جدول جو
جدول جو

معنی ابوسنان - جستجوی لغت در جدول جو

ابوسنان
(اَ سِ)
شامی عیسی بن سنان. کوفیین از وی روایت کنند
سعد بن سنان رازی. راوی و ثقه است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ حَیْ یا)
آب. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ)
عبدالعزیز بن علی. یکی از شعرا وکتاب از مردم اندلس. مولد و منشاء او غرناطه است
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ)
ضبی. برادر بنی عبد مناه بن بکر است. (قاموس)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
نام یکی از اصحاب ابی حنیفه نعمان بن ثابت است
لغت نامه دهخدا
بنا بر افسانۀ متداول عوام به زمان جاهلیت به شهر الباره در جبل الزاویه واقع به شمال ابامه و مغرب معرّهالنعمان شام، ملکی موسوم به ابوسفیان از قوم یهود بود. و به زمان او عبدالرحمن بن ابی بکر بن ابی قحافه چندی در این شهر میزیست و با لهیعه دختر ابوسفیان عشق می ورزید. آنگاه که عبدالرحمن بدعوت پدر اسلام آورد لهیعه نیز به متابعت او دین مسلمانی گرفت و هر دو از الباره بگریختند و چون ابوسفیان از فرار آن دوآگاه گشت با لشکری به تعاقب ایشان شتافت و جنگ میان آنان درپیوست و عمر بدین معنی از غیب ملهم گشت و باخالد بیاری عبدالرحمن شد و عمر عبدالرحمن را بکشت وخطۀ حکمرانی او در حیطۀ تصرف مسلمانان درآمد. و چنانکه گفتیم این حکایت افسانه ای بیش نیست و بر هیچ اصلی تاریخی متکی نمی باشد. و امروز در شمال این شهر قلعه ای به نام قلعۀ ابی سفیان هست و خرابه ها و آثار باستانی که از عظمت قدیم شهر حکایت می کند باقی است
لغت نامه دهخدا
(اَ سَفْ فا نَ)
النخعی. تابعی است و از عائشه روایت کند. از نظر تاریخی، تابعی کسی است که واسطه میان صحابی و نسل های بعد از اسلام است. این افراد نقش واسطه ای در نقل و انتقال معارف اسلامی دارند. تابعی بودن، یکی از درجات افتخار در علم رجال است و به فرد اعتبار خاصی می بخشد. احادیثی که از طریق تابعین نقل شده اند، بخش بزرگی از سنت اسلامی را تشکیل می دهند.
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ فْ فا)
المهزمی. عبدالله بن احمد بن حرب بن خالد. او از شعرای مخضرمی الدولتین و لغوی است. و علم لغت از اصمعی فراگرفت و یموت بن المزرع از او روایت کند. او مردی بی پروا و تنک مایه و تنگدست و باده پرست بود. او راست: کتاب اخبارالشعراء و کتاب صناعهالشعر. و195 هجری قمری درگذشت و از شعر اوست در صفت شمشیر:
فاذا ما سللته بهر الشم
س ضیاءً فلم تکد تستبین
وکأن ّ الفرند و الرونق السا-
ئل فی صفحتیه ماء معین
مایبالی من انتضاه لحرب
ا شمال سطت به ام یمین.
و هم او راست:
ایا رب ّ قد رکب الأرذلون
و رجلی من رجلتی حافیه
فان کنت حاملنا مثلهم
والا فارحلنی الثافیه.
رجوع به معجم الأدباء چ مارگلیوث ج 4 ص 288 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ حَیْ یا)
اثیرالدین محمد بن یوسف بن علی غرناطی اندلسی جیانی. یکی از ائمۀ لغت عرب. اصلاً بربری است. مولد او در غرناطه به سال 654 هجری قمری بوده است. مقدمات علوم را در همان شهر بیاموخت و سپس به شهرهای بلش و مالقه و مریه شد و در بلاد مزبوره به تحصیل علوم پرداخت و از آنجا به شمال افریقیه و مصر سفر کرد و نزد ابن نحاس تا سال 698 به تحصیل نحو پرداخت و پس از وی در تدریس نحو جانشین معلم خویش گشت. او در اول پیرو مذهب ظاهریه بود و ابن حجر که شرح حال او را نوشته گوید ابوحیان حتی در نحو هم ظاهری است چه او سعی داشت از آراء ائمۀ نحو و بالخاصه سیبویه تخلف نشود و پس از آن مذهب شافعی گرفت و تألیفات وی تنها در علم نحو نیست بلکه او را در علوم قرآن و حدیث نیز مؤلفاتی است و کتابی نیز در شصت مجلد در تاریخ اندلس داشته است که در دست نیست و از کلیۀ تألیفات او که بالغ بر 65 کتاب است جز ده کتاب ظاهراً باقی نمانده است. ابوحیان قریحۀشعر نیز داشت و قطعاتی از وی نقل شده است و او علاوه بر زبان عرب، فارسی و ترکی و حبشی نیز میدانسته است چنانکه منطق الخرس فی لسان الفرس و کتاب الافعال فی لسان الترک و کتاب زهو الملک فی نحو الترک و رجز نورالغبش فی لسان الحبش از اوست، و این کتاب اخیر ناتمام مانده است. و از مؤلفات دیگر اوست: کتاب التذییل والتکمیل فی شرح التسهیل. التنحیل الملخص من شرح التسهیل. الشذره الذهبیه فی علوم العربیه. کتاب نحات اندلس. کتاب شذا فی مسئله (کذا). کتاب المبدع فی التصریف. کتاب الملخص عن شرح سیبویه للصفار. کتاب المبین فی تاریخ الاندلس در 60 مجلد. کتاب الارتضاء فی الضاد و الظاء. کتاب ارتشاف الضرب فی لسان العرب. کتاب البحر المحیط فی التفسیر و مختصر آن موسوم به النهر الماد من البحر. کتاب الحلل الحالیه فی اسانید القرائه العالیه. تذکره فی العربیه. کتاب خلاصه التبیان فی المعانی و البیان. کتاب البر الجلی و النظر الخفی. کتاب تحفه الاریب فیما فی القرآن من الغریب. کتاب شرح الالفیه موسوم به منهج السالک. کتاب التجرید لاحکام سیبویه. التذکره. الموفور. التقریب مختصر المقرب. التدریب. غایهالاحسان. النکت الحسان. کتاب الفضل فی احکام الفصل. اللمحه. عقداللئالی. نکت الامالی. النافع فی قرائه نافع. الاثیر فی قرائه بن کثیر. المورد الغمر فی قرائه ابی عمرو. الروض الباسم فی قرائه عاصم. المزن الهامر فی قرائه بن عامر. الرمزه فی قرائه حمزه. تقریب النائی فی قرائه الکسائی. غایهالمطلوب فی قرائه یعقوب. قصیده النیر الجلی فی قرائه زید بن علی. الوهاج فی اختصار المنهاج. الانورالاجلی فی اختصار المحلی. الاعلام بارکان الاسلام. نثر الزهر و نظم الزهر. نظر الحسبی فی جواب اسئله الذهبی. فهرست مسموعاتی. نوافث السحر فی دمائث الشعر. تحفهالندس فی نحاه اندلس. الابیات الوافیه فی علم القافیه. جزء فی الحدیث. مشیخه بن ابی منصور. کتاب الادراک للسان الاتراک. نفحهالمسک فی سیره الترک. و کتبی که ناقص و ناتمام از وی مانده است: مسلک الرشد فی تجرید مسائل نهایه (شاید: تهافت ؟) ابن رشد. منهج یا تهیج السالک فی الکلام علی الفیه ابن مالک و شاید این کتاب همان منهج السالک سابق الذکر است. نهایهالاغراب فی علم التصریف والاعراب. رجز مجانی العصر فی آداب وتواریخ اهل العصر. المخبور فی لسان الیحمور. و قطعۀ ذیل از اشعار او است:
عدای لهم فضل علی و منه
فلااذهب اﷲ عنی الاعادیا (؟)
هم بحثوا عن زلتی فاجتنبتها
و هم نافثونی فاکتسبت المعالیا.
و حاجی خلیفه دو کتاب ذیل را نیز به ابوحیان نسبت کند: کتاب نضار. کتاب المفردات. وفات او به سال 745بوده است. و رجوع به محمد بن یوسف غرناطی و نامۀ دانشوران ج 1 ص 127 شود
مترجم و مصلح کتاب المجسطی با معاضدت سلم بأمر یحیی بن خالد برمکی بود و نیز نام او را ابوحسان آورده اند. رجوع به ابوحسان... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سَیْ یا)
علأ بن محمّد بن سیّار. محدّث است و ابوخالد یزید بن سنان از او روایت کند. محدّث در علوم اسلامی به کسی گفته می شود که علاوه بر نقل حدیث، علم رجال، علم درایه، و فنون بررسی سند و متن حدیث را به خوبی می داند. این افراد در طول قرون اولیه اسلام، پایه گذاران نظام حدیثی بودند و با دسته بندی راویان، ایجاد شاخص های اعتماد و تفکیک احادیث صحیح از جعلی، علوم اسلامی را از تحریف حفظ کردند. وجود محدث در هر نسل نشانه پویایی دین اسلام بود.
لغت نامه دهخدا
(اَحُ نَ)
ابن عبدالله بن حسین مدنی. برادر ابراهیم بن عبدالله. او از دختر برادر خویش و وی از خالد شاعرروایت کند. و از ابوحنین عبدالله بن یوسف روایت آرد
لغت نامه دهخدا
(اَ حِ)
شاعری عرب موسوم به برأبن ربعی
لغت نامه دهخدا
(اَ سِ)
گرگ. ذئب. اویس. پچکم
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
قصبه ای است به شمال عراق عرب بساحل ایسر فرات و ایمن خابور بملتقای این دو رود و آن بر خرابه های شهر قرقیسیا بنا شده است
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کنیتی است که عرب به انوشروان کسری دهد
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ)
نزیل حمص. صحابی است. در علوم اسلامی، صحابی به مسلمانی گفته می شود که پیامبر اکرم (ص) را دیده، به او ایمان آورده و در حال اسلام وفات کرده است. صحابه از یاران وفادار پیامبر بودند که در میدان های جهاد، دعوت و آموزش دین مشارکت داشتند. شناخت دقیق صحابه به فهم بهتر سیره پیامبر، فقه اسلامی و جریان های صدر اسلام کمک شایانی می کند و در آثار تاریخی بسیار آمده است.
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
خروس. خروه. ابوالیقظان. ابوبرائل. ابوسلیمان. دیک.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان، در 6 هزارگزی شمال علی آباد. دشت و معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 550 تن شیعه اند و بفارسی سخن میگویند. آب آن از رود خانه کدوال و محصول آن برنج، غلات و لبنیات و شغل مردم زراعت و گله داری، و صنایع دستی کرباس و شال بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
فارس بن ابی الحسن. یازدهمین از ملوک بنی مرین بمراکش. هنگامی که پدر او ابوالحسن در اندلس شکست خورد و آوازه افتاد که وی کشته شده است ابوعنان که در این وقت والی الجزایر بود متوجه فاس گشته و به سال 749 هجری قمری بر تخت پدر نشست. سپس ابوالحسن بازگشت و پسر از سپردن تاج و تخت به پدر سرباز زد و میان آندو دو سال محاربات پیوست و در سال 752 ابوالحسن وفات یافت و ابوعنان بی منازعی سلطان مراکش گشت و سپس بنی زیان بملک او تاختند و جزایر و تونس را متصرف گشتند و او با آنان جنگ کرد و غالب آمد و املاک مغصوبه از ایشان مسترد داشت و در سال 759 هجری قمری درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
از مردم نصیبین. او گمان میکرد در صنعت کیمیا بعمل اکسیر تام دست یافته است و وی را در نزد اهل این صناعت محل و اعتباری است و ابن وحشیه از او نام میبرد. او راست: شرح کتاب الرحمۀ جابر. کتاب الخمائر. کتاب البلوغ. کتاب شرح الأثیر. کتاب التصحیحات. کتاب البیض. کتاب الفرقین المسبع. کتاب الاشاره. کتاب التمویه. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(لَ پَ)
کلان سال شدن.
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی از دهستان پشتکوه باشت و بابوئی است که در بخش گچساران شهرستان بهبهان واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
شهر نصیبین. این شهر کهنسال که در کتیبه های آشوری بخط میخی از نهصد سال پیش از مسیح ببعد نسیبینا خوانده شده، پایگاه شهرستانی است که بعدها ((بیت عربایه)) نامیده شده است. این شهرستان در پهلوی اروستان یاد گردیده و نویسندۀ ارمنی موسی خورنچی در مائۀ پنجم میلادی شهرستان نصیبین (نچیبین) را اروستان نامیده است شک نیست که در روزگار ساسانیان شهرستان نصیبین نزد ایرانیان اروستان خوانده میشده است یعنی بنام سریانی آن سرزمین که بیت عربایه باشد هیئت ایرانی داده اند چنانکه سرزمین بابل یعنی جائیکه بعدها سلوکیه و تیسفون بنا گردید و بیت ارامیه خوانده شد، نام سورستان داده اند. بلاذری و مسعودی و ابن رسته نیز همین نام را بکار برده اند. در زند یعنی تفسیر پهلوی اوستا که در روزگار ساسانیان نوشته شده، در فرگرد اول وندیداد بند 19 در توضیح کلمه رنگها که نام رودی است، از اروستان ارم (اروستان روم) نام برده و آن با رود دجله که در فارسی اروند گویند یکی دانسته شده است. اینکه مفسر اوستائی مخصوصاً اروستان (نصیبین) را از آن دولت روم خوانده، یادآور سال 591 میلادی است که خسروپرویزاروستان را به موریکیوس (موریق) امپراطوربیزانس (رم سفلی) واگذار کرد. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 صص 163- 164)
لغت نامه دهخدا
(اَ حَسْ سا)
عقاب. (المزهر). ابوالحجاج. آله. دال من. ججا. شغواء. شهباز. شاهباز. کامیر. لخواء.
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
او با سلم به امر یحیی بن خالد بن برمک کتاب مجسطی را ترجمه و اصلاح کرده است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ / قُ)
محدث است و از ابی فراس و از او عمرو بن الحارث روایت کند. محدثان در جهان اسلام نه تنها در حفظ سنت های نبوی نقش اساسی داشتند، بلکه با تحلیل علمی و آگاهی عمیق از منابع حدیثی، به ایجاد قواعد علمی برای بررسی صحت روایت ها پرداختند. تلاش های محدثان سبب شد تا احادیث معتبر از غیرمعتبر جدا شوند و منابع حدیثی معتبر در قالب کتاب های مشهور همچون ’صحیح مسلم’ و ’صحیح بخاری’ به نسل های بعدی منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
بادیس بن منصور بن بلکین بن زیری حمیری صنهاجی. پدر معز بن بادیس. حاکم افریقیه از دست حاکم نصیرالدولۀ عبیدی (386- 406 هجری قمری). و رجوع به بادیس... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ اُ)
عبدالملک بن جوّیه. اخباری است، خلال. (لغت نامۀ مقامات حریری)
لغت نامه دهخدا
(اَ عُفْ فا)
غالب القطان. او را روایت حدیث است
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
ابوعبدالرحمن عبدالأعلی. و او را وردبن حکیم نیز گویند. او راویه ابی البیداء الرباحی بصری است. و خود شاعر و عالم بلغت است. او راست: کتاب النحویین، کتاب غریب، کتاب الحدیث و ترجمه ماجاء من الحدیث المأثوره عن النّبی مفسّراً و علی اثره مافسر العلماء من السلف. (ابن الندیم). و در موضع دیگر ابن الندیم گوید: او راست غریب الحدیث
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پست و هموار و گشاده گردیدن دست. (از منتهی الارب) ، مغاکی. گودی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
یزید بن کیسان. محدث است. محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد.
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
ابن سیربن. از روات است و عمار بن سیف از او روایت کند. در تاریخ اسلام، روات به عنوان افرادی شناخته می شوند که از پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) احادیث نقل کرده اند و در این مسیر، از دقت و امانت داری ویژه ای برخوردار بوده اند. این افراد با تحلیل دقیق سندهای حدیث، از صحت و اصالت روایات اطمینان حاصل کرده اند و در نتیجه به حفظ سنت نبوی کمک کرده اند.
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
لقب عبدالملک بن مروان بن الحکم است
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابوسهاق
تصویر ابوسهاق
اشنان دریایی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار