جدول جو
جدول جو

معنی ابوطامر - جستجوی لغت در جدول جو

ابوطامر
(اَ مِ)
کیک. (مهذب الاسماء). برغوث. ابووثّاب. ابوعدی. (المزهر)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابوطالب
تصویر ابوطالب
(پسرانه)
نام عموی پیامبر (ص) و پدر علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَ عَ)
تاج الدین فارسی شیرازی. او پس از عزل مؤیدالدین مرزبان بسعی اتابک بوزابه، به وزارت مسعود بن محمد سلجوقی (527 -547 هجری قمری) رسید لکن چون عقل و کیاستی وافی نداشت پس از قتل بوزابه معزول و به شیراز بازگشت. رجوع به دستورالوزراء خوندمیر ص 214 و حبط ج 1 ص 384 شود
فریدالدین عطار. محمد بن ابی بکر ابراهیم نیشابوری. کنیت او بقول مشهور ابوحامد است. رجوع به فریدالدین... شود
علی بغدادی. او راست: عیون التواریخ. و حمدالله مستوفی از این کتاب نقل کرده است. رجوع به حبط ج 1 ص 358 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ مِرر)
نام دو کوه در بطن نخله
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
شهاب الدین عبدالرحمن بن اسماعیل بن ابراهیم بن عثمان دمشقی مقدسی مقری و نحوی و مورخ و ادیب و فقیه شافعی. پدروی اسماعیل به بیت المقدس میزیست و سپس به دمشق شد ومولد ابوشامه بدمشق است به سال 596 هجری قمری یا 599 و از آنرو او را ابوشامه گفتند که خالی بر بالای ابروداشت. وی از دمشق به اسکندریه رفت و حدیث و فقه و ادب و دیگر دانشها بدانجا فرا گرفت و تولیت دارالحدیث اشرفیه بدو مفوض گشت. او را تصانیف بسیار است از هرقبیل و از آن جمله: کتاب ازهارالروضتین فی اخبار الدولتین النوریه و الصلاحیه. مقدمه فی النحو. المرشدالوجیز فی علوم تتعلّق بالقرآن العزیز. المقتفی فی منعهالمصطفی. کتاب البسمله. شرح الشاطبیه. نظم مفصل زمخشری. کتاب الباعث علی انکار الحوادث. کتاب الضوءالساری الی معرفه رؤیهالباری. اختصار تاریخ دمشق تصنیف ابن عساکر. وفات وی به سال 665 هجری قمری بود. و صاحب حبیب السیر قسمتی از تاریخ ایوبیان را از کتاب ازهارالروضتین او نقل کرده است. رجوع به حبط ج 1 ص 404 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ کِ)
یکی از رؤسای متکلّمین زندقه (مانویه) که باسلام تظاهر میکرده است
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ حَ مَ)
عدی ّبن حارثه. از شرفاست
لغت نامه دهخدا
(اَ)
از لاتینی بیتومن، نوعی از مومیائی باشد و آنرا مومیائی کوهی گویند و به عربی قفرالیهود خوانند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
اسپ. فرس. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اَ بِ)
خبز. (المزهر). نان. (مهذب الاسماء). پکند. جابر بن حبّه
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
ازدی. او از بلال و از او یزید بن ابی زیاد روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
قراد. کنه
لغت نامه دهخدا
(اَ صا بِ)
نمک. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). ملح.
لغت نامه دهخدا
(اَ جِ)
کلاغ. (مهذب الاسماء) (المزهر) (دهّار). ابوالاخیل. ابوالقعقاع. (مهذب الاسماء). زاغ. غراب
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ مَ)
الدوری. او راست: کتاب اجزاء القرآن. و کتاب الوقف و الابتداء فی القرآن. و کتاب ما اتفقت الفاظه (واختلفت) معانیه فی القرآن. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ شِ)
بشر بن معتمر را کتابی است در ردّ بر او. (ابن الندیم)
نام یکی از رؤسای فرقۀ صالحیه است
لغت نامه دهخدا
(اَ صِ)
او راست: شرح حدیث الأربعین
لغت نامه دهخدا
(اَ عَمْ ما)
مولی القوم بالمدینه ؟ او از عبدالله بن هداج و از او ابراهیم بن المنذر روایت کرده است
شداد بن عبدالله. یحیی بن کثیر و اوزاعی از او حدیث کنند
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
خوان. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مِ)
کیک. (مهذب الاسماء). برغوث.
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
خشوعی، برکات بن شیخ ابی اسحاق ابراهیم بن شیخ ابی الفضل طاهر بن برکات بن ابراهیم دمشقی جیرونی محدّث. (510- 598 هجری قمری). رجوع به وفیات ابن خلکان شود
منجم شیرازی. وی بزمان القائم بامراﷲ میزیست وگویند زلزلۀ چهاردهم صفر سال 434 هجری قمری تبریز رااو از پیش آگاهی داد. رجوع به ص 407 حبط ج 2 شود
یحیی بن تمیم بن معز بن بادیس. از ملوک بنی زیری در افریقیه از سال 501 تا 509 هجری قمری رجوع به یحیی... شود
ابن محمد بن علی بن حسن فضلویه. سرسلسلۀ امرای هزاراسپی لرستان و آنان مدت دویست سال (543- 740 هجری قمری) در لرستان حکومت داشتند و به اتابکان لرستان یا آل فضلویه معروفند. ابوطاهر از طرف سلغریان مأمور نشاندن ف تنه لر بزرگ شد و در آنجا حکومت یافت و خاندان او از سلاطین مغول اطاعت کردند و چندی حکومت خوزستان نیز بآنان واگذارشد. مدت حکمرانی ابوطاهر از 543 هجری قمری تا حدود سی وچهار سال بود. رجوع به حبط ج 2 ص 102 شود
اوانی. نام یکی از فدائیان حسن صباح. او کشندۀ خواجه نظام الملک حسن طوسی است به رمضان سال 435 هجری قمری رجوع به ص 364 و 373 حبط ج 1 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کوهی ست به حجاز، در دوازده منزلی مکّه
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
سگ.
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
ابن ابی جان (ابی حیّان ؟) یکی از علماء سیستان است و صاحب تاریخ سیستان در باب ((مردم سیستان که از پس اسلام بزرگ گشتند و مردمان ایشان را بدانستند بفضل)) نام او آورده است. رجوع به ص 18 تاریخ سیستان چ طهران شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ یَ)
ابن شهید. احمد بن ابی مروان، عبدالملک بن مروان بن ذی الوزارتین الاعلی احمد بن عبدالملک بن عمر بن محمد بن عیسی بن شهید اشجعی اندلسی قرطبی. ولادت او به سال 382 هجری قمری او راست: کتاب کشف الدّک و ایضاح الشک، و آن کتابیست مشهور در علم حیل و شعبده. کتاب التوابع و الزوابع. کتاب حانوت عطار. او به سال 426هجری قمری به قرطبه درگذشت. و رجوع به احمد... شود
خزرجی، نصرانی. راهب. او بانی مسجد ضرار بود و آنگاه که رسول صلوات الله علیه از غزوۀ تبوک بازگشت امر بتخریب آن مسجد فرمود. رجوع به ص 139 حبط ج 1 و ص 417 حبط ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
بلخی. او راست: مفارید ابی طارم
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
ناحیتی بشمال شرقی سودان بر ساحل دریای احمر
نام سوقی از عرب به نوبه میان دنقله و بربر
لغت نامه دهخدا
(اَ هَِ)
اشنان. (مهذّب الاسماء). اشنان که بدان دست شویند. (دهار). دست اشنان. (السامی فی الاسامی). دستمال
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
کنیت معین الدین
لغت نامه دهخدا
(اَ ضِ)
کنیت اسیدی. او بجمال و حسن صورت مشهور بود
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
گوشت. (مهذب الاسماء). لحم
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
غزیل. مولی ولید بن عبدالملک. مغنی و شاعر و بذله گوی معاصر امویان. او مداح ولید بن عبدالملک بوده است
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ یَ)
علی بن محمد بن علی الصلیحی، داعی. مؤسس سلسلۀ سبعیۀ بنی صلیح در صنعا و زبید و دیگر نواحی یمن. و ابن خلکان کنیت او را ابوالحسن آورده است. رجوع به علی بن محمد... شود
شهاب الدوله. نصر بن صالح بن مرادس. دومین از ملوک بنی مرداس در حلب. رجوع به نصر بن صالح بن مرادس ملقب به شهاب الدوله... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ عَمْ ما)
اسب فارسی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابطار
تصویر ابطار
سرگرداندن شاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار