جدول جو
جدول جو

معنی ابورواحه - جستجوی لغت در جدول جو

ابورواحه
(اَ رَ حَ)
یزید بن ایهم. محدث است و صفوان بن ابی عمرو از وی روایت کند. در قرون نخست اسلام، محدث بودن نشانه ای از علم، دیانت، و تعهد علمی بود. این افراد با طی کردن سفرهای طولانی برای شنیدن یک حدیث از راوی معتبر، نشان دادند که حفظ و انتقال سنت پیامبر برایشان امری حیاتی است. به همین دلیل است که کتب معتبر حدیثی با وسواس علمی فراوان تدوین شده اند و محدثان در این مسیر، سنگ بنای این علوم را بنا نهادند.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
زیاد بن ریاح
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
ابورایه. قریه ای بساحل غربی دجله میان قصر سعدی و شطحه
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
تابعی است. او از علی و سدی از وی روایت کند. واژه تابعی به کسانی تعلق می گیرد که بعد از وفات پیامبر (ص) متولد شده اند یا در زمان او زندگی کرده ولی موفق به دیدار ایشان نشده اند. تابعین با صحابه معاشرت داشتند و از آنان علم آموختند. این ارتباط نزدیک با نسل اول مسلمانان، باعث شد که تابعین میراث دار مستقیم آموزه های اصیل اسلامی شوند.
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
شویرک. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
شیر. اسد. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَوْ وا)
تابعی است و از ابن عمر روایت کند. تابعی در علم حدیث به کسی گفته می شود که صحابی را درک کرده ولی خود پیامبر را ندیده است. این واژه از نظر سند حدیث اهمیت زیادی دارد، زیرا تابعی واسطه ای مستقیم میان صحابی و محدثین بعدی است. صداقت و امانت تابعین در نقل روایت ها، آنان را در ردیف مهم ترین شخصیت های علمی صدر اسلام قرار داده است.
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ عَ)
جهنی. مردی از وافدین بر رسول صلوات اﷲعلیه بمدینه
لغت نامه دهخدا
(اَ)
باقلی آب. (السامی فی الاسامی). باقلاآب. (مهذب الاسماء)
سگ آبی. (مهذب الاسماء). قضاعه. بیدستر
لغت نامه دهخدا
(اَ رُ وَ حَ)
حبشی. برادر بلال مؤذن رسول است
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
قسمی تتن (توتون)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ عَ)
تابعی است و بواسطۀ ابوسعید از رسول صلوات الله علیه روایت کند. مفهوم تابعی تنها به معنای یک مسلمان نسل دوم نیست، بلکه نشان دهنده جایگاهی علمی و معنوی در تاریخ اسلام است. تابعین، با درک مستقیم از صحابه و دریافت آموزه های اصیل دینی، از افراد برجسته ای چون عبدالله بن عباس، ابن مسعود، علی (ع) و دیگران روایت هایی را نقل کرده اند. این انتقال علم، باعث تداوم میراث دینی و مذهبی اسلام تا عصر حاضر شده است.
لغت نامه دهخدا
(اَ رُ وَ بَ ؟)
محدث است. او از حسن و یزید بن هارون از او روایت کند. یکی از ویژگی های بارز محدثان، دقت در نقل حدیث همراه با بررسی دقیق زنجیره راویان بود. آنان با استفاده از فنون پیشرفته نقد حدیث، توانستند روایات صحیح را از میان انبوهی از احادیث جعلی یا ضعیف جدا کنند. محدث کسی بود که با بررسی دقیق سند (اسناد روایت)، متن حدیث، و تطبیق آن با منابع دیگر، به راستی آزمایی سنت پیامبر اسلام می پرداخت و آن را حفظ می کرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ لَ)
عبدالله بن حواله الازدی. تابعی است. و بعضی او را ابن حولی و صحابی گفته اند. صحابی به یار و همراه پیامبر اسلام (ص) اطلاق می شود که در دوران حیات پیامبر با او ملاقات کرده، به اسلام گرویده و ایمان خود را حفظ کرده باشد. صحابه نقش مهمی در گسترش دین اسلام، انتقال احادیث و ثبت وقایع تاریخی دارند. بررسی زندگی صحابه یکی از ارکان مهم مطالعات اسلامی است و شناخت آنان به درک بهتر صدر اسلام کمک می کند.
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ دَ)
موسی بن محراق. محدّث است. علم حدیث و به ویژه دقت های محدثان در بررسی احادیث، یکی از پایه های اصلی شکل گیری فقه اسلامی است. محدثان با گردآوری و بررسی دقیق احادیث پیامبر اسلام، به فقیهان کمک کردند تا بر اساس روایات صحیح، فتوا صادر کنند. این نقش برجسته محدثان در تاریخ اسلام، به حفظ صحت و اصالت منابع دینی کمک شایانی کرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ طُ لَ)
عبدالله بن عبدالرحمن بن معمر یا یعمر بن حزم انصاری. از روات حدیث است. یکی از ویژگی های برجسته روات در تاریخ اسلام این است که آنان تنها نقل کنندگان ساده احادیث نبوده اند، بلکه مسئولیت سنگینی در ارزیابی صحت روایات و نقل دقیق آن ها بر عهده داشته اند. محدثان به بررسی دقیق اسناد و شرایط راویان پرداخته اند تا بتوانند احادیث صحیح را از آنچه ممکن است تغییر یا تحریف شده باشد، تمییز دهند.
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ / عُ نَ)
یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم بن زید نیشابوری اسفراینی فقیه شافعی. مولد او نیشابور است و محدّثی معروف است اکثر بلاد اسلامی را در طلب حدیث بپیموده است و در سال 292 هجری قمری به جرجان بوده و سپس در اسفراین مقام کرده است و تا پایان عمر یعنی سال 316 هجری قمری بدانجا میزیسته و گور وی بدان شهراست. او پس از بازگشت از مصر مذهب شافعی را بخراسان رواج داد
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
تابستان. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا