جدول جو
جدول جو

معنی ابوساسان - جستجوی لغت در جدول جو

ابوساسان
(اَ)
کنیتی است که عرب به انوشروان کسری دهد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ابن ساسان (ساسان سوم) به روایت فردوسی در شاهنامه، فرزند ساسان بن بهمن بن اسفندیار است، فردوسی گوید: چون بهمن همای را ولیعهد خود ساخت ساسان دلتنگ شد و به نیشاپور رفت و زنی از بزرگان بخواست و او را فرزندی آمد که:
پدر نام ساسانش کرد آن زمان
مر او را بزودی سرآمد زمان
چو کودک ز خردی بمردی رسید
در آن خانه جز بینوائی ندید
ز شاه نشاپور بستد گله
که بودی به کوه و بهامون یله
همی بود یک چند چوپان شاه
به کوه و بیابانش آرامگاه،
(شاهنامه چ بروخیم ج 6 ص 1756)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
خروس. خروه. ابوالیقظان. ابوبرائل. ابوسلیمان. دیک.
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ)
عبدالعزیز بن علی. یکی از شعرا وکتاب از مردم اندلس. مولد و منشاء او غرناطه است
لغت نامه دهخدا
بنا بر افسانۀ متداول عوام به زمان جاهلیت به شهر الباره در جبل الزاویه واقع به شمال ابامه و مغرب معرّهالنعمان شام، ملکی موسوم به ابوسفیان از قوم یهود بود. و به زمان او عبدالرحمن بن ابی بکر بن ابی قحافه چندی در این شهر میزیست و با لهیعه دختر ابوسفیان عشق می ورزید. آنگاه که عبدالرحمن بدعوت پدر اسلام آورد لهیعه نیز به متابعت او دین مسلمانی گرفت و هر دو از الباره بگریختند و چون ابوسفیان از فرار آن دوآگاه گشت با لشکری به تعاقب ایشان شتافت و جنگ میان آنان درپیوست و عمر بدین معنی از غیب ملهم گشت و باخالد بیاری عبدالرحمن شد و عمر عبدالرحمن را بکشت وخطۀ حکمرانی او در حیطۀ تصرف مسلمانان درآمد. و چنانکه گفتیم این حکایت افسانه ای بیش نیست و بر هیچ اصلی تاریخی متکی نمی باشد. و امروز در شمال این شهر قلعه ای به نام قلعۀ ابی سفیان هست و خرابه ها و آثار باستانی که از عظمت قدیم شهر حکایت می کند باقی است
لغت نامه دهخدا
(اَ بو)
الرقی. محدث است. محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد.
لغت نامه دهخدا
(اَ سِ)
گرگ. ذئب. اویس. پچکم
لغت نامه دهخدا
(اَ حَسْ سا)
عقاب. (المزهر). ابوالحجاج. آله. دال من. ججا. شغواء. شهباز. شاهباز. کامیر. لخواء.
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
او با سلم به امر یحیی بن خالد بن برمک کتاب مجسطی را ترجمه و اصلاح کرده است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ سِ)
شامی عیسی بن سنان. کوفیین از وی روایت کنند
سعد بن سنان رازی. راوی و ثقه است
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بصیغۀ تثنیه، دو رگند زیر صدغین. (منتهی الارب). دو رگ بمیان دنبال چشم و گوش. و به ’ز’ و ’س’ (ازدران. اسدران) لغتان فیهما. (مهذب الاسماء). نام دو رگ باشد زیر دو صدغ و آن دو را اصدغان نیز گویند. (از بحر الجواهر). دو رگ باشند در زیر دو صدغ. (ازقطر المحیط).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مساس یا مشاش. تابعی است و شعبه از او روایت کند. واژه ی تابعی ریشه در پیروی دارد و در تاریخ اسلام به کسانی اطلاق می شود که از صحابه پیامبر تبعیت کردند و دانش و سنت ایشان را آموختند. این افراد نه تنها ناقلان حدیث بودند، بلکه بنیان گذاران اولیه مکاتب فقهی و تفسیری نیز محسوب می شوند. بسیاری از بزرگان دینی قرون اولیه، شاگردان مستقیم تابعین یا از شاگردان شاگردان آنان بودند.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
خراسانی. محدّث است و هشیم بن بشیر از او روایت کند. در تاریخ اسلام، عنوان محدث جایگاهی رفیع دارد. محدثان کسانی بودند که با تکیه بر حافظه قوی، دقت علمی و تقوای فردی، روایات پیامبر اسلام را از طریق زنجیره ای از راویان نقل می کردند. آنان نه تنها روایت گر، بلکه نقاد حدیث نیز بودند و با طبقه بندی راویان، به اعتبارسنجی احادیث کمک شایانی کردند. آثار بزرگ حدیثی نتیجه تلاش محدثان است.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
حضین بن المنذر بن وعله الرقاشی. تابعی است. در طبقه بندی تاریخی مسلمانان صدر اسلام، تابعی میان صحابی و تابع تابعین قرار می گیرد. تابعین کسانی هستند که با صحابه معاشرت کرده اند و آموزه های دینی را مستقیماً از آنان گرفته اند. آثار باقی مانده از تابعین در منابع اسلامی، شواهدی مهم از پیوستگی و تداوم سنت نبوی در میان نسل های نخستین اسلام محسوب می شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مَ)
ابوساسان. یزیده (؟) بن الخصیب الأسلمی. من خط الدمیاطی. صاحب المرصعصورت فوق را با شرح مسطور در کتاب خود آورده است
لغت نامه دهخدا