سعید بن ضنی. محدّث است. در قرون نخست اسلام، محدث بودن نشانه ای از علم، دیانت، و تعهد علمی بود. این افراد با طی کردن سفرهای طولانی برای شنیدن یک حدیث از راوی معتبر، نشان دادند که حفظ و انتقال سنت پیامبر برایشان امری حیاتی است. به همین دلیل است که کتب معتبر حدیثی با وسواس علمی فراوان تدوین شده اند و محدثان در این مسیر، سنگ بنای این علوم را بنا نهادند.
سعید بن ضنی. محدّث است. در قرون نخست اسلام، محدث بودن نشانه ای از علم، دیانت، و تعهد علمی بود. این افراد با طی کردن سفرهای طولانی برای شنیدن یک حدیث از راوی معتبر، نشان دادند که حفظ و انتقال سنت پیامبر برایشان امری حیاتی است. به همین دلیل است که کتب معتبر حدیثی با وسواس علمی فراوان تدوین شده اند و محدثان در این مسیر، سنگ بنای این علوم را بنا نهادند.
احمد بن ابی ذهل. یکی از روات قرائت کسائی است و با کسائی در بعض حروف مخالف است. (ابن الندیم). و صاحب الفهرست در موضع دیگر ابوذهل مطلق بی ذکر نام و نسب آورده و گوید او از ابوعمرو زبّان بن العلاء و قرائت او روایت دارد و کتاب قرائت ابوعمرو بن العلاء از ابوذهل است و عصمه بن ابی عصمه از ابوذهل روایت کرده است -انتهی. و شاید ابوذهل دوم همان ابوذهل احمد باشد
احمد بن ابی ذهل. یکی از روات قرائت کسائی است و با کسائی در بعض حروف مخالف است. (ابن الندیم). و صاحب الفهرست در موضع دیگر ابوذهل مطلق بی ذکر نام و نسب آورده و گوید او از ابوعمرو زبّان بن العلاء و قرائت او روایت دارد و کتاب قرائت ابوعمرو بن العلاء از ابوذهل است و عصمه بن ابی عصمه از ابوذهل روایت کرده است -انتهی. و شاید ابوذهل دوم همان ابوذهل احمد باشد
پدر عبدالله بن ابی ذباب. صحابی و شاعر است. در دایره المعارف های اسلامی، واژه صحابی به معنای یار پیامبر آمده است، کسی که در زمان حیات پیامبر با او ملاقات کرده، ایمان آورده و با اسلام از دنیا رفته است. این تعریف در علم حدیث و تاریخ اسلام کاربرد بسیار زیادی دارد و تأثیر بسزایی در فهم سنت نبوی دارد. لقب عبدالملک بن مروان الحکم است جد ایاس بن حارث است
پدر عبدالله بن ابی ذباب. صحابی و شاعر است. در دایره المعارف های اسلامی، واژه صحابی به معنای یار پیامبر آمده است، کسی که در زمان حیات پیامبر با او ملاقات کرده، ایمان آورده و با اسلام از دنیا رفته است. این تعریف در علم حدیث و تاریخ اسلام کاربرد بسیار زیادی دارد و تأثیر بسزایی در فهم سنت نبوی دارد. لقب عبدالملک بن مروان الحکم است جد ایاس بن حارث است
زهیر بن حارث بن عوف. بعضی او را صحابی شمرده اند و اوست که بر ولید بن عقبه شهادت داد. صحابه کسانی بودند که در روزگار سختی و هجرت، شانه به شانه پیامبر اسلام (ص) ایستادند و از او حمایت کردند. هر فردی که پیامبر را دیده و به او ایمان آورده، در زمره ی صحابه قرار می گیرد. واژه ی «صحابی» در منابع اهل سنت و تشیع بسیار مورد بحث و پژوهش قرار گرفته است.
زهیر بن حارث بن عوف. بعضی او را صحابی شمرده اند و اوست که بر ولید بن عقبه شهادت داد. صحابه کسانی بودند که در روزگار سختی و هجرت، شانه به شانه پیامبر اسلام (ص) ایستادند و از او حمایت کردند. هر فردی که پیامبر را دیده و به او ایمان آورده، در زمره ی صحابه قرار می گیرد. واژه ی «صحابی» در منابع اهل سنت و تشیع بسیار مورد بحث و پژوهش قرار گرفته است.
یزید بن قنافه. پدر قبیصه. و صاحب منتهی الأرب گوید: هلب، ککتف، لقب ابی قبیصه یزید بن قنانه طائی، یضمّه المحدّثون و صوابه ککتف. کان اقرع فمسحه النبی صلی الله علیه و سلم فنبت شعره
یزید بن قنافه. پدر قبیصه. و صاحب منتهی الأرب گوید: هَلِب، کَکَتِف، لقب ابی قبیصه یزید بن قنانه طائی، یضمّه المحدّثون و صوابه ککتف. کان اقرع فمسحه النبی صلی الله علیه و سلم فنبت شعره
تابعی است. او از سعد بن مالک و ابن مسعود و ابی هریره و از او شعبی و عبدالله ابی مرّه روایت کرده اند. واژه تابعی به مسلمانانی اطلاق می شود که با اینکه پیامبر اسلام (ص) را ندیدند، اما از کسانی که با ایشان زندگی کردند بهره علمی و معنوی بردند. تابعین در قرون اولیه هجری زندگی می کردند و سهم بزرگی در توسعه و نهادینه سازی فرهنگ اسلامی داشتند. بسیاری از مفسران اولیه قرآن، مانند مجاهد و عکرمه، از جمله تابعین بودند.
تابعی است. او از سعد بن مالک و ابن مسعود و ابی هریره و از او شعبی و عبدالله ابی مرّه روایت کرده اند. واژه تابعی به مسلمانانی اطلاق می شود که با اینکه پیامبر اسلام (ص) را ندیدند، اما از کسانی که با ایشان زندگی کردند بهره علمی و معنوی بردند. تابعین در قرون اولیه هجری زندگی می کردند و سهم بزرگی در توسعه و نهادینه سازی فرهنگ اسلامی داشتند. بسیاری از مفسران اولیه قرآن، مانند مجاهد و عکرمه، از جمله تابعین بودند.
اصل کاینات و آفرینش. (برهان قاطع) (انجمن آرا). اصل آفرینش و حقیقت کاینات. (ناظم الاطباء). مصحف، و صحیح، همان انبودن است و به معنی اصل کائنات و آفرینش نوشته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). و رجوع به انبودن شود
اصل کاینات و آفرینش. (برهان قاطع) (انجمن آرا). اصل آفرینش و حقیقت کاینات. (ناظم الاطباء). مصحف، و صحیح، همان انبودن است و به معنی اصل کائنات و آفرینش نوشته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). و رجوع به انبودن شود
شباهنگ. شب آویز. دشت ماله. مرغ حق. بیلی. باقلی. چوک. چوکک. حق گوی. ضوع. و آن مرغی است که بشب در بهاران بیک پای ازدرخت آویزد و ساعتها آوازی پیاپی چون ’هو’ برآرد
شباهنگ. شب آویز. دشت ماله. مرغ حق. بیلی. باقلی. چوک. چوکک. حق گوی. ضوع. و آن مرغی است که بشب در بهاران بیک پای ازدرخت آویزد و ساعتها آوازی پیاپی چون ’هو’ برآرد
یا ابوحارث. طبیب مسعود بن یمین الدوله محمود بن سبکتکین غزنوی. قفطی گوید او در این علم ماهر بود و درحضرت سلطان تقرب داشت. و چون در امر عبدالرشید بن محمود مداخلۀ نابجای کرده بود آنگاه که فرخ زادبن مسعود بسریر ملک نشست در سال 444 هجری قمری او را بکشت
یا ابوحارث. طبیب مسعود بن یمین الدوله محمود بن سبکتکین غزنوی. قفطی گوید او در این علم ماهر بود و درحضرت سلطان تقرب داشت. و چون در امر عبدالرشید بن محمود مداخلۀ نابجای کرده بود آنگاه که فرخ زادبن مسعود بسریر ملک نشست در سال 444 هجری قمری او را بکشت
عبدالعزّی بن عبدالمطّلب. عم ّ رسول صلوات اﷲ علیه. و این کنیت را مسلمانان به وی داده اند. بلعمی مترجم تاریخ طبری گوید: هیچکس نبود از عمان و عم زادگان پیغمبر علیه السلام از بنی هاشم و بنی عبدالمطلب که نه فرمان پیغمبر کردندی اگر چه نه بر دین او بودند مگر عمش ابولهب و نام او عبدالعزّی بود و کنیتش ابولهب بود... و از همه هاشمیان و عمان پیغمبر صلی اﷲ علیه وسلم ابولهب بتر بود..، [وآنروز که پیامبر علیه السلام] بکوه صفا شد. و بانگ کرد چنانکه همه مکیان شنیدند و از هر بنگاهی از قریش بر او گرد آمدند آنگاه پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم ایشان را گفت یا معشرالقریش بگوئید که تا امروز در میان شما چه بودم همه گفتند امین و راستگوی بودی. گفت اگر امروز گویم که شما را سپاهی آید یا فزونی یا سختی رسد شما مرا استوار دارید یا نه ایشان گفتند ما از تو دروغی ندیدیم پس گفت من همی گویم که رسول خدایم بمن بگروید و متابعت من کنید چون این راستی از من شناسید و مرا مصدق و امین داریداگر بمن نگروید خدای تعالی شما را عذاب کند. ابولهب آنجا ایستاده بود گفت شه بر تو باد ای محمدی بدین دین که آوردی و بدین که ما را گفتی و خواندی. ما ایمان بتو و خدای تو نیاوریم وبازگشت و قوم بازگشتند و گفت بروید که او حاشا دیوانه است و نداند که چه میگوید پس خدای تعالی سورۀ تبت در شأن ابولهب بفرستاد و پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم دعوت آشکارا کرده و مردمان آشکارا بگرویدندی و اندر خانه کعبه بنشستندی و آنها که یاران او بودند همه بر او گرد آمدندی و بزرگترحلقه بمزگت حلقۀ او بودی... پس مشرکان گفتند که مارا حیلت آن است که ما از محمد و متابعان او جدا شویم و از بنی هاشم نیز جدا شویم و با ایشان نیامیزیم و سخن نگوئیم و از ایشان زن نخواهیم و بدیشان زن ندهیم تا ایشان در مکه ذلیل شوند و برخیزند و بروند. پس بیامدند و از هر قبیله دو مرد بمزگت اندر گرد کردند وحجتی بنوشتند و هرکسی خط خوش بدان بنهادند بدان شرطکه گفتند و همه اهل مکه را برآن گواه کردند پس آن صفحه را بر در خانه کعبه فرو آویختند تا همه بدیدند و دانستند و مسلمانان سوی پیغمبر شدند و همه قریش از دیگر سوی، مگر ابوطالب. و ابولهب سوی قریش بود و از ابوطالب جدا شد. و این کار بر ابوطالب و بنی هاشم سخت گران آمد و بر مسلمانان که کس بمزگت اندر با ایشان سخن نگفتی و کس با ایشان خرید و فروخت نکردی تا هشت ماه بر این برآمد... و مردی روایت کند از بنی کنده گفت یک سال آنگه که من کودک بودم و بمکه آمده بودم وبحج کردن، مردی را دیدم گیسودراز و نیکوروی بر سرماایستاد، فصیح و باهیبت و سخنان او شیرین و بردل مردمان نزدیک و دین بر ما عرضه کرد و ما را بخدای خواندو از بت پرستی نهی کرد و از پس او مردی با رویی درازو مویی سرخ و چشمی احول ردائی عربی برافکنده که از آن زشت تر مردی ندیدم، گفت ای مردمان از این مرد پرهیز کنید که او دیوانه و دروغزن است و سخن او مشنوید و از دین خود دست باز مدارید پس من پدر را گفتم این مرد کیست گفت این پیغمبر قریش است محمد بن عبداﷲ بن عبدالمطلب و مردمان را به دین خویش همی خواند. گفتم این دگر کیست گفت عم ّ او ابولهب و هرکجا او شود چون شیطانی از پی او شود و او را دروغزن گوید پیش خلق... و [بغزوۀ بدر] ابولهب بیمار بود سخت و نتوانست رفت و خواستۀ بسیار داشت [در کاروان] و او را بر مردی از مهتران وام بود [چهارهزار درم] ، نام او عاص بن هشام بود از مهتران بنی مخزوم بود. و عاص بدل خویش یکی فرستاده بود. پس ابولهب او راگفت اگر تو به تن خویش بروی بدل من، آن چهار هزار درم بتو بخشم پس عاص به تن خویش رفت با جماعتی از بنی مخزوم از خویشان و مولایان خویش. و از مهتران کس نمانده بود مگر صفوان بن امیه و ابولهب و طالب بن ابی طالب و ابی سفیان [و آنگاه که حسان خزاعی چون ناعی از بدر پیش از دیگران بمکه شد و خبر شکست و کشته شدن و اسارت مهتران قریش و دیگر قبائل بگفت] ابوالهب بیمار بود چون این خبر بشنید از غم شکمش فرو شد دیگر روز بر تنش آبلۀ سیاه برآمد چون طاعون و تنش پاره پاره گشت و بمرد و کس بدو دست نتوانست نهاد و سه روز بخانه اندر بود و گنده و تباه شد، بگورش نتوانستندبردن پس پسرش عتبه خانه بسرش فرود آورد و بزیر خاک کرد بگذاشت. - انتهی. و گویند دشمنانگی ابولهب را با رسول صلوات اﷲ علیه بیشتر سبب زن وی ام جمیل بنت حرب بن امیه خواهر بوسفیان بود. و برخی وفات ابولهب را به سال هشت از هجرت گفته اند. و میرخوند در حبیب السیر گوید. آنگاه که عبدالمطلب را در خواب جای چاه زمزم بنمودند و او بر اثر آن خواب بر سر چاه شد و چاه زمزم را که عمرو بن حارث جرهمی انباشته بود از نوحفر کرد دو آهوبره از زر ریخته با چند دست سلاح در آن مدفون یافت و بیرون کرد و بر دو قسم کرد آهوبره ها قسمی و اسلحه را قسمی دیگر و بنام خود و خانه کعبه قرعه زد و آهوبره ها بنام خانه برآمد. عبدالمطلب آهو بره ها را از درخانه در آویخت و آنها را غزال کعبه گفتندی و آن دو غزال دیری در کعبه را مزین داشتند تا شبی جمعی بااتفاق ابولهب آن دو آهو بره بدزدیدند و بفروختند و در کار عیش و طرب کردند و نزدیک ماهی این خبر پنهان ماند تا عباس بن عبدالمطلب برآن وقوف یافت و بسمع قریش رسانید و قریشیان مباشرین سرقت راگرفته و هر یکی را بتأدیبی مناسب مؤدب کردند. رجوع به حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 118 شود
عبدالعزّی بن عبدالمطّلب. عم ّ رسول صلوات اﷲ علیه. و این کنیت را مسلمانان به وی داده اند. بلعمی مترجم تاریخ طبری گوید: هیچکس نبود از عمان و عم زادگان پیغمبر علیه السلام از بنی هاشم و بنی عبدالمطلب که نه فرمان پیغمبر کردندی اگر چه نه بر دین او بودند مگر عمش ابولهب و نام او عبدالعزّی بود و کنیتش ابولهب بود... و از همه هاشمیان و عمان پیغمبر صلی اﷲ علیه وسلم ابولهب بتر بود..، [وآنروز که پیامبر علیه السلام] بکوه صفا شد. و بانگ کرد چنانکه همه مکیان شنیدند و از هر بنگاهی از قریش بر او گرد آمدند آنگاه پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم ایشان را گفت یا معشرالقریش بگوئید که تا امروز در میان شما چه بودم همه گفتند امین و راستگوی بودی. گفت اگر امروز گویم که شما را سپاهی آید یا فزونی یا سختی رسد شما مرا استوار دارید یا نه ایشان گفتند ما از تو دروغی ندیدیم پس گفت من همی گویم که رسول خدایم بمن بگروید و متابعت من کنید چون این راستی از من شناسید و مرا مصدق و امین داریداگر بمن نگروید خدای تعالی شما را عذاب کند. ابولهب آنجا ایستاده بود گفت شه بر تو باد ای محمدی بدین دین که آوردی و بدین که ما را گفتی و خواندی. ما ایمان بتو و خدای تو نیاوریم وبازگشت و قوم بازگشتند و گفت بروید که او حاشا دیوانه است و نداند که چه میگوید پس خدای تعالی سورۀ تبت در شأن ابولهب بفرستاد و پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم دعوت آشکارا کرده و مردمان آشکارا بگرویدندی و اندر خانه کعبه بنشستندی و آنها که یاران او بودند همه بر او گرد آمدندی و بزرگترحلقه بمزگت حلقۀ او بودی... پس مشرکان گفتند که مارا حیلت آن است که ما از محمد و متابعان او جدا شویم و از بنی هاشم نیز جدا شویم و با ایشان نیامیزیم و سخن نگوئیم و از ایشان زن نخواهیم و بدیشان زن ندهیم تا ایشان در مکه ذلیل شوند و برخیزند و بروند. پس بیامدند و از هر قبیله دو مرد بمزگت اندر گرد کردند وحجتی بنوشتند و هرکسی خط خوش بدان بنهادند بدان شرطکه گفتند و همه اهل مکه را برآن گواه کردند پس آن صفحه را بر در خانه کعبه فرو آویختند تا همه بدیدند و دانستند و مسلمانان سوی پیغمبر شدند و همه قریش از دیگر سوی، مگر ابوطالب. و ابولهب سوی قریش بود و از ابوطالب جدا شد. و این کار بر ابوطالب و بنی هاشم سخت گران آمد و بر مسلمانان که کس بمزگت اندر با ایشان سخن نگفتی و کس با ایشان خرید و فروخت نکردی تا هشت ماه بر این برآمد... و مردی روایت کند از بنی کنده گفت یک سال آنگه که من کودک بودم و بمکه آمده بودم وبحج کردن، مردی را دیدم گیسودراز و نیکوروی بر سرماایستاد، فصیح و باهیبت و سخنان او شیرین و بردل مردمان نزدیک و دین بر ما عرضه کرد و ما را بخدای خواندو از بت پرستی نهی کرد و از پس او مردی با رویی درازو مویی سرخ و چشمی احول ردائی عربی برافکنده که از آن زشت تر مردی ندیدم، گفت ای مردمان از این مرد پرهیز کنید که او دیوانه و دروغزن است و سخن او مشنوید و از دین خود دست باز مدارید پس من پدر را گفتم این مرد کیست گفت این پیغمبر قریش است محمد بن عبداﷲ بن عبدالمطلب و مردمان را به دین خویش همی خواند. گفتم این دگر کیست گفت عم ّ او ابولهب و هرکجا او شود چون شیطانی از پی او شود و او را دروغزن گوید پیش خلق... و [بغزوۀ بدر] ابولهب بیمار بود سخت و نتوانست رفت و خواستۀ بسیار داشت [در کاروان] و او را بر مردی از مهتران وام بود [چهارهزار درم] ، نام او عاص بن هشام بود از مهتران بنی مخزوم بود. و عاص بدل ِ خویش یکی فرستاده بود. پس ابولهب او راگفت اگر تو به تن خویش بروی بدَل ِ من، آن چهار هزار درم بتو بخشم پس عاص به تن خویش رفت با جماعتی از بنی مخزوم از خویشان و مولایان خویش. و از مهتران کس نمانده بود مگر صفوان بن امیه و ابولهب و طالب بن ابی طالب و ابی سفیان [و آنگاه که حسان خزاعی چون ناعی از بدر پیش از دیگران بمکه شد و خبر شکست و کشته شدن و اسارت مهتران قریش و دیگر قبائل بگفت] ابوالهب بیمار بود چون این خبر بشنید از غم شکمش فرو شد دیگر روز بر تنش آبلۀ سیاه برآمد چون طاعون و تنش پاره پاره گشت و بمرد و کس بدو دست نتوانست نهاد و سه روز بخانه اندر بود و گنده و تباه شد، بگورش نتوانستندبردن پس پسرش عتبه خانه بسرش فرود آورد و بزیر خاک کرد بگذاشت. - انتهی. و گویند دشمنانگی ابولهب را با رسول صلوات اﷲ علیه بیشتر سبب زن وی ام جمیل بنت حرب بن امیه خواهر بوسفیان بود. و برخی وفات ابولهب را به سال هشت از هجرت گفته اند. و میرخوند در حبیب السیر گوید. آنگاه که عبدالمطلب را در خواب جای چاه زمزم بنمودند و او بر اثر آن خواب بر سر چاه شد و چاه زمزم را که عمرو بن حارث جرهمی انباشته بود از نوحفر کرد دو آهوبره از زر ریخته با چند دست سلاح در آن مدفون یافت و بیرون کرد و بر دو قسم کرد آهوبره ها قسمی و اسلحه را قسمی دیگر و بنام خود و خانه کعبه قرعه زد و آهوبره ها بنام خانه برآمد. عبدالمطلب آهو بره ها را از درخانه در آویخت و آنها را غزال کعبه گفتندی و آن دو غزال دیری در کعبه را مزین داشتند تا شبی جمعی بااتفاق ابولهب آن دو آهو بره بدزدیدند و بفروختند و در کار عیش و طرب کردند و نزدیک ماهی این خبر پنهان ماند تا عباس بن عبدالمطلب برآن وقوف یافت و بسمع قریش رسانید و قریشیان مباشرین سرقت راگرفته و هر یکی را بتأدیبی مناسب مؤدب کردند. رجوع به حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 118 شود
اسعد، تبع اوسطبن تبع الاقرن. یکی از ملوک یمن. و ابن بلخی در فارسنامه آرد که: و در روزگار او (وشتاسپ بن لهراسب) در یمن تبع پیدا شد و ملک یمن و کنعان بدست گرفتند واین تبع آن است که در قرآن ذکر او هست و چند تبع بوده اند، بعضی پیش از عهد سلیمان النبی علیه السلام و بعضی بعد از عهد او و نسب ایشان یاد کرده آید تا معلوم شود و این تبع ایشان را چون لقبی است نه نام و نسب ایشان این است: تبع تبان ابوکرب بن ملکیکرب تبعبن زید بن عمرو بن ذی الاذعار تبعبن ابرهه ذی المناربن رایش بن قیس بن صیفی بن سبا. و از جملۀ این جماعت هیچکس مستولی تر از این تبع نبوده است و گفته اند که از اینجانب تاآذربایجان و در موصل تاختن آورد وهر لشکر را که پیش او رفت بشکست و قتل بسیار کرد و غنیمتهای بی اندازه برداشت و همه ملوک جهان از وی بشکوهیدند و گویند ملک هند از بهر او تحفه ها فرستاده بود و در جملۀ آن حریر صینی و مشک بود او را آن خوش آمد و پیش از آن ندیده بود و از رسول پرسید که این از کجا آورند گفت از صین پس وصف ولایت و خوشی و نعمت آنجا بازگفت این تبع گفت که واﷲ آن ولایت را غزا کنم و لشکرهای عظیم از عرب و یمن و حمیر جمع آورد و بولایت صین تاختن برد و لشکر صین را بشکست و غنیمتی از آن ولایت برداشت و بازگشت و مدت رفتن و مقام کردن او بصین و آنجا بازگشتن هفت سال بود و چون بازگشت دوازده هزار مرد از عرب و حمیر بولایت تبت رها کرد و اکنون مردم آن ولایت از نژاد عربند و شکل و عادت و رسوم عرب دارند. واﷲ اعلم شمربن افریقین بن ابرهه بن حارث الرایش. گویند او شهر سمرقند را پی افکنده است و این نیز یکی از مجعولات و مصنوعات ادبای عرب است که عادتاً هرجا کلمه ای بتصحیف و تحریف و قلب و ترخیم شبیه بکلمه عربی یابند افسانه و اسطوره ای سازندو بعرب بربندند. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 92 شود الضریر. پیشوای صنف کربیه است. و کربیه یکی از چهار فرقۀ کیسانیه باشند. (بیان الادیان) (مفاتیح العلوم خوارزمی)
اسعد، تبع اوسطبن تبع الاقرن. یکی از ملوک یمن. و ابن بلخی در فارسنامه آرد که: و در روزگار او (وشتاسپ بن لهراسب) در یمن تبع پیدا شد و ملک یمن و کنعان بدست گرفتند واین تبع آن است که در قرآن ذکر او هست و چند تبع بوده اند، بعضی پیش از عهد سلیمان النبی علیه السلام و بعضی بعد از عهد او و نسب ایشان یاد کرده آید تا معلوم شود و این تبع ایشان را چون لقبی است نه نام و نسب ایشان این است: تبع تبان ابوکرب بن ملکیکرب تبعبن زید بن عمرو بن ذی الاذعار تبعبن ابرهه ذی المناربن رایش بن قیس بن صیفی بن سبا. و از جملۀ این جماعت هیچکس مستولی تر از این تبع نبوده است و گفته اند که از اینجانب تاآذربایجان و دَرِ موصل تاختن آورد وهر لشکر را که پیش او رفت بشکست و قتل بسیار کرد و غنیمتهای بی اندازه برداشت و همه ملوک جهان از وی بشکوهیدند و گویند ملک هند از بهر او تحفه ها فرستاده بود و در جملۀ آن حریر صینی و مشک بود او را آن خوش آمد و پیش از آن ندیده بود و از رسول پرسید که این از کجا آورند گفت از صین پس وصف ولایت و خوشی و نعمت آنجا بازگفت این تبع گفت که واﷲ آن ولایت را غزا کنم و لشکرهای عظیم از عرب و یمن و حمیر جمع آورد و بولایت صین تاختن برد و لشکر صین را بشکست و غنیمتی از آن ولایت برداشت و بازگشت و مدت رفتن و مقام کردن او بصین و آنجا بازگشتن هفت سال بود و چون بازگشت دوازده هزار مرد از عرب و حمیر بولایت تبت رها کرد و اکنون مردم آن ولایت از نژاد عربند و شکل و عادت و رسوم عرب دارند. واﷲ اعلم شمربن افریقین بن ابرهه بن حارث الرایش. گویند او شهر سمرقند را پی افکنده است و این نیز یکی از مجعولات و مصنوعات ادبای عرب است که عادتاً هرجا کلمه ای بتصحیف و تحریف و قلب و ترخیم شبیه بکلمه عربی یابند افسانه و اسطوره ای سازندو بعرب بربندند. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 92 شود الضریر. پیشوای صنف کربیه است. و کربیه یکی از چهار فرقۀ کیسانیه باشند. (بیان الادیان) (مفاتیح العلوم خوارزمی)
الخولانی. صحابی است و به دو قبله نماز کرده است و نام او عماره است و شرحبیل بن مسلم از او روایت کرده است و بعضی صحبت او را انکار کرده اند. صحابی به کسی گفته می شود که پیامبر اکرم (ص) را درک کرده، به او ایمان آورده و در دوران زندگی اش به دین اسلام پایبند مانده باشد. این افراد اغلب از نخستین پذیرندگان اسلام بودند و نقش بسیار مؤثری در تشکیل تمدن اسلامی، گسترش فتوحات و نقل احادیث نبوی داشته اند.
الخولانی. صحابی است و به دو قبله نماز کرده است و نام او عماره است و شرحبیل بن مسلم از او روایت کرده است و بعضی صحبت او را انکار کرده اند. صحابی به کسی گفته می شود که پیامبر اکرم (ص) را درک کرده، به او ایمان آورده و در دوران زندگی اش به دین اسلام پایبند مانده باشد. این افراد اغلب از نخستین پذیرندگان اسلام بودند و نقش بسیار مؤثری در تشکیل تمدن اسلامی، گسترش فتوحات و نقل احادیث نبوی داشته اند.
سرخسی. از قدمای شعرای ایران و مرحوم هدایت گوید: از احوال او اطلاعی نیست. قطعۀ ذیل از اوست: ای پادشاه روی زمین دور از آن تست اندیشۀ تقلّب دوران کن و زمان بیخی نشان که دولت باقیت بردهد کاین باغ عمر گاه بهار است و گه خزان چون کام جاودان متصور نمیشود خرم کسی که زنده کند نام جاودان طاهر بن علی جرجانی. در فهرست شیخ منتجب الدین آمده است: که وی از فقها و شیعی است و به سال 575 هجری قمری درگذشته است وراق. ابن عبدوس. او دیوان ابن الرومی را گرد کرده است. (ابن الندیم) المقلی. فقیهی شافعی است. (ابن الندیم)
سرخسی. از قدمای شعرای ایران و مرحوم هدایت گوید: از احوال او اطلاعی نیست. قطعۀ ذیل از اوست: ای پادشاه روی زمین دور از آن تُست اندیشۀ تقلّب دوران کن و زمان بیخی نشان که دولت باقیت بردهد کاین باغ عمر گاه بهار است و گه خزان چون کام جاودان متصور نمیشود خرم کسی که زنده کند نام جاودان طاهر بن علی جرجانی. در فهرست شیخ منتجب الدین آمده است: که وی از فقها و شیعی است و به سال 575 هجری قمری درگذشته است وراق. ابن عبدوس. او دیوان ابن الرومی را گرد کرده است. (ابن الندیم) المقلی. فقیهی شافعی است. (ابن الندیم)
جمع باب، درها، بخش ها، جستارها (مباحث)، جمع باب درها مدخل ها، فصل ها مبحث ها بخش ها قسم ها امرها مسایل، هر یک از بخشهای بزرگ کتابی یا علم و فنی که بفصلها قسمت شود. یا ابواب شادی. درهای خوشی و شادمانی. یا بهمه ابواب. در هر باب از هر باب به همه قسم ها و بخش ها
جمع باب، درها، بخش ها، جستارها (مباحث)، جمع باب درها مدخل ها، فصل ها مبحث ها بخش ها قسم ها امرها مسایل، هر یک از بخشهای بزرگ کتابی یا علم و فنی که بفصلها قسمت شود. یا ابواب شادی. درهای خوشی و شادمانی. یا بهمه ابواب. در هر باب از هر باب به همه قسم ها و بخش ها