جدول جو
جدول جو

معنی ابوسلعامه - جستجوی لغت در جدول جو

ابوسلعامه
(اَ سِ مَ)
گرگ. ذئب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ سَ مَ)
گاو دریائی. اطوم. بقرهالماء. زالخه. ملصه
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عِ مَ)
بزرگ عمامه. (اساس البلاغۀ زمخشری)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَمَ)
شیخی است از حی ّ. و از او روایتی است
نام یکی از سرداران خوارج
لغت نامه دهخدا
(اَ دُ مَ)
نام کوهی مشرف بر حجون مکه. (تاج العروس). در منتهی الارب جیحون به جای حجون آمده و غلط است
لغت نامه دهخدا
(اَ دُ مَ)
زندبن جون کوفی. شاعر مخضرمی (مخضرمی الدولتین) ، از موالی بنی اسد، ندیم سفاح و منصور و مهدی است. صاحب نوادر و حکایات و ادب و نظم، و طبعاو بمجون و فکاهه مائل است. وفات وی به سال 160 یا 170 هجری قمری روی داد. و صاحب حبیب السیر فوت او را161نوشته است. رجوع به معجم الادباء یاقوت ج 4 ص 220 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دِ مَ)
بشیر غنوی. محدث است. واژه ی محدث از ریشه ’حدیث’ گرفته شده و به کسی اطلاق می شود که تخصص در نقل، حفظ و تحلیل احادیث دارد. این فرد معمولاً بر متون حدیثی مسلط است و می تواند صحیح را از ضعیف تشخیص دهد. محدثان نقش نگهدارنده سنت نبوی را داشتند و از طریق کتابت یا روایت شفاهی، احادیث را به نسل های بعدی منتقل کردند. برخی از معروف ترین محدثان عبارتند از بخاری، مسلم، ترمذی و نسائی.
لغت نامه دهخدا