جدول جو
جدول جو

معنی ابوزاهد - جستجوی لغت در جدول جو

ابوزاهد
(اَ هَِ)
موصلی. محدث است. در فرهنگ اسلامی، محدث به کسی اطلاق می شود که در نقل و بررسی احادیث پیامبر اسلام تخصص دارد. این افراد در جمع آوری، تصحیح و تجزیه و تحلیل روایات پیامبر (ص) نقش ویژه ای دارند و در فرآیند بررسی حدیث به گونه ای عمل می کنند که احادیث صحیح به طور دقیق به نسل های بعدی منتقل شود. به همین دلیل، محدثان از جایگاهی خاص در تاریخ اسلام برخوردارند.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ جِ)
کلاغ. (مهذب الاسماء) (المزهر) (دهّار). ابوالاخیل. ابوالقعقاع. (مهذب الاسماء). زاغ. غراب
لغت نامه دهخدا
(بَ هَِ)
از ’ب ه د’، بلاها و سختیها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
یکی از نامهای گاوی که اهورامزدا آفرید و جرثومۀ همه خلق در او نهاد. این کلمه مصحف ایوداد است
لغت نامه دهخدا
(اَ زَنْ/ زِنْ نَ)
گپی. (دهار) (مهذب الاسماء). بوزینه. حمدونه. میمون. بوزنه. قرد. شادی. بهنانه. چز. سنبالو. بشوتن
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
دبوسی. عبدالله بن عمر بن عیسی دبوسی سمرقندی، فقیه حنفی. او از مردم دبوس، شهرکی میان بخارا و سمرقند است. موجد و مخترع علم خلاف است و او راست کتاب التّعلیقه در همین علم. و منصور بن محمد سمعانی را کتابی بر ردّ ابوزید است به نام الاصطلام. وفات او430 هجری قمری به بخارابود. رجوع به خلاف، و رجوع به عبدالله بن عمر... شود
عمرو بن اخطب انصاری. صحابی است. و برخی برآنند که جامع قرآن او بود و وی عمری طویل یافته است. رجوع به ابوزید انصاری شود
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
سعید بن اوس بن ثابت بصری انصاری خزرجی نحوی لغوی. مولد و منشاء و مدفن او بصره و از تابعین است و به ابوزید نحوی مشهور است و ابن الندیم از ابوالعباس المبرد آرد که ابوزید درنحو اعلم از اصمعی و ابوعبیده بود لیکن بپایۀ خلیل و سیبویه نرسید و یونس مرتاب او (کذا) در لغت و داناتر از وی بنحو بود. و بروزگار مهدی آن گاه که همه علماء و حکماء از اصقاع مسلمانی روی به دارالخلافه آوردند ابوزید نیز به بغداد شد. و در وفیات ابن خلکان آمده است که ابوزید زندگانی طویل یافت و سالهای عمراو نزدیک بصد رسید و به سال 215 هجری قمری در بصره درگذشت و بعضی وفات او را سنۀ 216 گفته اند. یاقوت در معجم البلدان گوید سعید از مردم بصره و نحوی لغوی و امام ادیب است و جنبۀ لغت و غریب و نوادر او بر سایردانشهای وی رجحان دارد و بدین دو علم منفرد است، اواز ابوعمرو بن العلا و از وی ابوعبید قاسم بن سلام و عمرو بن عبید و ابوالعیناء و ابوحاتم السّجستانی و عمر بن شبّه و رؤبه بن العجاج و جز آنان علم فراگرفته اند، و حدیث را از ابن عون و جماعتی دیگر روایت کند و درنقل ثقه و مثبت است و خلف بزار از او روایت آرد و او را به قول به قدر متهم می داشتند لکن ابوحاتم از اودفاع کند و گوید: او صدوق است و نیز حسین بن حسن رازی از ابن معین روایت کند که او گفت انّه صدوق و جزره و جز او سعید بن اوس را توثیق کنند و ابن حیّان او را تضعیف کند چه او در سند حدیث ’اسفروا بالفجر’ غلط کرده است. و ابوداود در سنن و ترمذی در جامع خویش از وی روایت آرند و سفیان ثوری گفت ابن مناذر مرا گفت یاران ترا صفت کنم گفتم نیک آمد گفت امّا اصمعی احفظ ناس باشد و ابوعبیده اجمع آنان و ابوزید انصاری اوثق همه است. و صالح بن محمد گفت ابوزید نحوی ثقه است. وروایت شده است که از ابوعبید و اصمعی از حال ابوزید پرسیدند، آن دو گفتند هرچه خواهی از عفاف و تقوی و مسلمانی. و سیبویه هرجا سمعت الثقه گوید از ابوزید کنایت کند و مبرّد گفت ابوزید عالم بنحو بود نه در رتبۀ خلیل و سیبویه و در مرتبۀ یونس بود در علم (کذا) و لغات و یونس اعلم بود از ابوزید در نحو و ابوزید اعلم از اصمعی و ابوعبیده است در نحو و ابوعثمان مازنی گوید نزد ابوزید بودیم و اصمعی درآمد و خم شد و سر وی بوسه داد و بنشست و گفت این مرد از بیست سال باز عالم و معلم ماست. ابوزید در سال 215 به روزگار مأمون درگذشت و عمر او بیش از نود سال بود. از جملۀ کتب اوست: کتاب ایمان عثمان. کتاب حیله و محاله.کتاب الهوش والنوش (شاید: بوش) . کتاب مشابه. کتاب لمعدی (کذا) . کتاب الابل و الشاه. کتاب الأبیات. کتاب المطر. کتاب خلق الأنسان. کتاب القرائن. کتاب النبات و الشجر. کتاب اللغات. کتاب قراءه ابی عمرو. کتاب النوادر. کتاب الجمع والتثنیه. کتاب تحقیق الهمز. کتاب اللبن. کتاب بیوتات العرب.کتاب الواحد. کتاب التّمر. کتاب المیاه. کتاب المقتضب.کتاب الوحوش. کتاب الفرق. کتاب فعلت و افعلت. کتاب نعت الغنم. کتاب نعت المشافهات. کتاب غریب الأسماء. کتاب الهمز. کتاب المصادر. کتاب الجلسه. کتاب نابه و نبیه. کتاب المنطق. و رجوع به سعید... شود. فهرست کتب ابوزید تا این جا از ابن الندیم نقل شده است. و حاجی خلیفه کتاب القوس و الترس و در معجم الأدباء یاقوت کتاب الجود و البخل و کتاب الأمثال. کتاب الحلبه. کتاب التضارب. کتاب التّثلیث. کتاب الغرائز. کتاب اللامات و کتاب المکتوم را مزید کرده است
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
عقعق. (المزهر). عکّه. زاغچه. کلاژه. کشگرک. غلبه. شمشیردنبه. (ادیب نطنزی). کندش. زاغی.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
فارسی یمانی. از ابناء فارس. صحابی است. و در یکی از مجالس رسول صلوات الله علیه حاضر بود و آنگاه که خطبۀ او علیه السلام به پایان رسید ابوشاه درخواست تا آن خطبه برای وی بنویسند و رسول صلّی الله علیه و آله امر فرمود تا خطبه را نوشته بوی دادند و ابن حجر گوید: بعضی او را ابوشاه کلبی گفته اند لکن او فارسی است از ابناء و شاه در کنیت او به معنی ملک است نه مفرد شاه
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ابجد. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ شِ)
او از عمار و از او عدی بن ثابت روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ شِ)
قرد. (المزهر). کپی. حمدونه. بوزینه. میمون
لغت نامه دهخدا
(اَ وو)
سجستانی. سلیمان بن اشعث بن اسحاق بن بشیر بن شدادبن عمرو بن عمران السجستانی الازدی بالولاء. اصل او از سیستان و مولد او به سال 202 هجری قمری بود. وی در اوان صبا به نیشابور بودو با فرزندان اسحاق بن راهویه به یک دبستان سبق میخواند و آنگاه که هنوز سنین عمر او به ده نرسیده بود نزد محمد بن اسلم طوسی استملاء احادیث میکرد. سپس به بصره شد و بدانجا اقامت گزید و چند کرّت به بغداد سفر کرد و از روات حرمین عراق و خراسان و شام و مصر و بصره و جزیره ابن عمر از جمله احمد بن حنبل و احمد بن صالح و مسلم بن ابراهیم و احمد بن عبید و سلیمان بن حرب وعده بیشمار دیگر اخذ روایت کرد. و احمد حنبل از اوروایت حدیث کرد و ابوالفرج بن جوزی گوید او در نقل حدیث و علل آن از اکابر ائمۀ محدثین و علماء آنان است و مانند کتاب سنن او یکی از صحاح ستۀ اهل سنت و جماعت تصنیفی نیامد. او این کتاب را بر احمد بن حنبل عرضه کرد و وی را پسند افتاد و تحسین کرد. یافعی گویدکان ابوداود رأساً فی الحدیث و رأساً فی الفقه ذاجلاله و حرمه و صلاح و ورع. و ابراهیم حربی گوید حدیث در کف ابوداود چون آهن در دست داود نبی نرم شد و او با علم خویش ورع و تقوی را جمع کرد. و ابن خلکان گوید: احد حفّاظ الحدیث و علمه و علله و کان فی الدرجه العالیه من النسک و الصلاح. و شیخ ابواسحاق شیرازی در طبقات الفقهاء او را از اصحاب امام حنبل شمرده است. و ابوبکر بن راشد در تصحیح المصابیح از ابوداود حکایت کند که می گفت: از پیامبر پانصدهزار حدیث نوشتم و چهارهزار و هشتصد حدیث از آن عده کثیره برگزیدم و آن کتاب سنن است، مرکب از اخبار صحاح و شبه صحاح و نزدیک به صحاح و تنها چهار حدیث از آن دین مرد را بسنده باشد. یکی از آن چهار قول رسول صلوات الله علیه است که فرمود: الاعمال بالنیات، یعنی در عمل، کار، دل و قصد و آهنگ راست. و دیگر فرمود: من حسن ایمان المرء ترکه ما لایعنیه، یعنی از نشانه های نیکوئی ایمان آن است که از هرچه نه بکار تست دست برداری. و دیگر فرموده: لایکون المؤمن مؤمناً حتی یرضی لأخیه ما یرضاه لنفسه، یعنی مؤمن مؤمن نبود تا آنگاه که برای دیگران آن پسندد که خود را پسندد. و دیگر فرمود: الحلال بیّن و الحرام بیّن و بین ذلک امور مشتبهات فمن ترک الشبهات نجی من المحرمات و من اخذ بالشبهات ارتکب المحرمات فهلک من حیث لایعلم، یعنی روا و حلال پیدا و ناروا و حرام پیداست و میان این دو اموریست که حکم آن روشن نیست و مشتبه است، هرکه ازاین امور پرهیز جست از نارواها و محرّم ها ایمن ماندو آنکه بدانان یازید در ناروائیها و حرامها افتاد واز آنسوی که ندانست خود را بورطۀ هلاک افکند. ابوبکر گوید که ابوداود می گفت شهوت خفیه یعنی آز نهان و راز حب و دوستی ریاست است. وقتی در مجلس استملاء دوستی از او اجازت خواست تا با محبرۀ وی چیزی نویسد ابوداود گفت: من شرّع فی مال اخیه بالاستیذان فقد استوجب بالحشمه الحرمان. و در ترجمه او آمده است که سهل بن عبدالله تستری زاهد مشهور که صاحب مقامات و کرامات بود به زیارت ابوداود شد. او را گفتند این سهل است که به زیارت تو آمده است ابوداود برپای خاست و او را اکرام داد و بنشاند. سهل گفت مرا بتو حاجتی است، گفت آن چیست بگوی با امکان، آن حاجت برآرم، ابوداود بگفت. سهل گفت خواهم اجازت دهی تا بر آن زبان که با وی از رسول صلی الله علیه وآله حدیث کرده ای بوسه دهم داود زبان بیرون کرد و عبدالله زبان وی ببوسید. و باز گویند که او در روش و هیئت و منظر و شمائل به رسول علیه السلام ماننده بود، بدین سیاق: عن ابراهیم عن علقمه قال کان عبدالله یشبه بالنبی صلی الله علیه وسلم فی هدبه و دلّه و کان علقمه یشبه به عبدالله و قال جریر بن عبدالحمید کان ابراهیم یشبه بعلقمه و کان منصور یشبه بابراهیم و قال غیر جریر کان سفیان یشبه بمنصور و قال عمران بن احمد و قال ابوعلی القوهستانی کان وکیع یشبه بسفیان و کان احمد بن حنبل یشبه بوکیع و کان ابوداود یشبه باحمد بن حنبل رضی الله عنهم. ابوداود به سال 275 هجری قمری به بصره درگذشت و عبدالله بن عبدالواحد هاشمی بر وی نماز کرد. حاجی خلیفه علاوه بر سنن دو کتاب یکی به نام ناسخ القرآن و منسوخه و دیگری را بقولی، دلائل النبوه به نام او آورده است. و ابن الندیم کتابی دیگر موسوم به کتاب اختلاف المصاحف از او نام برده و در قاهره کتابی به نام مراسیل منسوب بدو به طبع رسیده است. و سجستان که داود از آنجاست سجستان خراسان ولایت معروف است که بفارسی سیستان نامند و یاقوت در معجم البلدان گوید که ابوالفضل محمد بن طاهر مقدسی گفت که از محمد بن نصر شنیدم که نسبت ابوداود بسجستان یا سجستانه قریه ای از بصره است. و این گفته استوار نیست چه گذشته از اینکه قاطبۀ حفّاظ و ضابطین برخلاف محمد بن نصر گفته اند، هم سبق بودن داود با اولاد اسحاق بن راهویه به نیشابور و حدیث شنیدن وی در صغر سن از محمد بن اسلم طوسی دو گواه دیگر بر صدق روایت مشهور است. و نسبت ازدی در نام ابوداود بالولاء است. رجوع به تاریخ سیستان چ طهران ص 19 س 11 و رجوع به ابن الندیم چ مصر ص 54 س 15 و صفهالصفوه ج 4 ص 51 و ابن خلکان چ طهران ج 1 ص 230 و حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 297 و روضات الجنات ص 321 و نامۀ دانشوران ج 1 ص 246 و کشف الظنون در دلائل النبوه و ناسخ القرآن و منسوخه و قاموس الاعلام ج 1 ص 714، و رجوع به عبدالله بن ابی داود سجستانی مکنی به ابوبکر در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
دهی از دهستان قلعۀ زرس شهرستان اهواز. 6 هزارگزی شمال خاوری قعلۀ زرس و یکهزارگزی شمال راه مالرو بنه وار هفت لنگ به قلعۀ زرس. جلگه گرم سیر. سکنۀ آن 95تن، شیعه، لری بختیاری. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. بنای امام زاده ای به نام زاهد دارد و راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
خر. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). حمار. (المزهر). الاغ. اولاغ. درازگوش. چاروا
لغت نامه دهخدا
(اَ ءِ دَ)
والد زکریا بن ابی زائده میمون. و او محدث است. محدثان در جهان اسلام نه تنها در حفظ سنت های نبوی نقش اساسی داشتند، بلکه با تحلیل علمی و آگاهی عمیق از منابع حدیثی، به ایجاد قواعد علمی برای بررسی صحت روایت ها پرداختند. تلاش های محدثان سبب شد تا احادیث معتبر از غیرمعتبر جدا شوند و منابع حدیثی معتبر در قالب کتاب های مشهور همچون ’صحیح مسلم’ و ’صحیح بخاری’ به نسل های بعدی منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
خشوعی، برکات بن شیخ ابی اسحاق ابراهیم بن شیخ ابی الفضل طاهر بن برکات بن ابراهیم دمشقی جیرونی محدّث. (510- 598 هجری قمری). رجوع به وفیات ابن خلکان شود
منجم شیرازی. وی بزمان القائم بامراﷲ میزیست وگویند زلزلۀ چهاردهم صفر سال 434 هجری قمری تبریز رااو از پیش آگاهی داد. رجوع به ص 407 حبط ج 2 شود
یحیی بن تمیم بن معز بن بادیس. از ملوک بنی زیری در افریقیه از سال 501 تا 509 هجری قمری رجوع به یحیی... شود
ابن محمد بن علی بن حسن فضلویه. سرسلسلۀ امرای هزاراسپی لرستان و آنان مدت دویست سال (543- 740 هجری قمری) در لرستان حکومت داشتند و به اتابکان لرستان یا آل فضلویه معروفند. ابوطاهر از طرف سلغریان مأمور نشاندن ف تنه لر بزرگ شد و در آنجا حکومت یافت و خاندان او از سلاطین مغول اطاعت کردند و چندی حکومت خوزستان نیز بآنان واگذارشد. مدت حکمرانی ابوطاهر از 543 هجری قمری تا حدود سی وچهار سال بود. رجوع به حبط ج 2 ص 102 شود
اوانی. نام یکی از فدائیان حسن صباح. او کشندۀ خواجه نظام الملک حسن طوسی است به رمضان سال 435 هجری قمری رجوع به ص 364 و 373 حبط ج 1 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
ناحیتی بشمال شرقی سودان بر ساحل دریای احمر
نام سوقی از عرب به نوبه میان دنقله و بربر
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
کنیت معین الدین
لغت نامه دهخدا
(اَ جِ)
محدث است. و شعبه از او روایت کند. محدّث در علوم اسلامی به کسی گفته می شود که علاوه بر نقل حدیث، علم رجال، علم درایه، و فنون بررسی سند و متن حدیث را به خوبی می داند. این افراد در طول قرون اولیه اسلام، پایه گذاران نظام حدیثی بودند و با دسته بندی راویان، ایجاد شاخص های اعتماد و تفکیک احادیث صحیح از جعلی، علوم اسلامی را از تحریف حفظ کردند. وجود محدث در هر نسل نشانه پویایی دین اسلام بود.
لغت نامه دهخدا
(اَ بو قِ)
صالح بن محمد لیثی. محدث و ضعیف الحدیث است. محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد.
لغت نامه دهخدا
(اَ هَِ)
اشنان. (مهذّب الاسماء). اشنان که بدان دست شویند. (دهار). دست اشنان. (السامی فی الاسامی). دستمال
لغت نامه دهخدا
(اَ بِ)
ماهی. (مهذب الاسماء) ، پست. سویق. و آن آرد گندم یا برنج یا جو یا نخود بریان کرده باشد که گاهی با شکر آمیزند. قاووت. و در مازندران آرد جو بریان را پیه و پیا گویند، زنبور. (المزهر) (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ زُ بَ)
عمر بن قاسم الکوفی. محدث است. در قرون نخست اسلام، محدث بودن نشانه ای از علم، دیانت، و تعهد علمی بود. این افراد با طی کردن سفرهای طولانی برای شنیدن یک حدیث از راوی معتبر، نشان دادند که حفظ و انتقال سنت پیامبر برایشان امری حیاتی است. به همین دلیل است که کتب معتبر حدیثی با وسواس علمی فراوان تدوین شده اند و محدثان در این مسیر، سنگ بنای این علوم را بنا نهادند.
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
الکلابی. یکی از فصحای عرب است
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
شاهین. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
سگ. (مهذب الاسماء). کلب. (المزهر).
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریح قرشی مکی. و بعضی کنیت او را ابوالولید گفته اند. رجوع به ابن جریح ابوخالد عبدالملک... شود
ابن جریح، عبدالملک بن عبدالعزیز. تابعی است و کنیت دیگر اوابوالولید است. رجوع به ابن جریح ابوخالد... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ هَِ)
جمع واژۀ اوهد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روز دوشنبه. (آنندراج). رجوع به اوهد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابوزنه
تصویر ابوزنه
کپیک کپی سنبالو بهنانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوزید
تصویر ابوزید
مردی چیره درشترنگ به زبانزد استاد شترنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بواهد
تصویر بواهد
بلاها و سختیها
فرهنگ لغت هوشیار