عمیره بن عبدالمؤمن الرهاوی الأزدی. محدّث است. در جامعه اسلامی، محدثانی که قادر به تجزیه و تحلیل دقیق روایات پیامبر اسلام و اهل بیت بودند، از احترام ویژه ای برخوردار بودند. آنان با بررسی دقیق اسناد و مدارک روایات، سبب تثبیت اصول دینی و جلوگیری از انتشار احادیث نادرست یا جعلی شدند. در نتیجه، محدثان نقشی اساسی در تدوین منابع حدیثی معتبر ایفا کردند.
عمیره بن عبدالمؤمن الرهاوی الأزدی. محدّث است. در جامعه اسلامی، محدثانی که قادر به تجزیه و تحلیل دقیق روایات پیامبر اسلام و اهل بیت بودند، از احترام ویژه ای برخوردار بودند. آنان با بررسی دقیق اسناد و مدارک روایات، سبب تثبیت اصول دینی و جلوگیری از انتشار احادیث نادرست یا جعلی شدند. در نتیجه، محدثان نقشی اساسی در تدوین منابع حدیثی معتبر ایفا کردند.
عثمان بن عمر. محدّث است. محدثان در فرهنگ اسلامی به عنوان حافظان میراث نبوی شناخته می شوند. آن ها با تلاش خستگی ناپذیر، هزاران حدیث را به صورت شفاهی یا مکتوب گردآوری و ثبت کردند. یکی از افتخارات تمدن اسلامی، وجود محدثانی است که در بررسی اسناد و راویان، به دقتی علمی دست یافتند که در هیچ تمدن دیگری یافت نمی شود. به واسطه محدثان، تاریخ شفاهی اسلام تبدیل به مجموعه ای دقیق و قابل اتکا شد.
عثمان بن عمر. محدّث است. محدثان در فرهنگ اسلامی به عنوان حافظان میراث نبوی شناخته می شوند. آن ها با تلاش خستگی ناپذیر، هزاران حدیث را به صورت شفاهی یا مکتوب گردآوری و ثبت کردند. یکی از افتخارات تمدن اسلامی، وجود محدثانی است که در بررسی اسناد و راویان، به دقتی علمی دست یافتند که در هیچ تمدن دیگری یافت نمی شود. به واسطه محدثان، تاریخ شفاهی اسلام تبدیل به مجموعه ای دقیق و قابل اتکا شد.
تابعی است و از عثمان بن عفان روایت کند. در تاریخ اسلام، تابعی به کسانی اطلاق می شود که از صحابه پیامبر اسلام (ص) علم و دین را دریافت کرده اند. این افراد نقش بسیار مهمی در حفظ و انتقال سنت نبوی داشته اند و به دلیل نزدیکی به صحابه، دارای اعتبار و ارزش علمی بالایی در علوم اسلامی، به ویژه حدیث، فقه و تفسیر هستند. بسیاری از مکاتب فکری اولیه جهان اسلام بر اساس تعلیمات همین تابعین بنا شده اند.
تابعی است و از عثمان بن عفان روایت کند. در تاریخ اسلام، تابعی به کسانی اطلاق می شود که از صحابه پیامبر اسلام (ص) علم و دین را دریافت کرده اند. این افراد نقش بسیار مهمی در حفظ و انتقال سنت نبوی داشته اند و به دلیل نزدیکی به صحابه، دارای اعتبار و ارزش علمی بالایی در علوم اسلامی، به ویژه حدیث، فقه و تفسیر هستند. بسیاری از مکاتب فکری اولیه جهان اسلام بر اساس تعلیمات همین تابعین بنا شده اند.
نزیل حمص. صحابی است. در علوم اسلامی، صحابی به مسلمانی گفته می شود که پیامبر اکرم (ص) را دیده، به او ایمان آورده و در حال اسلام وفات کرده است. صحابه از یاران وفادار پیامبر بودند که در میدان های جهاد، دعوت و آموزش دین مشارکت داشتند. شناخت دقیق صحابه به فهم بهتر سیره پیامبر، فقه اسلامی و جریان های صدر اسلام کمک شایانی می کند و در آثار تاریخی بسیار آمده است.
نزیل حمص. صحابی است. در علوم اسلامی، صحابی به مسلمانی گفته می شود که پیامبر اکرم (ص) را دیده، به او ایمان آورده و در حال اسلام وفات کرده است. صحابه از یاران وفادار پیامبر بودند که در میدان های جهاد، دعوت و آموزش دین مشارکت داشتند. شناخت دقیق صحابه به فهم بهتر سیره پیامبر، فقه اسلامی و جریان های صدر اسلام کمک شایانی می کند و در آثار تاریخی بسیار آمده است.
قریه ای است بساحل چپ نیل بنوبۀ مصر میان شلالۀ یکم و دویم و بدانجا تلی است رفیع و اطلال باابهت دو معبد کوچک و بزرگ در آن است که بزمان مئیامون رامسس دوم حجّاری شده است و علاوه بر عدّۀ کثیری مجسمه های عظیم رامسس، یک رشته خطوط ((خفته رستۀ)) مهم تاریخی بدانجاست و بومیان آنجا باختلاف لهجه این کلمه را ابوسنبل و ابوسنبول و غیر آن ادا میکنند
قریه ای است بساحل چپ نیل بنوبۀ مصر میان شلالۀ یکم و دویم و بدانجا تلی است رفیع و اطلال باابهت دو معبد کوچک و بزرگ در آن است که بزمان مئیامون رامْسِس دوم حجّاری شده است و علاوه بر عدّۀ کثیری مجسمه های عظیم رامسس، یک رشته خطوط ((خفته رستۀ)) مهم تاریخی بدانجاست و بومیان آنجا باختلاف لهجه این کلمه را ابوسِنْبُل و اَبوسُنْبُول و غیر آن ادا میکنند
تابعی است و از جابر روایت کند. تابعی عنوانی است که در تاریخ اسلامی به مسلمانان نسل دوم داده می شود، کسانی که پیامبر اسلام را ندیدند اما با صحابه معاشرت داشتند. تابعین از نظر علمی، دینی و اخلاقی در مرتبه بالایی قرار داشتند و بسیاری از آنان شاگرد مستقیم بزرگان صحابه بودند. نقش آن ها در تدوین احادیث، احکام فقهی و تفاسیر قرآنی غیرقابل انکار است و آثارشان تا به امروز مورد استفاده قرار می گیرد.
تابعی است و از جابر روایت کند. تابعی عنوانی است که در تاریخ اسلامی به مسلمانان نسل دوم داده می شود، کسانی که پیامبر اسلام را ندیدند اما با صحابه معاشرت داشتند. تابعین از نظر علمی، دینی و اخلاقی در مرتبه بالایی قرار داشتند و بسیاری از آنان شاگرد مستقیم بزرگان صحابه بودند. نقش آن ها در تدوین احادیث، احکام فقهی و تفاسیر قرآنی غیرقابل انکار است و آثارشان تا به امروز مورد استفاده قرار می گیرد.
کمال الدین زنجانی. او پس از عزل قوام الدین وزارت رکن الدین بن ارسلان بن طغرل بن ملکشاه داشت و وزیری نیکوخصال و عادل بود و پس از دو سال وزارت راندن درگذشت. رجوع به ص 386 حبط ج 1 و رجوع به دستورالوزراء چ طهران ص 219 شود الب ارسلان محمد بن چغربک داود بن میکال بن سلجوق بن دقاق ملقب به عضدالدوله برادرزادۀ سلطان طغرل بک. رجوع به الب ارسلان محمد... شود
کمال الدین زنجانی. او پس از عزل قوام الدین وزارت رکن الدین بن ارسلان بن طغرل بن ملکشاه داشت و وزیری نیکوخصال و عادل بود و پس از دو سال وزارت راندن درگذشت. رجوع به ص 386 حبط ج 1 و رجوع به دستورالوزراء چ طهران ص 219 شود الب ارسلان محمد بن چغربک داود بن میکال بن سلجوق بن دقاق ملقب به عضدالدوله برادرزادۀ سلطان طغرل بک. رجوع به الب ارسلان محمد... شود
بویه جد سلاطین آل بویه. صاحب حبیب السّیر گوید که نسب بویه به بهرام گور اتّصال می یابد و حمدالله مستوفی آبا و اجداد او را تا بهرام در قلم آورده و ابوعلی مسکویه در تجارب الامم مرقوم کلک صحت رقم گردانیده که ملوک دیالمه از اولاد یزدجرد شهریارند و پدر ایشان در اوایل ظهور اسلام از سپاه عرب گریخته بگیلان رفته بود و هم آنجا مسکن گزیده و بعض دیگر مورّخان بر آن رفته اند که بویه از نسل دیلم بن صعنه بوده و صاحب کمال التواریخ این روایت را تضعیف کرده و گفته است که آل بویه را بدان واسطه از دیالمه شمرده اند که مدّتی ممتد در میان ایشان اوقات گذرانیده بودند. از شهریار بن رستم دیلمی منقولست که گفت ابوشجاع بویه مردی متوسطالحال بود و با والدۀ فرزندان خود محبّت بینهایت داشت و آن عورت فوت شد، قوافل حزن و اندوه بر ضمیر بویه استیلا یافت و من روزی به خانه او رفتم و او را بر وفور ملال ملامت کردم و بسرای خود آوردم تا زنگ حزن بصیقل نصیحت از آئینۀ خاطرش بزدایم در آن اثنا شخصی که دعوی علم نجوم میکرد بوثاق من درآمد بویه بوی گفت که در این شبها بخواب دیدم که از سر شرم من آتشی عظیم بیرون آمد و بر بعض از بلاد تافته هر لحظه نورش بیشتر میشد تا بآسمان رسید آنگاه منقسم بسه قسم گشت و عباد بلاد پیش آن آتش خضوع و خشوع مینمودند و منجم گفت که ترا سه فرزند باشد که در آن بلاد که از آن آتش روشن گشته بود حکومت کنند ونایرۀ اقبال ایشان در اطراف جهان اشتعال یابد و چون اولاد بویه علی و احمد و حسن در آن مجلس بودند بویه با منجّم گفت که فرزندان من اینانند که می بینی و من مردی فقیرم و این جماعت بکدام استطاعت پادشاه شوند ظاهراً با من استهزا میکنی. منجّم گفت لا والله اوقات ولادت فرزندان خود بیان فرمای تا من در زایچۀ طالع ایشان نظر کنم. بویه تولد آن سه دولتمند را بازنموده منجّم بعد از تأمل و اندیشه دست پسر بزرگترین علی راکه در ایام حکومت بعمادالدّوله ملقّب گشت ببوسید گفت نخست پادشاهی به این فرزند تو میرسد آنگاه دست حسن و احمد را نیز بوسه داده فرمود که این جوانان نیز بسلطنت میرسند القصّه در آن روز سودای سروری در سر اولاد بویه پیدا شد و در شهور سنۀ اثناعشر و ثلثمائه (312 هجری قمری) که سید ابوالقاسم جعفر بن ناصرالحق در گیلان وفات یافت چنانچه سابقاً مذکور گشت ماکان بن کاکی با نبیرۀ دختری خود اسماعیل بن ابوالقاسم بیعت کرده در حدود طبرستان استیلا یافت و ابوشجاع با هر سه پسر در سلک ملازمانش منتظم شدند و در آن اثنا اسفاربن شیرویه که از جملۀ ارکان دولت ابوعلی محمد بن الحسین بن ناصرالحق منتظم بود بر ماکان خروج کرد و چند نوبت بین الجانبین محاربه واقع گردید. آخرالامر ماکان به طرف خراسان گریخت و اسفار بر مسند اقبال نشسته و به روایتی که در تواریخ مشهوره مسطور است بعد از یک سال از دستبرد قرامطه سفر آخرت اختیار کرد و بقولی که در تاریخ سید ظهیر مذکورست در آن اثنا در بعض اسفار میان ایشان و مرداویج بن زیار که از جملۀ اعیان امرایش بود مخالفت روی کرد و مرداویج از وی گریزان شده بزنگان که اقطاعش بود رفت و از آنجا با لشکری جرار بر سر اسفار تاخت اسفار از او منهزم گشته از راه قهستان به طبس شتافت و ماکان بن کاکی در خراسان این خبر شنیده بعزم رزم او در حرکت آمد و اسفار باز فرار کرده خواست که خود را در قلعۀ الموت اندازد اما مرداویج همه سر راه بر وی گرفته و در حدود طالقان اسفار در چنگ اسار گرفتار گشت و به قتل رسید و این صورت در شهور سنۀ تسععشر و ثلثمائه (319 هجری قمری) به وقوع انجامید. علی کلا التقدیرین بعد از قتل اسفار مرداویج در سلطنت مستقل گردیده و ماکان بن کاکی به جنگ مرداویج مبادرت کرده شکست یافت و عنان انهزام بصوب خراسان تافت و مرداویج به رستمدار و مازندران و ری و قزوین و ابهر وزنجان مستولی شده در باب استخلاص دیگر بلاد عراق سعی کرد و در همدان قتل عام کرده در آن امر به مرتبه ای مبالغه کرد که بعقیدۀ صاحب گزیده دو خروار بند ابریشمین از ازار مقتولان جدا ساختند آنگاه مرداویج علی بن بویه و برادران او را که در خلال وقایع مذکوره از ماکان مفارقت کرده به او پیوسته بودند بکرج فرستاد و خود عزیمت تسخیر اصفهان کرد و مظفر بن یاقوت که از قبل مقتدر خلیفه حاکم آن ناحیه بود روی بمرداویج آورد اما بعد از محاربه انهزام یافت و با دوهزار کس از هزیمتیان بجانب لرستان که مضرب الخیام آل بویه بود توجه نمود و چند نفر از لشکریان دیلم از آن جماعت گریخته به یاقوت پیوستند و یاقوت آن مردم را گردن زده بقیۀ سپاهیان دیلمی دل بر جنگ نهادند و در روزی که آتش قتال اشتعال یافت یاقوت جمعی از پیادگان سپاه را فرمود که پیش رفته آتش در قاروره های نفط زدند و نسیم عنایت الهی بر پرچم آل بویه وزیده باد صعب از پیش روی پیادگان یاقوت در جنبش آمد و آتش در جامهای پیادگان افتاد و این معنی موجب فرار پیادگان شده بازگشتند و یاقوت به یک طرف بیرون رفت و علی بن بویه و برادران او غنیمت فراوان گرفته کامران و سرافراز به دارالملک شیراز خرامیدند و مقارن آن حال مرداویج در حمام بر دست غلام خود کشته شد و علی بن بویه پادشاه فارس و بغداد و عراق شد و هفده نفر از ایشان بر مسند ایالت نشستند ومدّت دولت ایشان صد و بیست و هشت سال امتداد یافت
بویه جد سلاطین آل بویه. صاحب حبیب السّیر گوید که نسب بویه به بهرام گور اتّصال می یابد و حمدالله مستوفی آبا و اجداد او را تا بهرام در قلم آورده و ابوعلی مسکویه در تجارب الامم مرقوم کلک صحت رقم گردانیده که ملوک دیالمه از اولاد یزدجرد شهریارند و پدر ایشان در اوایل ظهور اسلام از سپاه عرب گریخته بگیلان رفته بود و هم آنجا مسکن گزیده و بعض دیگر مورّخان بر آن رفته اند که بویه از نسل دیلم بن صعنه بوده و صاحب کمال التواریخ این روایت را تضعیف کرده و گفته است که آل بویه را بدان واسطه از دیالمه شمرده اند که مدّتی ممتد در میان ایشان اوقات گذرانیده بودند. از شهریار بن رستم دیلمی منقولست که گفت ابوشجاع بویه مردی متوسطالحال بود و با والدۀ فرزندان خود محبّت بینهایت داشت و آن عورت فوت شد، قوافل حزن و اندوه بر ضمیر بویه استیلا یافت و من روزی به خانه او رفتم و او را بر وفور ملال ملامت کردم و بسرای خود آوردم تا زنگ حزن بصیقل نصیحت از آئینۀ خاطرش بزدایم در آن اثنا شخصی که دعوی علم نجوم میکرد بوثاق من درآمد بویه بوی گفت که در این شبها بخواب دیدم که از سر شرم من آتشی عظیم بیرون آمد و بر بعض از بلاد تافته هر لحظه نورش بیشتر میشد تا بآسمان رسید آنگاه منقسم بسه قسم گشت و عباد بلاد پیش آن آتش خضوع و خشوع مینمودند و منجم گفت که ترا سه فرزند باشد که در آن بلاد که از آن آتش روشن گشته بود حکومت کنند ونایرۀ اقبال ایشان در اطراف جهان اشتعال یابد و چون اولاد بویه علی و احمد و حسن در آن مجلس بودند بویه با منجّم گفت که فرزندان من اینانند که می بینی و من مردی فقیرم و این جماعت بکدام استطاعت پادشاه شوند ظاهراً با من استهزا میکنی. منجّم گفت لا والله اوقات ولادت فرزندان خود بیان فرمای تا من در زایچۀ طالع ایشان نظر کنم. بویه تولد آن سه دولتمند را بازنموده منجّم بعد از تأمل و اندیشه دست پسر بزرگترین علی راکه در ایام حکومت بعمادالدّوله ملقّب گشت ببوسید گفت نخست پادشاهی به این فرزند تو میرسد آنگاه دست حسن و احمد را نیز بوسه داده فرمود که این جوانان نیز بسلطنت میرسند القصّه در آن روز سودای سروری در سر اولاد بویه پیدا شد و در شهور سنۀ اثناعشر و ثلثمائه (312 هجری قمری) که سید ابوالقاسم جعفر بن ناصرالحق در گیلان وفات یافت چنانچه سابقاً مذکور گشت ماکان بن کاکی با نبیرۀ دختری خود اسماعیل بن ابوالقاسم بیعت کرده در حدود طبرستان استیلا یافت و ابوشجاع با هر سه پسر در سلک ملازمانش منتظم شدند و در آن اثنا اسفاربن شیرویه که از جملۀ ارکان دولت ابوعلی محمد بن الحسین بن ناصرالحق منتظم بود بر ماکان خروج کرد و چند نوبت بین الجانبین محاربه واقع گردید. آخرالامر ماکان به طرف خراسان گریخت و اسفار بر مسند اقبال نشسته و به روایتی که در تواریخ مشهوره مسطور است بعد از یک سال از دستبرد قرامطه سفر آخرت اختیار کرد و بقولی که در تاریخ سید ظهیر مذکورست در آن اثنا در بعض اسفار میان ایشان و مرداویج بن زیار که از جملۀ اعیان امرایش بود مخالفت روی کرد و مرداویج از وی گریزان شده بزنگان که اقطاعش بود رفت و از آنجا با لشکری جرار بر سر اسفار تاخت اسفار از او منهزم گشته از راه قهستان به طبس شتافت و ماکان بن کاکی در خراسان این خبر شنیده بعزم رزم او در حرکت آمد و اسفار باز فرار کرده خواست که خود را در قلعۀ الموت اندازد اما مرداویج همه سر راه بر وی گرفته و در حدود طالقان اسفار در چنگ اسار گرفتار گشت و به قتل رسید و این صورت در شهور سنۀ تسععشر و ثلثمائه (319 هجری قمری) به وقوع انجامید. علی کلا التقدیرین بعد از قتل اسفار مرداویج در سلطنت مستقل گردیده و ماکان بن کاکی به جنگ مرداویج مبادرت کرده شکست یافت و عنان انهزام بصوب خراسان تافت و مرداویج به رستمدار و مازندران و ری و قزوین و ابهر وزنجان مستولی شده در باب استخلاص دیگر بلاد عراق سعی کرد و در همدان قتل عام کرده در آن امر به مرتبه ای مبالغه کرد که بعقیدۀ صاحب گزیده دو خروار بند ابریشمین از ازار مقتولان جدا ساختند آنگاه مرداویج علی بن بویه و برادران او را که در خلال وقایع مذکوره از ماکان مفارقت کرده به او پیوسته بودند بکرج فرستاد و خود عزیمت تسخیر اصفهان کرد و مظفر بن یاقوت که از قبل مقتدر خلیفه حاکم آن ناحیه بود روی بمرداویج آورد اما بعد از محاربه انهزام یافت و با دوهزار کس از هزیمتیان بجانب لرستان که مضرب الخیام آل بویه بود توجه نمود و چند نفر از لشکریان دیلم از آن جماعت گریخته به یاقوت پیوستند و یاقوت آن مردم را گردن زده بقیۀ سپاهیان دیلمی دل بر جنگ نهادند و در روزی که آتش قتال اشتعال یافت یاقوت جمعی از پیادگان سپاه را فرمود که پیش رفته آتش در قاروره های نفط زدند و نسیم عنایت الهی بر پرچم آل بویه وزیده باد صعب از پیش روی پیادگان یاقوت در جنبش آمد و آتش در جامهای پیادگان افتاد و این معنی موجب فرار پیادگان شده بازگشتند و یاقوت به یک طرف بیرون رفت و علی بن بویه و برادران او غنیمت فراوان گرفته کامران و سرافراز به دارالملک شیراز خرامیدند و مقارن آن حال مرداویج در حمام بر دست غلام خود کشته شد و علی بن بویه پادشاه فارس و بغداد و عراق شد و هفده نفر از ایشان بر مسند ایالت نشستند ومدّت دولت ایشان صد و بیست و هشت سال امتداد یافت
حبیب بن اوس بن حارث بن قیس ابوالقاسم حسن بن بشر بن یحیی آمدی. در کتاب الموازنه بین الطائیین آید که بیشتر مردم برآنند که پدر ابوتمام ترسائی از اهل جاسم بود و جاسم قریه ای است از قراء جیدور ازاعمال دمشق. نام او تدوس عطار و سپس اوس گفته اند و نسبت او بطی مشکوک فیه است. ابوبکر خطیب در تاریخ بغداد نسب او را با اندک تغییری چنانکه سابقاً گفتیم می آورد و صولی میگوید بعضی برآنند که ابوتمام حبیب بن تدوس نصرانی است و نام تدوس را بگردانیده و اوس گفته اند. او در دیباچۀ لفظ خویش و بضاعت شعر خود و حسن اسلوب یگانه روزگار بود و کتاب حماسۀ او دلیل غزارت فضل و اتقان معرفت و حسن اختیار اوست و مجموعۀ دیگری دارد که آنرا کتاب الفحول نامیده است و در آن طائفه ای کثیره از شعرای جاهلیت و مخضرمین و اسلامیین را گرد کرده است او کتاب اختیارات از شعر شعرا و عده بیشماری از اشعار عرب از بر داشت و بلاد بسیاری را بدید وابودلف عجلی را مدیحه ای بائیه بگفت و او پنجاه هزار درم صلت آن بداد و نیز ابن زیات را مدح گفت و گویند در این وقت در مجلس فیلسوفی بود و بعضی گفته اند او ابویوسف یعقوب بن صباح الکندی بود در مجلس احمد بن المعتصم و این فیلسوف چون شعر او بشنید گفت این شاعر بجوانی خواهد مرد گفتند از کجا دانی گفت از حدت و ذکاء و فطنت با لطافت حس و جودت خاطر او دانستم که نفس روحانی او جسم او بخورد چنانکه شمشیر هندی نیام را. و در روضات بعض اشعار در مدح اهل بیت سلام اﷲ علیهم بدو نسبت داده شده است که مجعول و مصنوع می نماید. و باز در شرح حال او گفته اند که پدر ابوتمام در دمشق کار آب میکرد و خود ابوتمام در جامع مصر شغل سقائی میورزید. مولد او به سال 190 و یا 188 و یا 172 تا 192 ه. ق. در قریۀ جاسم شهر جیدور از اعمال دمشق بود و درمصر تربیت یافت و به سال 231 یا 228 یا 232 در موصل درگذشت و ابونهشل بن حمید طوسی بر قبر او قبه ای کرد و ابن خلکان گوید من قبر او بموصل بدیدم. و ابن الندیم گوید از اوست: کتاب الحماسه. کتاب الأختیارات من الشعر و الشعرا. کتاب الأختیار من اشعار القبائل. کتاب الفحول. شعر او نزدیک دویست ورقه است و صولی آنرا بحروف و علی بن حمزۀ اصفهانی بر انواع مرتب کرده اند: پیش چنین تحفه کو تمیمۀ عقل است واحزن از جان بوتمام برآمد. خاقانی. تا وصف او تمیمۀ من شد بجنب من تمتام ناتمام سخن بود بوتمام. خاقانی
حبیب بن اوس بن حارث بن قیس ابوالقاسم حسن بن بشر بن یحیی آمدی. در کتاب الموازنه بین الطائیین آید که بیشتر مردم برآنند که پدر ابوتمام ترسائی از اهل جاسم بود و جاسم قریه ای است از قراء جیدور ازاعمال دمشق. نام او تدوس عطار و سپس اوس گفته اند و نسبت او بطی مشکوک فیه است. ابوبکر خطیب در تاریخ بغداد نسب او را با اندک تغییری چنانکه سابقاً گفتیم می آورد و صولی میگوید بعضی برآنند که ابوتمام حبیب بن تدوس نصرانی است و نام تدوس را بگردانیده و اوس گفته اند. او در دیباچۀ لفظ خویش و بضاعت شعر خود و حسن اسلوب یگانه روزگار بود و کتاب حماسۀ او دلیل غزارت فضل و اتقان معرفت و حسن اختیار اوست و مجموعۀ دیگری دارد که آنرا کتاب الفحول نامیده است و در آن طائفه ای کثیره از شعرای جاهلیت و مخضرمین و اسلامیین را گرد کرده است او کتاب اختیارات از شعر شعرا و عده بیشماری از اشعار عرب از بر داشت و بلاد بسیاری را بدید وابودلف عجلی را مدیحه ای بائیه بگفت و او پنجاه هزار درم صلت آن بداد و نیز ابن زیات را مدح گفت و گویند در این وقت در مجلس فیلسوفی بود و بعضی گفته اند او ابویوسف یعقوب بن صباح الکندی بود در مجلس احمد بن المعتصم و این فیلسوف چون شعر او بشنید گفت این شاعر بجوانی خواهد مرد گفتند از کجا دانی گفت از حدت و ذکاء و فطنت با لطافت حس و جودت خاطر او دانستم که نفس روحانی او جسم او بخورد چنانکه شمشیر هندی نیام را. و در روضات بعض اشعار در مدح اهل بیت سلام اﷲ علیهم بدو نسبت داده شده است که مجعول و مصنوع می نماید. و باز در شرح حال او گفته اند که پدر ابوتمام در دمشق کار آب میکرد و خود ابوتمام در جامع مصر شغل سقائی میورزید. مولد او به سال 190 و یا 188 و یا 172 تا 192 هَ. ق. در قریۀ جاسم شهر جیدور از اعمال دمشق بود و درمصر تربیت یافت و به سال 231 یا 228 یا 232 در موصل درگذشت و ابونهشل بن حمید طوسی بر قبر او قبه ای کرد و ابن خلکان گوید من قبر او بموصل بدیدم. و ابن الندیم گوید از اوست: کتاب الحماسه. کتاب الأختیارات من الشعر و الشعرا. کتاب الأختیار من اشعار القبائل. کتاب الفحول. شعر او نزدیک دویست ورقه است و صولی آنرا بحروف و علی بن حمزۀ اصفهانی بر انواع مرتب کرده اند: پیش چنین تحفه کو تمیمۀ عقل است واحزن از جان بوتمام برآمد. خاقانی. تا وصف او تمیمۀ من شد بجنب من تمتام ناتمام سخن بود بوتمام. خاقانی
عبدالله بن سفیان. محدث است. عنوان محدث تنها به کسی داده می شد که هم علم و هم تقوای لازم برای نقل حدیث را دارا بود. این افراد با حفظ سنت نبوی، در برابر تحریف ها ایستادند و با نوشتن کتاب های حدیثی معتبر، دین اسلام را به شکل صحیح به نسل های آینده منتقل کردند. آنان نه تنها ناقلان حدیث، بلکه نگهبانان فرهنگ اسلامی بودند که با جدیت در انتقال صحیح معارف اسلامی کوشیدند.
عبدالله بن سفیان. محدث است. عنوان محدث تنها به کسی داده می شد که هم علم و هم تقوای لازم برای نقل حدیث را دارا بود. این افراد با حفظ سنت نبوی، در برابر تحریف ها ایستادند و با نوشتن کتاب های حدیثی معتبر، دین اسلام را به شکل صحیح به نسل های آینده منتقل کردند. آنان نه تنها ناقلان حدیث، بلکه نگهبانان فرهنگ اسلامی بودند که با جدیت در انتقال صحیح معارف اسلامی کوشیدند.
علأ بن محمّد بن سیّار. محدّث است و ابوخالد یزید بن سنان از او روایت کند. محدّث در علوم اسلامی به کسی گفته می شود که علاوه بر نقل حدیث، علم رجال، علم درایه، و فنون بررسی سند و متن حدیث را به خوبی می داند. این افراد در طول قرون اولیه اسلام، پایه گذاران نظام حدیثی بودند و با دسته بندی راویان، ایجاد شاخص های اعتماد و تفکیک احادیث صحیح از جعلی، علوم اسلامی را از تحریف حفظ کردند. وجود محدث در هر نسل نشانه پویایی دین اسلام بود.
علأ بن محمّد بن سیّار. محدّث است و ابوخالد یزید بن سنان از او روایت کند. محدّث در علوم اسلامی به کسی گفته می شود که علاوه بر نقل حدیث، علم رجال، علم درایه، و فنون بررسی سند و متن حدیث را به خوبی می داند. این افراد در طول قرون اولیه اسلام، پایه گذاران نظام حدیثی بودند و با دسته بندی راویان، ایجاد شاخص های اعتماد و تفکیک احادیث صحیح از جعلی، علوم اسلامی را از تحریف حفظ کردند. وجود محدث در هر نسل نشانه پویایی دین اسلام بود.
گیاهی است از تیره اسفنجیان که بحری است و دارای مقدار زیادی نمکهای قلیایی میباشد. از خاکستر آن سود محرق (ئیدرات سدیم) استخراج میکنند غسول حمض اشنان دریایی
گیاهی است از تیره اسفنجیان که بحری است و دارای مقدار زیادی نمکهای قلیایی میباشد. از خاکستر آن سود محرق (ئیدرات سدیم) استخراج میکنند غسول حمض اشنان دریایی