جدول جو
جدول جو

معنی ابوروف - جستجوی لغت در جدول جو

ابوروف
(اَ رَ ئو)
احمد بن محمد بکر همدانی. او راست: جزئی در حدیث
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ شَ)
خارپشت. قنفذ. مدجج. شیهم. شیظم. ضربان. ضرب. نیص. دلدل. دولدول
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
او راست: کتاب تفسیر بر قرآن کریم. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اوجد احمد بن عبدالوهاب. محدث است. در تمدن اسلامی، محدث فردی بود که هم حافظ حدیث و هم تحلیل گر آن محسوب می شد. وی معمولاً هزاران حدیث را با سلسله اسناد حفظ می کرد و در محافل علمی، جلسات روایت حدیث برگزار می نمود. شخصیت هایی مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس و ابن ماجه از برجسته ترین محدثان تاریخ اسلام بودند. آثار آنان امروز منابع اصلی سنت نبوی به شمار می روند.
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
قین، یعنی آهنگر. شوهر دایۀ ابراهیم بن رسول صلوات الله علیه و نام او برأبن اوس است، مزمار
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ وَ)
یا شعیر ابوسویف. قسمی جو
لغت نامه دهخدا
(اَ)
معرّب خامیز، گوشت خام که در سرکه پرورند، طعامی از گوشت یا پوست گوساله، شوربای سکباج سرد که روغن آن را پس از سرد شدن بردارند. و آن را آمیص نیز گویند
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
نوعی از جوارح طیور و صاحب نخبهالدهر گوید: بصعید مصر باشد در ساحل نیل و شکار او ماهی و تنها چشمان صید خویش برآرد و بخورد وبقیه بجای ماند و مردمان از پس ماندۀ او برخورند، اذخر. کاه مکّه. (مؤیدالفضلا)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
عمر بن شور. از روات است و درک صحبت شعبی کرده است. روات در علم حدیث به عنوان افراد با دانش و تجربه در جمع آوری احادیث شناخته می شوند. آنان با سفر به مناطق مختلف برای شنیدن احادیث، دقت در تحلیل اسناد و ملاقات با راویان مختلف، تلاش می کردند که احادیث صحیح و معتبر را از دیگر روایت ها تفکیک کنند. بدون تلاش های این روات، بسیاری از آموزه های اسلامی به درستی به مسلمانان نمی رسید.
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ وَ)
نام دهی است بمکّه
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
بوشریف. یکی از قدمای شعرای ایران و از او در لغتنامۀ اسدی بیت ذیل شاهد آمده است:
بینی آن رود و آن بدیع سرود
بینی آن دست و بینی آن دستار.
و شاید این شاعر ابوشریف احمد بن علی، مجلّدی جرجانی باشد
لغت نامه دهخدا
(اَ ظَ)
بزماورد. (مهذب الاسماء). زماورد. (المعرب جوالیقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَ)
تابعی است. او از کعب و از او حمید بن هلال روایت کند. در علوم اسلامی، اصطلاح تابعی به فردی اشاره دارد که پیامبر اسلام را ندیده اما از اصحاب ایشان کسب علم کرده است. بسیاری از بزرگان حدیث و تفسیر مانند قتاده، نخعی و ابن سیرین از طبقه تابعین هستند. این واژه نشان دهنده رابطه علمی و معنوی میان نسل های نخست اسلام است.
لغت نامه دهخدا
(اَ صَ)
یمنی. او راست: کتاب فضائل شعبان
لغت نامه دهخدا
(اَ بو سُ)
مرغی است. نوعی از طیور. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ بو سُ)
کنیت دجّال است
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ وَ)
او از عمرو بن شعیب و از او خلف بن غالب روایت کرده است. (الکنی للبخاری)
جریر. از او سلیمان بن بلال حدیث کند
لغت نامه دهخدا
(اَ ثَ)
ابراهیم بن خالد بن ابی الیمان الکلبی. مولد او بغداد. وی نخست در فقه از اصحاب رأی بود و پس از آنکه در بغداد درک صحبت امام شافعی کرد از طریقۀ عراقیان بگشت و مذهب شافعی گرفت و سپس خود عقایدی خاص در مذهب شافعی با دید کرد که میتوان آن را طریقۀ دیگری از مذاهب عامه بشمار آورد. و فقهای ارمینیه و آذربایجان تا قرن چهارم بر مذهب او بودند. وفات وی به سال 240 یا 246 هجری قمری بود. او راست: کتاب احکام القرآن. کتاب الطهاره. کتاب الصلاه. کتاب الصیام. کتاب المناسک
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
ملخ نر
لغت نامه دهخدا
(اَ ثَ)
نام قلعه ای بصقلیه
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
عطیه بن الحارث الهمدانی. محدث است. در جامعه اسلامی، محدثانی که قادر به تجزیه و تحلیل دقیق روایات پیامبر اسلام و اهل بیت بودند، از احترام ویژه ای برخوردار بودند. آنان با بررسی دقیق اسناد و مدارک روایات، سبب تثبیت اصول دینی و جلوگیری از انتشار احادیث نادرست یا جعلی شدند. در نتیجه، محدثان نقشی اساسی در تدوین منابع حدیثی معتبر ایفا کردند.
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
تابستان. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
مرکّب از: با + وقوف، که وقوف دارد. وقوف دارنده. واقف. آگاه. مطلع، لقب پادشاه تونس. بیگ تونس. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کلمه ای است یونانی. وج. (از تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(اَفَ وَ)
مولی عبدالرحمن بن هشام. او بزمان رسول صلوات الله علیه مسلمانی گرفت و صحبت او مشکوک است
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ وَ)
شاه بلوط. (تحفۀ حکیم مؤمن). بلوطالملک. قسطل. کستانه. کسدانه
لغت نامه دهخدا
(اَ لُ)
نام جامه ای که برد بافتندی
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟ نَ)
تابعی است. او از سعد بن مالک و ابن مسعود و ابی هریره و از او شعبی و عبدالله ابی مرّه روایت کرده اند. واژه تابعی به مسلمانانی اطلاق می شود که با اینکه پیامبر اسلام (ص) را ندیدند، اما از کسانی که با ایشان زندگی کردند بهره علمی و معنوی بردند. تابعین در قرون اولیه هجری زندگی می کردند و سهم بزرگی در توسعه و نهادینه سازی فرهنگ اسلامی داشتند. بسیاری از مفسران اولیه قرآن، مانند مجاهد و عکرمه، از جمله تابعین بودند.
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
خرما. (السامی فی الأسامی) (مهذب الأسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
او از ابن زبیر واز او عبدالله المخرمی روایت کند. (الکنی للبخاری)
لغت نامه دهخدا
(اَ سا)
عبدالملک بن یزید خراسانی. یکی از سرداران نهضت عباسیه. او بگاه قیام طرفداران بنی عباس بخراسان، از سران این نهضت بود و به سال 131 هجری قمری در جنگ زاب با عبدالله بن علی دستیاری کرد و پس از شکست عثمان بن سفیان امیر جیش امویان در 132 عبدالله بن علی ابوعون را باصالح بن علی بتعاقب مروان به مصر فرستاد و در آنجا سپاه مروان مغلوب و خود مروان در منزل ذات السلاسل کشته شد و حکومت مصر از دست دولت عباسی به ابی عون محول گشت و او تا سال 159 در مصر حکم راند و در این سال فرمانروائی خراسان بدو دادند و پس از یک سال در 160 هجری قمری معزول گشت. رجوع به حبط ج 1 ص 265 و 269 شود
ابن عبدالملک. یکی ازسپاه سالاران جیش عرب بزمان منصور خلیفه که با مهدی بن منصور خلیفه بطبرستان و گرگان شد و با مهدی در فتح آن نواحی دستیاری کرد. رجوع به حبط ج 1 ص 341 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ جَرْوْ / جِرْوْ / جُرْوْ)
شیر. اسد. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ فَ)
الرازی. او راست: تفسیر مقالۀ عاشرۀ اصول اقلیدس و آنرا بنام ابن العمید کرده است. رجوع به تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک ص 64 س 21 و رجوع به ابویوسف اقلیدسی شود
اقلیدسی. مهندس و عالم ریاضی. او راست:شرح ثمرۀ بطلیموس. ظاهراً صاحب ترجمه همان ابویوسف رازی یا شیرازی است. رجوع به ابویوسف الرازی شود
یعقوب بن ابی یعقوب یوسف بن ابی محمد عبدالمؤمن بن علی القیسی الکومی صاحب بلاد مغرب. رجوع به یعقوب... شود
یعقوب بن یوسف. ملقب به المنصور. سومین از پادشاهان موحدی مغرب (580- 595 هجری قمری). رجوع به یعقوب... شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اقورون
تصویر اقورون
باچ سوسن زرد از گیاهان وج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوفروه
تصویر ابوفروه
شابلوت از گیاهان شهرمان از پرندگان دریایی شاه بلوط
فرهنگ لغت هوشیار