جدول جو
جدول جو

معنی ابورشاد - جستجوی لغت در جدول جو

ابورشاد
(اَ رَ)
احمد بن محمد بن قاسم بن احمد بن خدیو اخسیکتی، ملقب به ذوالفضائل نحوی لغوی. امام اهل خراسان در ادب و شعر. مولد او به سال 420 هجری قمری و وفات در سال 526 به شهر مرو بوده است. رجوع به احمد بن محمد اخسیکتی... شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استرشاد
تصویر استرشاد
راهنمایی خواستن، طلب هدایت کردن، هدایت شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ عَبْ با)
ثابت بن یحیی بن یسار الرّازی. کاتب و حاسب مأمون خلیفه است. رجوع بتجارب السلف ص 172 چ طهران و رجوع به ثابت... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ هَِ)
طفیشل. شوربا. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ هَِ)
محمود بن یزید الکوفی. از علماء و قاضی بزمان منتصر و معتصم خلفای عباسی. وفات او به سال 248 هجری قمری بود. و رجوع به حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 294 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ آ)
القشیری. کنیت مطرف بن مالک است
لغت نامه دهخدا
(اَ)
باقلی آب. (السامی فی الاسامی). باقلاآب. (مهذب الاسماء)
سگ آبی. (مهذب الاسماء). قضاعه. بیدستر
لغت نامه دهخدا
(اَ)
زیاد بن ریاح
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
نمر. (المزهر). پلنگ
لغت نامه دهخدا
(اَ شَدْ دا)
از مجاهد روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ)
خر. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). حمار. (المزهر). الاغ. اولاغ. درازگوش. چاروا
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ)
نزیل حمص. صحابی است. در علوم اسلامی، صحابی به مسلمانی گفته می شود که پیامبر اکرم (ص) را دیده، به او ایمان آورده و در حال اسلام وفات کرده است. صحابه از یاران وفادار پیامبر بودند که در میدان های جهاد، دعوت و آموزش دین مشارکت داشتند. شناخت دقیق صحابه به فهم بهتر سیره پیامبر، فقه اسلامی و جریان های صدر اسلام کمک شایانی می کند و در آثار تاریخی بسیار آمده است.
لغت نامه دهخدا
(اَ دُ)
فرج بن جریر. پدر احمد بن ابی دواد است
جویریه بن الحجاج. شاعری از عرب
الراسی. شاعری از عرب
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
گویند آنگاه که ابرهه بن صباح صاحب الفیل بخراب کردن مکه می شد ابورغال دلیل و بلد حبشه بود و وی در راه بمرد و قبر او به مغمس است براه طائف وحاجیان آن سو چون بدانجا رسند گور او را سنگسار کنند. ابن سیده گوید ابورغال بندۀ شعیب و عشاری جائر بود. ابوداود در سنن و بیهقی در دلائل النبوه از ابن عمر روایت کنند، آنگاه که در خدمت رسول بطائف میشدیم بر گوری گذشتیم و پیامبر صلوات الله علیه گفت این قبر ابورغال است، وی از قوم ثمود و پدر قبیلۀ ثقیف است، اودر حرم و از حمات حرم بود، آنگاه که عذاب بر قوم ثمود فرود شد او را نیز دریافت و بدینجا مدفون گشت
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
محدث است. محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد.
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
شیر. اسد. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَبْ با)
هدهد. پوپو. (المرصع.)
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
بادیس بن منصور بن بلکین بن زیری حمیری صنهاجی. پدر معز بن بادیس. حاکم افریقیه از دست حاکم نصیرالدولۀ عبیدی (386- 406 هجری قمری). و رجوع به بادیس... شود
لغت نامه دهخدا
(رَوْ وا)
ابو رواد، پدر عبدالعزیز تابعی است. (منتهی الارب). مفهوم تابعی در متون اسلامی اشاره به افرادی دارد که با اینکه پیامبر اسلام (ص) را ندیده اند، اما با صحابه زندگی کرده اند، از آن ها دانش گرفته اند و در انتقال آن به نسل های بعد نقش داشته اند. تابعین یکی از حلقه های مهم زنجیره ی سند در علم حدیث به شمار می روند. صداقت، تقوا و علم آنان باعث شده که در منابع حدیثی، نام و روایت هایشان بسیار مورد توجه و استناد قرار گیرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ رَوْ وا)
تابعی است و از ابن عمر روایت کند. تابعی در علم حدیث به کسی گفته می شود که صحابی را درک کرده ولی خود پیامبر را ندیده است. این واژه از نظر سند حدیث اهمیت زیادی دارد، زیرا تابعی واسطه ای مستقیم میان صحابی و محدثین بعدی است. صداقت و امانت تابعین در نقل روایت ها، آنان را در ردیف مهم ترین شخصیت های علمی صدر اسلام قرار داده است.
لغت نامه دهخدا
(اَ رُ)
او از حذیفه و از او زرّبن حبیش روایت کند. (کتاب الکنی للبخاری)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
فیج. محدث است. محدثان در فرهنگ اسلامی به عنوان حافظان میراث نبوی شناخته می شوند. آن ها با تلاش خستگی ناپذیر، هزاران حدیث را به صورت شفاهی یا مکتوب گردآوری و ثبت کردند. یکی از افتخارات تمدن اسلامی، وجود محدثانی است که در بررسی اسناد و راویان، به دقتی علمی دست یافتند که در هیچ تمدن دیگری یافت نمی شود. به واسطه محدثان، تاریخ شفاهی اسلام تبدیل به مجموعه ای دقیق و قابل اتکا شد.
لغت نامه دهخدا
(اَ شِ)
قرد. (المزهر). کپی. حمدونه. بوزینه. میمون
لغت نامه دهخدا
(اَ شِ)
او از عمار و از او عدی بن ثابت روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
ابن کریب بن ابی مسلم. محدث است. در فرهنگ اسلامی، محدث به کسی اطلاق می شود که در نقل و بررسی احادیث پیامبر اسلام تخصص دارد. این افراد در جمع آوری، تصحیح و تجزیه و تحلیل روایات پیامبر (ص) نقش ویژه ای دارند و در فرآیند بررسی حدیث به گونه ای عمل می کنند که احادیث صحیح به طور دقیق به نسل های بعدی منتقل شود. به همین دلیل، محدثان از جایگاهی خاص در تاریخ اسلام برخوردارند.
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
سفره. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). کندوری. بساطالرحمه. (السامی فی الاسامی). کندوره. دستارخوان. دسترخوان. سماط. دست خوان. نطع. سارق
لغت نامه دهخدا
(لَ کَ / کِ)
براه شدن، سست و ضعیف یافتن. (منتهی الارب). ضعیف یافتن. (تاج المصادر بیهقی). ضعیف داشتن
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای از قراء مصر بر راه بنها و سویش
لغت نامه دهخدا
(اَ حَمْ ما)
دیک. (المزهر). خروه. خروس. ابوبرائل. ابویقظان
لغت نامه دهخدا
(اَ قُ)
سلمی. صحابی است. اصطلاح صحابی پیامبر به کسانی اطلاق می شود که در دوران زندگی حضرت محمد (ص) به دین اسلام گرویده و شخصاً با ایشان ملاقات داشته اند. این افراد از جمله پایه گذاران اولیه جامعه اسلامی بودند و در رویدادهای مهمی همچون هجرت، غزوات و تدوین سنت نبوی نقش مهمی ایفا کردند. در بررسی سیره نبوی، شناخت صحابه نقشی کلیدی ایفا می کند.
لغت نامه دهخدا
(اَ جُ)
ملخ. (منتهی الارب). ابوجخادب. ابوجنادب
لغت نامه دهخدا
(اَ ثُ)
عوذبن غالب مصری. یکی از صالحین معروف است
لغت نامه دهخدا
راه جستن، پندخواهی ارشاد طلبیدن راهنمایی خواستن طلب هدایت کردن راه راست جستن،جمع استرشادات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابترداد
تصویر ابترداد
پاشویه، آب سرد نوشیدن، خودشوئی باآب سرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرشاد
تصویر استرشاد
((اِ تِ))
راهنمایی خواستن، راه راست جستن، مفرد استرشادات
فرهنگ فارسی معین