جدول جو
جدول جو

معنی ابوسواده - جستجوی لغت در جدول جو

ابوسواده(اَ سَ دَ)
موسی بن محراق. محدّث است. علم حدیث و به ویژه دقت های محدثان در بررسی احادیث، یکی از پایه های اصلی شکل گیری فقه اسلامی است. محدثان با گردآوری و بررسی دقیق احادیث پیامبر اسلام، به فقیهان کمک کردند تا بر اساس روایات صحیح، فتوا صادر کنند. این نقش برجسته محدثان در تاریخ اسلام، به حفظ صحت و اصالت منابع دینی کمک شایانی کرد.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ رَ حَ)
یزید بن ایهم. محدث است و صفوان بن ابی عمرو از وی روایت کند. در قرون نخست اسلام، محدث بودن نشانه ای از علم، دیانت، و تعهد علمی بود. این افراد با طی کردن سفرهای طولانی برای شنیدن یک حدیث از راوی معتبر، نشان دادند که حفظ و انتقال سنت پیامبر برایشان امری حیاتی است. به همین دلیل است که کتب معتبر حدیثی با وسواس علمی فراوان تدوین شده اند و محدثان در این مسیر، سنگ بنای این علوم را بنا نهادند.
لغت نامه دهخدا
(اَ دُ)
فرج بن جریر. پدر احمد بن ابی دواد است
جویریه بن الحجاج. شاعری از عرب
الراسی. شاعری از عرب
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ)
نزیل حمص. صحابی است. در علوم اسلامی، صحابی به مسلمانی گفته می شود که پیامبر اکرم (ص) را دیده، به او ایمان آورده و در حال اسلام وفات کرده است. صحابه از یاران وفادار پیامبر بودند که در میدان های جهاد، دعوت و آموزش دین مشارکت داشتند. شناخت دقیق صحابه به فهم بهتر سیره پیامبر، فقه اسلامی و جریان های صدر اسلام کمک شایانی می کند و در آثار تاریخی بسیار آمده است.
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ دَ)
موسی بن السائب. محدث است. محدّث در علوم اسلامی به کسی گفته می شود که علاوه بر نقل حدیث، علم رجال، علم درایه، و فنون بررسی سند و متن حدیث را به خوبی می داند. این افراد در طول قرون اولیه اسلام، پایه گذاران نظام حدیثی بودند و با دسته بندی راویان، ایجاد شاخص های اعتماد و تفکیک احادیث صحیح از جعلی، علوم اسلامی را از تحریف حفظ کردند. وجود محدث در هر نسل نشانه پویایی دین اسلام بود.
لغت نامه دهخدا
(اَ رَوْ وا)
تابعی است و از ابن عمر روایت کند. تابعی در علم حدیث به کسی گفته می شود که صحابی را درک کرده ولی خود پیامبر را ندیده است. این واژه از نظر سند حدیث اهمیت زیادی دارد، زیرا تابعی واسطه ای مستقیم میان صحابی و محدثین بعدی است. صداقت و امانت تابعین در نقل روایت ها، آنان را در ردیف مهم ترین شخصیت های علمی صدر اسلام قرار داده است.
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
شاهین. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ)
ضبی. برادر بنی عبد مناه بن بکر است. (قاموس)
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ وَ)
ابن غفله. محدّث است و شاید ابو در نسخۀ منقولهعنها زائد و این همان سویدبن غفلۀ معروف باشد
قضاعی. از تبیع حدیث شنیده است
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ قَ)
کنیت احمد بن احمد بلخی، نجّار، متخلص به امینی. بقول صاحب مجمعالفصحاء مدّاح یمین الدوله محمود غزنوی بوده و قصیدۀ ذیل را از او نقل می کند:
زره پوش ترک من آن ماه پیکر
زره دارد از مشک بر ماه انور
که دیده ست مشک مسلسل زره سان
که دیده ست ماه منوّر زره ور
بمشک اندرش تیرو بهرام و زهره
بماه اندرش سوسن و مشک و عنبر
دو یاقوت خوانم لبش را نخوانم
که یاقوت را کی بود طعم شکّر
بنزد من آمد کمربسته روزی
یکی جامه پوشیده یکرنگ اخضر
فلک خواندمش زآن کجا بود تابان
رخانش چو ماه و کمر چون دوپیکر
مرا گفت ای کوفته راه دانش
سفر تا کی و گشت گیتی سراسر
بدو گفتم ای سرو سیمین ندانی
که رنج سفرمان از آن است رهبر
که در چرخ انجم بسی اند ساکن
ز هفت مسافر بود حکم اختر
ز شاهان و از خسروان زمانه
چه آن کز مقدم چه آن کز مؤخر
چو محمود خسرو شنیدی خدیوی
جهاندیده بی حد سفر کرده بی مر
گهی سوی جیحون رود چون فریدون
گهی سوی ظلمت شود چون سکندر
گهی تخت چیپال بر در بدارد
گهی چتر خاقان بیاویزد از سر
نگینی است اندر یمینش یمانی
امان داده اسلام را تا بمحشر.
و در لغت نامۀ اسدی بیت ذیل بنام نجّار آمده است و بعید نیست که مراد ابوسراقه احمد بلخی باشد:
تا جز از بیست وچهارش نبود خانه نرد
همچو در سی ّودو خانه ست اساس شترنگ
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ قَ)
باشه. باشق. ابوعیاض. (مهذب الاسماء). هیلا. موشخوار. موشخور. و آن از طیور جوارح است خردتر از باز از زردچشمان
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ لَ)
عبدالله بن حواله الازدی. تابعی است. و بعضی او را ابن حولی و صحابی گفته اند. صحابی به یار و همراه پیامبر اسلام (ص) اطلاق می شود که در دوران حیات پیامبر با او ملاقات کرده، به اسلام گرویده و ایمان خود را حفظ کرده باشد. صحابه نقش مهمی در گسترش دین اسلام، انتقال احادیث و ثبت وقایع تاریخی دارند. بررسی زندگی صحابه یکی از ارکان مهم مطالعات اسلامی است و شناخت آنان به درک بهتر صدر اسلام کمک می کند.
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
برادرزادۀ ابوایّوب انصاری است و از عم خویش روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ سَفْ فا نَ)
النخعی. تابعی است و از عائشه روایت کند. از نظر تاریخی، تابعی کسی است که واسطه میان صحابی و نسل های بعد از اسلام است. این افراد نقش واسطه ای در نقل و انتقال معارف اسلامی دارند. تابعی بودن، یکی از درجات افتخار در علم رجال است و به فرد اعتبار خاصی می بخشد. احادیثی که از طریق تابعین نقل شده اند، بخش بزرگی از سنت اسلامی را تشکیل می دهند.
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟ عَ)
عمیره بن عبدالمؤمن الرهاوی الأزدی. محدّث است. در جامعه اسلامی، محدثانی که قادر به تجزیه و تحلیل دقیق روایات پیامبر اسلام و اهل بیت بودند، از احترام ویژه ای برخوردار بودند. آنان با بررسی دقیق اسناد و مدارک روایات، سبب تثبیت اصول دینی و جلوگیری از انتشار احادیث نادرست یا جعلی شدند. در نتیجه، محدثان نقشی اساسی در تدوین منابع حدیثی معتبر ایفا کردند.
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ مَ)
گاو دریائی. اطوم. بقرهالماء. زالخه. ملصه
لغت نامه دهخدا
(اَ طُ لَ)
عبدالله بن عبدالرحمن بن معمر یا یعمر بن حزم انصاری. از روات حدیث است. یکی از ویژگی های برجسته روات در تاریخ اسلام این است که آنان تنها نقل کنندگان ساده احادیث نبوده اند، بلکه مسئولیت سنگینی در ارزیابی صحت روایات و نقل دقیق آن ها بر عهده داشته اند. محدثان به بررسی دقیق اسناد و شرایط راویان پرداخته اند تا بتوانند احادیث صحیح را از آنچه ممکن است تغییر یا تحریف شده باشد، تمییز دهند.
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ وَرَ)
جبله بن سجیم. تابعی و شیخ ثوری است. تابعی یکی از عناوین پرافتخار در تاریخ صدر اسلام است. کسی که پیامبر اسلام (ص) را ندید اما صحابه ای را دیدار و از او تبعیت کرد، تابعی نام دارد. این افراد در میان مسلمانان به دلیل نزدیکی به منبع اول و دوم دین، جایگاه والایی دارند. علمای حدیث برای طبقه بندی سندهای حدیثی، به تابعین توجه ویژه ای دارند.
لغت نامه دهخدا
(اَ سَیْ یا رَ)
عمیله بن خالد عدوانی. او را خرکی سیاه بود که چهل سال بر آن مردمان را از مزدلفه به منی بردی و در تندرستی و قوت بمثل گویند: اصح ّ من عیر ابی سیّاره
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ دَ)
گرگ. ذئب. (منتهی الارب) (المزهر). ابوسرحان. سرحان. سید. اویس. پچکم. ابوجعد. ابوجعده
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ / عُ نَ)
یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم بن زید نیشابوری اسفراینی فقیه شافعی. مولد او نیشابور است و محدّثی معروف است اکثر بلاد اسلامی را در طلب حدیث بپیموده است و در سال 292 هجری قمری به جرجان بوده و سپس در اسفراین مقام کرده است و تا پایان عمر یعنی سال 316 هجری قمری بدانجا میزیسته و گور وی بدان شهراست. او پس از بازگشت از مصر مذهب شافعی را بخراسان رواج داد
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ دَ)
حارث (یا نعمان یا عمرو) بن الربعی بن بلامه الأنصاری ملقب بفارس رسول الله. صحابی است. او غزوۀ احد و مشاهد بعد آنرا دریافت و برخی گفته اند او بدری است. و پس از رحلت رسول صلوات الله علیه بخدمت علی علیه السلام پیوست و در جنگ جمل و هم صفین حضور داشت. وفات او به سال 54 هجری قمری بمدینه یا به کوفه بود و برخی به سال 40 گفته اند و قول اول اصح است. رجوع به حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 155 و 177 و 239 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ دَ)
خرس. دب ّ. (المرصع). کهنی
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَوْ وا)
اقبال الدوله. امیری بود از متأخرین و روایت دارد. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا