را در شوال 889 هجری قمری بخواهش ابوالبقاء احمدی شرح کرده است. رساله ای که مرحوم حاجی ملاسلطانعلی گنابادی بفارسی شرح کرده اند بطبع رسیده و نسخۀ آن نزد نگارنده موجود است با رساله ای که در آخر این مجموعه چاپ شده اندک اختلافی دارد. (دیوان باباطاهر چ 3 ص 19). در اینجا منتخبی از کلمات قصار باباطاهر را نقل میکنیم: (1) العلم دلیل المعرفهتدل علیها فاذا جاء المعرفه سقط رؤیه العلم و بقی حرکات العلم بالمعرفه. (2) رؤیه العلم عجز المریدین. (3) العلم دلیل و الحکمه ترجمان، فالعلم دعوه معمومه و الحمه دعوه مخصوصه. (4) العلم دلیل و الحکمه توسل. (5) العلم یدل علیه و الوجد یدل له و الدلیل علیه یجذب الی قربه و الدلیل له یجذب الیه. (6) الخروج من العلم جهل، و الثبات مع العلم ضعف، و المعرفه بالعلم توحید. (7) العلم بالمعرفه معرفه و بذات المعروف کفر. (8) العلم حبس الظاهر و المشاهده حبس الباطن. (9) جعل اﷲ جمیع الجوارح فی حبس العلم فلا یطلق جارحهمن سجنها الا بعلم فمن اطلقها من سجنها بغیر علم فقدخرج من حبس العلم و عصی و تعدی. (10) العلم قید العبودیه و حبس الحق، فمن اطلقها بغیر علم فقد خرج من العبودیه و استعمل الحریه. (11) العلم موکل بالکلام، والوجد موکل بالحرس. (12) العلم تطریق، و الوجد تفریق، والحقیقه تحریق. (13) العلم تجریب، و الوجد تخریب، و الحقیقه تلهیب. (14) للعلم حرقه، و للوجد حرقه، و للحقیقه حرقه، فمن احرقه العلم وفاء، و من احرقه الوجد صفا، و من احرقه الحقیقه طفا. (15) العلم ناراﷲو الوجد نوراﷲ، فمن خالف العلم احرقه النار، و من خالف الوجد غیره النور. الباب السادس فی الرسم و الحقیقه. (16) الحقیقه المشاهده بعد علم الیقین. (17) الحقیقه مقدمه الحق الدخول فی الحقیقه بالخروج من الحقیقه و الخروج من الحقیقه بالدخول فی الحقیقه. (18) الحقیقه رسم و الرسم للرسم رسم وجدت ثبات الرسم للرسم بالحق حقیقه وجدت الحقایق و ان کانت بالحق لادراک الرسم الرسمیه رسوما فاذا الحقایق ثابت عن الرسوم لخلوص الالهیه و عن الجبروتیه و ابانه الربوبیه. (نقل از دیوان باباطاهر چ وحید دستگردی چ 3 تهران 1331 هجری شمسیصص 83- 84 و 90). راجع به کرامات باباطاهر - ایران شناسان چون ژوکوفسکی، کلمان هوار، ادوارد برون، هرن آلن، ولچنسکی هریک شمه ای از قصص مربوط به وی را به السنۀ آلمانی فرانسه و انگلیسی ترجمه کرده اند و آقای آزاد همدانی نیز روایاتی را که در شهر همدان به باباطاهر منسوب میدانند گرد آورده اند و در مقدمۀ چاپ دوم منتشرساخته اند. (مقدمۀ چ 3 دیوان باباطاهر چ وحید دستگردی تهران سال 1331 هجری شمسی). ترجمه های دیوان باباطاهر به زبانهای خارجی: 1) کلمان هوار فرانسوی مجموعه ای حاوی 59 دوبیتی باباطاهر را در سال 1885 میلادی در مجلۀ آسیائی با ترجمه فرانسه منتشر کرده است. (تاریخ ادبیات برون ج 1 ترجمه علی پاشاصالح ص 131) (مقالۀ آقای مینوی در مجلۀ دانشکدۀ ادبیات سال 4 شمارۀ دوم). 2) ادوارد هرن آلن مستشرق انگلیسی اصل و ترجمه دیوان را بزبان فارسی و انگلیسی چاپ و منتشر کرده است. 3) ترجمه منظوم اشعار باباطاهر به زبان انگلیسی از خانم الیزابت کورتیس برنتن. (مقدمۀ دیوان باباطاهر چ 3 ص 21). و رجوع به شدالازار ص 515- 516 و سبک شناسی ج 1 ص 22 شود
محمد بن احمد بن مروان بن یسیرۀ نحوی. یکی از علمای لغت و نحو. او راست: کتاب الجامع در نحو، کتاب المختصر، کتاب اخبار ابی عیینه محمد بن ابی عیینه. (ابن الندیم). و رجوع شود به معجم الأدباء چ مارگلیوث ج 6 ص 279
محمد بن احمد بن مروان بن یسیرۀ نحوی. یکی از علمای لغت و نحو. او راست: کتاب الجامع در نحو، کتاب المختصر، کتاب اخبار ابی عیینه محمد بن ابی عیینه. (ابن الندیم). و رجوع شود به معجم الأدباء چ مارگلیوث ج 6 ص 279
ابن ابی جان (ابی حیّان ؟) یکی از علماء سیستان است و صاحب تاریخ سیستان در باب ((مردم سیستان که از پس اسلام بزرگ گشتند و مردمان ایشان را بدانستند بفضل)) نام او آورده است. رجوع به ص 18 تاریخ سیستان چ طهران شود
ابن ابی جان (ابی حیّان ؟) یکی از علماء سیستان است و صاحب تاریخ سیستان در باب ((مردم سیستان که از پس اسلام بزرگ گشتند و مردمان ایشان را بدانستند بفضل)) نام او آورده است. رجوع به ص 18 تاریخ سیستان چ طهران شود