جدول جو
جدول جو

معنی ابوصفوان - جستجوی لغت در جدول جو

ابوصفوان
(اَ صَفْ)
اشتر نر. (السامی فی الاسامی). جمل. اشتر نرینه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
ابوصفوان
(اَ صَفْ)
او از ابن مسعود و از او اشعث روایت کند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ هََ فْ فا)
المهزمی. عبدالله بن احمد بن حرب بن خالد. او از شعرای مخضرمی الدولتین و لغوی است. و علم لغت از اصمعی فراگرفت و یموت بن المزرع از او روایت کند. او مردی بی پروا و تنک مایه و تنگدست و باده پرست بود. او راست: کتاب اخبارالشعراء و کتاب صناعهالشعر. و195 هجری قمری درگذشت و از شعر اوست در صفت شمشیر:
فاذا ما سللته بهر الشم
س ضیاءً فلم تکد تستبین
وکأن ّ الفرند و الرونق السا-
ئل فی صفحتیه ماء معین
مایبالی من انتضاه لحرب
ا شمال سطت به ام یمین.
و هم او راست:
ایا رب ّ قد رکب الأرذلون
و رجلی من رجلتی حافیه
فان کنت حاملنا مثلهم
والا فارحلنی الثافیه.
رجوع به معجم الأدباء چ مارگلیوث ج 4 ص 288 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ صَفْ)
حمید بن قیس المکی الاعرج. برادر عمر بن قیس. از روات حدیث است. در تاریخ علم حدیث، روات نقش محوری در حفظ و انتقال سنت پیامبر اسلام (ص) ایفا کرده اند. این افراد با جمع آوری و تحلیل دقیق روایت ها، کمک کرده اند تا مسلمانان از منابع صحیح دینی استفاده کنند. به همین دلیل، روات به عنوان نگهبانان علم حدیث شناخته می شوند که در مقابل هرگونه تحریف یا تغییر در احادیث ایستاده اند.
لغت نامه دهخدا
(اَ صَفْ)
عبدالله بن بسر صحابی استواژه ی صحابی برگرفته از واژه «صحبت» است که نشان دهنده نزدیکی و همراهی است. در منابع اسلامی، صحابی به فردی اطلاق می شود که پیامبر اسلام را دیده و مؤمنانه همراه او بوده است. اهمیت صحابه در حفظ منابع دینی و سنت پیامبر، انکارناپذیر است. صحابه نقشی کلیدی در تدوین و تبیین تعالیم اسلامی داشتند.
لغت نامه دهخدا
(اَ صَفْ)
عطاف بن خالد المخزومی. تابعی است. تابعی یکی از عناوین پرافتخار در تاریخ صدر اسلام است. کسی که پیامبر اسلام (ص) را ندید اما صحابه ای را دیدار و از او تبعیت کرد، تابعی نام دارد. این افراد در میان مسلمانان به دلیل نزدیکی به منبع اول و دوم دین، جایگاه والایی دارند. علمای حدیث برای طبقه بندی سندهای حدیثی، به تابعین توجه ویژه ای دارند.
لغت نامه دهخدا
(اَ صَفْ)
ایوب بن خالد بن صفوان. از روات حدیث است. روات در تاریخ اسلام، تنها به افرادی اطلاق نمی شود که به نقل احادیث پرداخته اند بلکه این افراد در زمینه تأثیرگذاری بر رشد و گسترش علم حدیث نیز نقش کلیدی داشته اند. آنان با سفر به مناطق مختلف و ملاقات با راویان دیگر، به طور گسترده ای تلاش کردند تا احادیث صحیح را گردآوری کنند و آن ها را به دقت به نسل های بعدی منتقل نمایند. در این فرآیند، روات به نگهبانان اصلی سنت نبوی تبدیل شدند.
لغت نامه دهخدا
(اَ صَفْ)
عبدالله بن سعید بن عبدالملک بن مروان. از روات حدیث است. روات به عنوان افراد متخصص در علم حدیث، در دوران های مختلف به جمع آوری، حفظ و انتقال احادیث پیامبر اسلام (ص) پرداخته اند. این افراد با ارزیابی دقیق منابع حدیثی و راویان، نقش مهمی در حفظ و ترویج اصول اسلامی ایفا کرده اند. روات به عنوان منابع معتبر در علم حدیث، همواره در تلاش بودند که از انتقال روایات ضعیف یا جعلی جلوگیری کنند.
لغت نامه دهخدا
(اَ صَفْ)
نصر بن قدیدبن نصر بن سیّار. از روات حدیث است. یکی از ویژگی های برجسته روات در تاریخ اسلام این است که آنان تنها نقل کنندگان ساده احادیث نبوده اند، بلکه مسئولیت سنگینی در ارزیابی صحت روایات و نقل دقیق آن ها بر عهده داشته اند. محدثان به بررسی دقیق اسناد و شرایط راویان پرداخته اند تا بتوانند احادیث صحیح را از آنچه ممکن است تغییر یا تحریف شده باشد، تمییز دهند.
لغت نامه دهخدا
(اَ صَفْ)
سوید بن قیس صحابی است. در علم رجال و حدیث، صحابی جایگاه رفیعی دارد. هر فردی که پیامبر را درک کرده، مسلمان شده و در مسیر اسلام باقی مانده، به عنوان صحابی شناخته می شود. صحابه پل ارتباطی بین پیامبر و نسل های بعدی مسلمانان بودند. شناخت واژه صحابی ما را با بخشی از مهم ترین تحولات صدر اسلام آشنا می کند.
لغت نامه دهخدا
(اَ صَفْ)
والد مسور بن مخرمه. صحابی است. عنوان صحابی از ارزشمندترین عناوین در فرهنگ اسلامی است. افرادی که با پیامبر اسلام (ص) دیدار کرده، ایمان آورده و تا پایان عمر مؤمن باقی مانده اند، این لقب را کسب کرده اند. این اشخاص ستون های اصلی جامعه اسلامی نخستین را تشکیل می دادند و در تاریخ اسلام جایگاه ویژه ای دارند.
لغت نامه دهخدا
(اَ صَفْ)
یحیی بن هانی الرعینی. از روات حدیث است. روات در تاریخ علم حدیث اسلام اهمیت بسیاری دارند، زیرا بدون وجود آنان، روایت های نبوی و اهل بیت (ع) نمی توانستند به نسل های بعدی منتقل شوند. این افراد به طور مستقیم یا از طریق واسطه ها، به جمع آوری و انتشار روایت های پیامبر اسلام و امامان دوازده گانه پرداخته اند. نقش این روات در حفظ و گسترش اسلام و تعلیمات پیامبر (ص) انکارناپذیر است.
لغت نامه دهخدا
(اَ صَفْ)
مالک بن عمیر. صحابی است. و بعضی نام او را سوید بن قیس گفته اند. صحابی به فردی اطلاق می شود که در زمان حیات حضرت محمد (ص)، با ایشان دیدار داشته، به رسالت او ایمان آورده و در حال مسلمانی از دنیا رفته باشد. این افراد، حلقه نخست انتقال دهندگان وحی الهی و سنت پیامبر به نسل های بعدی مسلمانان بودند. مطالعه و شناخت زندگینامه صحابه برای پژوهش در حوزه های حدیث، تاریخ اسلام و تربیت دینی بسیار اهمیت دارد.
لغت نامه دهخدا
(اَ صَفْ)
مهران. تابعی است و از ابن عباس روایت کند. تابعی در ادبیات تاریخی و اسلامی به کسی اطلاق می شود که در زمان پس از پیامبر اسلام می زیسته، اما با صحابه ارتباط مستقیم داشته و از آن ها در زمینه دین، فقه، حدیث و اخلاق تعلیم دیده است. بسیاری از مراجع دینی و فقهای اولیه اسلام از تابعین بودند. نقل روایت های آنان در منابع معتبر اسلامی باعث شده است که پژوهشگران با دقت زیاد زندگی و علم این افراد را بررسی کنند.
لغت نامه دهخدا
(اَ صَفْ)
یحیی بن قیس. از روات حدیث است. روات در علم حدیث نه تنها کسانی هستند که احادیث پیامبر اسلام (ص) را از دیگران می شنوند و آن ها را حفظ می کنند، بلکه این افراد در بررسی صحت و سقم روایات نیز دخیل هستند. محدثان با بررسی زندگی و شخصیت روات، روایات صحیح و معتبر را از غیرمعتبر تفکیک می کنند. در نتیجه، نقش روات در صحت سنجی احادیث و جلوگیری از تحریف آن ها بسیار مهم است.
لغت نامه دهخدا
(اَ صُ)
یرقان. زردی. کاخه. کاخر. ارقان
لغت نامه دهخدا
(اَ صَ)
ظاهراً محتشمی از بزرگان موسیقی بوده است، معاصر عمارۀ شاعر مروزی و عماره در حق او گوید:
با چنگ سغدیانه و با بالغ و کتاب
آمد بخان چاکر خود خواجه بوصواب
لغت نامه دهخدا
(اَ عُفْ فا)
غالب القطان. او را روایت حدیث است
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ زْ)
نبطی. از جمله و حواشی هشام بن عبدالملک است
لغت نامه دهخدا
بنا بر افسانۀ متداول عوام به زمان جاهلیت به شهر الباره در جبل الزاویه واقع به شمال ابامه و مغرب معرّهالنعمان شام، ملکی موسوم به ابوسفیان از قوم یهود بود. و به زمان او عبدالرحمن بن ابی بکر بن ابی قحافه چندی در این شهر میزیست و با لهیعه دختر ابوسفیان عشق می ورزید. آنگاه که عبدالرحمن بدعوت پدر اسلام آورد لهیعه نیز به متابعت او دین مسلمانی گرفت و هر دو از الباره بگریختند و چون ابوسفیان از فرار آن دوآگاه گشت با لشکری به تعاقب ایشان شتافت و جنگ میان آنان درپیوست و عمر بدین معنی از غیب ملهم گشت و باخالد بیاری عبدالرحمن شد و عمر عبدالرحمن را بکشت وخطۀ حکمرانی او در حیطۀ تصرف مسلمانان درآمد. و چنانکه گفتیم این حکایت افسانه ای بیش نیست و بر هیچ اصلی تاریخی متکی نمی باشد. و امروز در شمال این شهر قلعه ای به نام قلعۀ ابی سفیان هست و خرابه ها و آثار باستانی که از عظمت قدیم شهر حکایت می کند باقی است
لغت نامه دهخدا
(اَصَ)
آنکه چشمان قی آلود و پیخ گن دارد
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ بَ)
محمد بن احمد باجی. یکی از اکابر فقهای اسپانیا. او در اول قاضی شهر اشبیلیه بود و سپس بمشرق آمد و چندی بدمشق اقامت کرد و به سال 635 هجری قمری در قاهره درگذشت. و رجوع به محمد بن احمد باجی... شود
ابن حبیب. عبدالملک سلمی فقیه اندلسی. او راست: شرح الموطاء مالک. وفات 239 هجری قمری (کشف الظنون). و رجوع به ابن حبیب ابومروان.... شود
عبدالملک اول. ابن محمد. چهارمین از شرفای حسنی مراکش (از 983 تا 986 هجری قمری). و رجوع بعبدالملک... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مَرْ)
وزغه. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ ثَرْ)
نام یکی از فصحای عرب معاصر یحیی بن خالد. (ابن الندیم). فیروزآبادی، ابوثروان نامی را ذکر می کند و میگوید از روات شعر است و شاید این دو همان ابوثروان العکلی مسمّی به وحشی باشند. رجوع به وحشی ابوثروان... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ غَ وا)
القرشی. او راست: رساله فی العفو
لغت نامه دهخدا
(اَ غَ وا)
گربه. (قاضی محمد دهار)
لغت نامه دهخدا
(اَ عُلْ)
معزالدوله ثمال بن صالح. سومین از ملوک بنی مرداس حلب از سال 434 تا 449هجری قمری
لغت نامه دهخدا
(صَفْ)
رجوع به ابوصفوان شود
لغت نامه دهخدا
ابن صفوان بن عبدالله بن عمرو بن الاهتم، مکنی به ابوصفوان التمیمی المنقری. وی یکی از فصیحان عرب و خطباء ایشان است. او راوی اخبار و از همنشینان هشام بن عبدالملک و خالد قسری بوده است. شبیب بن شبیه از خالد بن صفوان حکایت میکند که گفت: یوسف بن عمر ثقفی مرادر وفد عراق به نزد هشام بن عبدالملک برد چون بر هشام بن عبدالملک وارد شدم هشام با اقربا و حشم و همنشینانش در بیابان نزه و باطراوت سراپرده زده بود و هر جزئی از سراپرده اش را در شهری که اختصاص به ساختن آن داشت ساخته بودند. اتفاقاً آن سال باران بموقع باریده و سبزه و گل آنطور که باید در بیابان جلوه گری میکرد. من چون هشام بن عبدالملک را دیدم رو به او کرده گفتم: ای امیر! پادشاهی از پادشاهان قدیم روزی با خویشان و حرمش به قصد تفرج به بیابان آمد. اتفاقاً آن سال نیز هوا در لطافت و زمین در طراوت چون امسال بود. پادشاه چون خرمی هوا و دلکشی زمین را دید رو به اصحاب خود کرد و گفت: ’هل رأیتم مثل ما أنا فیه ؟’ در نزد او یکی از مردان خدا بود و پس از کسب اجازه در مقام جواب در آمد و گفت: ’أرایت هذا الذی أنت فیه اءشی ٔ لم تزل فیه ام شی ٔ صار الیک میراثاً؟’ پادشاه اورا گفت: این میراث است و از آن دیگری می شود، همانطور که از آن من شد او گفت: پس ای پادشاه تو در حقیقت به چیزی غره شدی که زمان اندکی نزد تست و زمان درازی از تو دور خواهد شد و فردا به حسابش گرفتار خواهی بود. شاه چون این شنید منقلب شد. سپس خلع خلعت شاهی از خود کرد، و با این جلیس خود سر به بیابان گذاشت. خالد گفت: چون این داستان را به هشام گفتم، او را گریه دست داد تا آن حد که ریشش تر شد و عمامه اش خیس. پس امر به نزع ابنیه و نقل مقربان کرد و ملتزم قصر خودشد. چون قوم این شنیدند نزد من آمدند و گفتند: عیش او را منغص کردی و آسایش او را تباه ؟ خالد گفت به آنها گفتم: ’الیکم عنی فأنی عاهدت الله عزوجل ألا اخلو بملک ألا ذکرته الله عزوجل’. وی در بین ادبا معروف است و مرگش به سال 135 هجری قمری اتفاق افتاد. (از معجم الادباء یاقوت حموی ج 11 چ دارالمأمون صص 24- 35)
لغت نامه دهخدا